احکام قربانی کردن برای غیر از خدا از دیدگاه امام مجدد شیخ محمد عبد الوهاب رحمه الله

    احکام قربانی کردن برای غیر از خدا از دیدگاه امام مجدد شیخ محمد عبد الوهاب رحمه الله

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ١٦٣ [الأنعام: 162-163]. «بگو: همانا نماز، قربانی، زندگی و مرگم، از آنِ الله، پروردگار جهانیان است. شریکی ندارد؛ و به توحید امر شده­ام و من، نخستین مسلمانِ(امتم) هستم».

و می‌فرماید: ﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ٢ [الکوثر: 2]. «پس برای پروردگارت نماز بگزار و (شتر) قربانی کن». [الکوثر:٢]

از علیس روایت است که پیامبر ج چهار سخن را به من گفت: (1) نفرین خدا بر کسی باد که حیوانی را به نام غیر الله ذبح می‌کند. (2) لعنت خدا برکسی باد که پدر و مادرش را نفرین می‌کند. (3) و لعنت خدا بر کسی باد که جنایتکار یا بدعت‌گذاری را پناه دهد. (4) و لعنت خدا بر کسی باد که نشانه‌گزاری زمین را تغییر می‌دهد.[روایت امام مسلم].

و از طارق ابن شهاب روایت است که پیامبر خدا ج فرمود: «فردی به خاطر مگسی وارد بهشت گردید و فردی به خاطر مگسی به دوزخ رفت»گفتند: چگونه ای پیامبر خدا؟ گفت: «دو مرد از کنار قومی گذشتند که بُتی داشتند و هیچ کسی از کنار آن عبور نمی‌کرد مگر آن که برای آن چیزی قربانی می‌کرد، به یکی از این دو نفر گفتند: قربانی کن. گفت: چیزی ندارم. گفتند: قربانی کن حتّی اگر مگسی باشد، آنگاه او مگسی را قربانی کرد و آنها او را رها کردند و او به دوزخ رفت.

و به دیگری گفتند: قربانی کن، گفت: من جز خداوند متعال برای کسی قربانی نمی‌کنم، آنگاه گردنش را زدند و وارد بهشت گردید».[روایت امام احمد].

مسائل عمده‌ی بحث:

1-   تفسیر(إن صلاتی و نسکی).

2-   تفسیر (فصل لربّک وانحر).

3-   قبل از سه مورد دیگر فردی لعنت شده که برای غیر از خدا قربانی می‌کند.

4-   کسی که پدر و مادرش را نفرین می‌کند لعنت شده است و اگر کسی پدر و مادر کسی دیگر را نفرین کند و در مقابل آن فرد پدر و مادر او را نفرین کند، در این حدیث داخل است.

5-   کسی که جنایتکار و یا بدعت‌گذاری را پناه دهد لعنت شده است، جنایتکار کسی است که کاری می‌کند که واجب است حق و قانون خدا بر او اجرا شود و آنگاه این جنایتکار را فردی پناه دهد.

6-   پیامبر کسی را که نشانی‌های زمین را تغییر دهد لعنت کرده است و نشانه‌های زمین علامت‌هایی هستند که حق شما را از سهم و حق همسایه‌ات جدا می‌کند، هر کسی آن را جا به جا کند ملعون است.

7-   لعنت فرستادن بر فرد معین، با لعنت کردن گناهکاران به طور عام فرق می‌کند.

8-   این داستان یعنی داستان مگس، داستان مهم و بزرگی است.

9-   آن فرد به خاطر آن مگس به دوزخ رفت با اینکه قصد این کار را نداشت بلکه می‌خواست خود را از شرّ آنها نجات دهد.

10-  آشکار می‌گردد که شرک از دیدگان مؤمنان چه جرم بزرگی است و آن مؤمن صبر نمود تا کشته شد و به خواسته‌ی آنها تن نداد، با اینکه آنها فقط از او این را خواستند که ظاهراً این کار را انجام دهد.

11-  کسی که به دوزخ رفت مسلمان بود، چون اگر کافر می‌بود، در حدیث نمی‌آمد که: «به خاطر مگسی به دوزخ رفت».

12-  این شاهدی برای حدیث صحیحی است که در آن آمده است: «بهشت به شما از بند کفش شما نزدیک‌تر است و دوزخ نیز اینگونه است».

13-  باید دانست که عمل قلب مقصود و مورد نظر است حتی بت‌پرستان نیز آن را مورد نظر قرار می‌دهند.

توضیح و شرح این باب:

باب احکام قربانی کردن برای غیر الله

یعنی وعیدها و هشدارهایی که در این مورد آمده است و آیا ذبح کردن برای غیر الله شرک است یا نه؟

می‌گوید: (و خداوند متعال می‌فرماید: ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ١٦٣ [الأنعام: 162-163]. «بگو: همانا نماز، قربانی، زندگی و مرگم، از آنِ الله، پروردگار جهانیان است. شریکی ندارد و به توحید امر شده­ام، من نخستین مسلمانِ (امتم) هستم».

 ابن کثیر می‌گوید: «خداوند متعال به پیامبرج فرمان می‌دهد به مشرکین که غیر از الله را عبادت می‌کنند و حیوانات را برای غیر الله (وحده لاشریک له) ذبح می‌نمایند، خبر بده، چنان که می‌فرماید:

﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ٢ [الکوثر: 2]. «پس برای پروردگارت نماز بگزار و (شتر) قربانی کن». یعنی نماز و قربانی را خاص خدا کن، چون مشرکین بت‌ها را می‌پرستند و برای آن ذبح می‌کنند، خداوند به مخالفت با آنها و بیرون آمدن از آنچه آنها در آن هستند و روی آوردن با قصد، نیت، تصمیم و عزم به اخلاص برای خداوند و خاص نمودن طاعت و عبادت برای او فرمان داده است.

مجاهد در مورد: (صلاتی و نسکی) می‌گوید: نسک: یعنی ذبح کردن حیوان در حج و عمره[1]

 ثوری از سُدی از سعید بن جبیر روایت می‌کند که گفت: (ونسکی) یعنی حیوانی که ذبح می‌کنم[2].

 و ضحاک نیز همین را گفته است[3]. و دیگران گفته‌اند:[4]«(ومحیای و مماتی) یعنی ایمان و عملی صالح که در زندگی انجام می‌دهم و به هنگام مرگ بر آن می‌میرم (لله رب العالمین) خالص و فقط برای خداوند پروردگار جهانیان است. (لا شریک له وبذلک) او شریکی ندارد و من به همین اخلاص و خاص نمودن طاعت و عبادت برای خدا، فرمان یافته‌ام (أمرت وأنا أول المسلمین) و من اولین مسلمان هستم، چون اسلامِ هر پیامبری قبل از اسلام امّت او قرار دارد، چنان که قتاده می‌گوید: (وأنا أول المسلمين) یعنی از این امت اولین مسلمان هستم[5]». 

 ابن کثیر می‌گوید: «و همان طور است که او گفته است، چون همه‌ی پیامبران پیش از او به اسلام دعوت می‌دادند، اسلام یعنی تنها خدا را عبادت کردن که شریکی ندارد و یگانه است، چنان که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ٢٥ [الأنبیاء: 25]. «و پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که هیچ معبود برحقی جز من وجود ندارد؛ پس مرا عبادت و پرستش کنید». از نوح؛ خبر می‌دهد که به قومش گفت:

﴿فَإِن تَوَلَّيۡتُمۡ فَمَا سَأَلۡتُكُم مِّنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۖ وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ٧٢ [یونس: 72]. «پس اگر رویگردانی نمایید، بدانید که من از شما هیچ مزد و پاداشی نخواسته‌ام و اجر و پاداشم تنها با الله است و من دستور یافته‌ام که از مسلمانان باشم». و آیاتی در این مورد ذکر کرده است[6].

می‌گویم: در آیه دلایل متعددی هست که ذبح کردن حیوان برای غیر از خداوند شرک است، همان طور که اگر کسی تأمل کند این مسأله واضح است، در این آیه عبادت توضیح داده شده و گفته شده که توحید با شرک مخالف و متضاد است.

می‌گوید: (و می‌فرماید: ﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ٢ [الکوثر: 2].  «پس برای پروردگارت نماز بگزار و (شتر) قربانی کن».

شیخ الاسلام می‌گوید: خداوند به پیامبر فرمان داد که این دو عبادت را جمع کند و آن دو عبادت عبارتند از: نماز و قربانی که هر دو بر نزدیکی، تواضع، نیازمندی، حسن ظن، قوت یقین و آرام گرفتنِ دل با خدا دلالت می‌نمایند، برعکس حالت متکبران و کسانی که خود را به خداوند نیازمند نمی‌دانند و نیازی ندارند که در نماز آن را از پروردگارشان بخواهند و کسانی که برای خدا از ترس فقر قربانی نمی‌کنند، از این رو این دو عبادت را یکجا و در کنار هم ذکر کرد و فرمود: ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي [الأنعام: 162].

نُسُک: یعنی حیوانی که برای طلب رضامندی خدا و برای خدا ذبح می‌شود. قربانی کردن بزرگترین چیزی است که انسان با آن خودش را به خدا نزدیک می‌کند و برای این دو، حرف «فاء» را که بر سبب دلالت می‌کند می‌آورد، چون انجام این کارها سبب می‌شوند تا ایشان شکر کوثر را که خداوند به او عطا کرده است ادا نماید، بزرگترین عبادت بدنی نماز است و بزرگترین عبادت مالی قربانی کردن است و آنچه در نماز برای بنده به دست می‌آید در دیگر عبادت‌ها برای او فراهم نمی‌شود، چنان که آنانی که دلهای زنده دارند این را فهمیده‌اند. قربانی وقتی با ایمان، اخلاص، قوت یقین و حسن ظن انجام شود امر عجیبی است. پیامبرج زیاد نماز می‌خواند و زیاد قربانی می‌کرد[7]

و غیر از شیخ الاسلام دیگران گفته‌اند: «پروردگارت را پرستش کن آن که تو را با عطا نمودن عزّت بخشید و تو را شرافت داد و تو را بر خلاف میل قومت که غیر از الله را پرستش می‌نمایند از گزند مردم محافظت نمود (وانحر) و هرگاه برای خدا قربانی کردی  به نام او قربانی کن؛ و با قومت که برای بت‌ها قربانی می‌نمایند مخالفت کن[8]». آنچه گفته شد در تفسیر(وانحر) صحیح است. اما آنچه حاکم از علی بن ابی طالب س روایت کرده که گفت: وقتی این سوره بر پیامبرج نازل شد که ﴿إِنَّآ أَعۡطَيۡنَٰكَ ٱلۡكَوۡثَرَ١ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ٢ [الکوثر: 1-2]. «ما، به تو خیر فراوان عطا کردیم. پس برای پروردگارت نماز بگزار و (شتر) قربانی کن». 

پیامبر ج به جبرئیل؛ گفت: «این قربانی چیست؟ که پروردگارم مرا به آن فرمان داده است؟» جبرئیل گفت: منظور از آن قربانی کردن نیست، بلکه خداوند به تو فرمان می‌دهد که هرگاه برای نماز می‌ایستی وقتی الله اکبر می‌گویی دستهایت را بالا ببری و وقتی به رکوع می‌روی و از رکوع بلند می‌شوی دستهایت را بالا ببری[9]».

   این حدیث منکر است و در اسناد آن اسرائیل بن حاتم قرار دارد، ابن حبان می‌گوید: «اسرائیل از مقاتل احادیث موضوع و جعلی را روایت می‌کند و از دیگر افراد ثقه روایت های عجیب و مصیبت باری روایت می‌کند، (آنچه عمر بن صبیح به دروغ به مقاتل بن حیان نسبت داده او آن را از مقاتل روایت می‌کند) و مقاتل از اصبغ بن نباته از علیس روایت می‌کند که وقتی ﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ٢ [الکوثر: 2]. نازل شد ...»[10] 

مؤلف می‌گوید: (از علی بن ابی طالب) روایت است که گفت پیامبرج به من چهار مورد را گفت: (1) لعنت خدا بر کسی باد که حیوان را برای غیر الله قربانی می‌کند.(2) و نفرین خدا بر کسی باد که پدر و مادرش را نفرین می‌کند.(3) و لعنت خدا بر کسی باد که جنایتکاری را پناه می‌دهد.(4) و لعنت خدا بر کسی باد که علامت‌های زمین را تغییر می‌دهد». [روایت مسلم][11] 

این حدیث را مسلم از چند طریق به صورتی که مؤلف بیان کرده روایت نموده است که داستانی دارد[12] و همین طور امام احمد آن را روایت کرده است[13]

علی بن أبی طالب، امام ابوالحسن هاشمی پسر عموی پیامبرج و همسر فاطمه‌‌ی زهرا است، اسم پدرش ابوطالب عبدمناف ابن عبدالمطلب بن هاشم قریشی است. علی س از سابقین اولین به اسلام و از اهل بدر و بیعت الرضوان و یکی از ده نفری است که به بهشتی بودن آنها شهادت داده شده است و وی چهارمین خلیفه‌ی راشد است. ایشان مناقب و فضایل زیادی دارد، ایشان در رمضان سال چهلم هجری به دست ابن مجلم اؤ خوارج کشته شد[14]

گفته‌اش: (خداوند لعنت کند) لعنت یعنی دور شدن از رحمت الهی و محل آن. و گفته‌اند لعین و ملعون کسی است که مستحق لعنت گردیده یا مورد لعنت قرار گرفته است و به لعنت دعای بد شده است.

ابوالسعادات می‌گوید: «اصل لعن اگر از سوی خدا باشد به معنای طرد شدن و دور گشتن و اگر از سوی مردم باشد به معنای ناسزا و دعای بد است[15]». 

گفته‌اش: (هر کسی برای غیر از خدا قربانی کند) نووی می‌گوید: «منظور این است که به نام غیر از خدا حیوان قربانی کند، مانند کسی که برای بت یا صلیب یا موسی یا عیسی÷ و یا برای کعبه و امثال آن حیوان قربانی می‌کند و همه‌ی اینها حرام هستند و چنین حیوانی حلال نیست، خواه ذبح کننده‌ی آن مسلمان باشد خواه نصرانی یا یهودی باشد؛ امام شافعی به صراحت این را گفته و اصحاب ما بر آن اتفاق دارند و اگر ذبح کننده همراه با قربانی کردن قصد تعظیم و عبادت کسی را داشته باشد که برایش قربانی می‌کند، این کفر است و ذبح کننده اگر قبل از ذبح کردن و قربانی نمودن مسلمان باشد با این کار مرتد می‌شود». "شرح مسلم"[16] و افراد زیادی از شوافع و دیگران سخن او را نقل کرده‌اند.

شیخ الاسلام می‌گوید: «فرموده‌ی الهی که: ﴿وَمَآ أُهِلَّ بِهِۦ لِغَيۡرِ ٱللَّهِۖ [البقرة: 173].  

ظاهرش یعنی آنچه برای غیر از خدا ذبح شود، مثل اینکه گفته می‌شود این حیوان برای فلان فرد یا چیز ذبح می‌شود.

و اگر چنین منظوری باشد فرق نمی‌کند که با زبان گفته شود یا با زبان گفته نشود. و حرام بودن چنین حیوانی از حرام بودن آنچه برای خوردن گوشت ذبح می‌شود و اسم مسیح و امثال آن بر آن برده می‌شود، آشکارتر است، همان طور که آنچه ما به قصد تقرّب به خداوند قربانی می‌کنیم پاک‌تر و بزرگتر از حیوانی است که برای خوردن گوشتش آن را ذبح می‌کنیم و اسم خدا را بر آن می‌بریم. چون عبادت کردن خداوند با نماز خواندن و قربانی کردن برای او از کمک گرفتن به نام خداوند در آغاز کارها مهم‌تر است، پس همچنین شرک ورزیدن در نماز و غیره بزرگتر و [خطرناک‌تر] است. و قربانی کردن برای غیر از خدا از کمک گرفتن از نام کسی غیر از خدا در آغاز کارها گناه بزرگتری است، پس وقتی آنچه به نام مسیح یا ستاره‌ی زهره قربانی می‌شود حرام است، آنچه به هنگام ذبح آن گفته می‌شود برای مسیح یا ستاره زهره و یا قصد ذبح کننده این باشد، به طریق اولی حرام است.

چون انجام عبادت برای غیر الله از کمک گرفتن از غیر الله کفر بزرگتری است، بنابراین اگر فردی برای غیر الله حیوانی قربانی کند و به او تقرّب بجوید گرچه به هنگام ذبح بسم الله بگوید آن حیوان حرام است، چنان که گروهی از منافقان این امت که گاهی با ذبح و قربانی کردن حیوانات و غیره به ستارگان تقرّب می‌جویند چنین می‌کنند و اینها اگر مرتد باشند ذبیحه‌ی آنها به هیچ حالی درست نیست، ولی برای حلال بودن ذبیحه دو مانع پیش می‌آید. و همچنین آنچه جاهلان در مکه انجام می‌دهند و برای جن‌ها قربانی می‌کنند از همین نوع است، بنابراین از پیامبرج روایت است که ایشان از حیواناتی که برای جن‌ها ذبح می‌شوند[17] نهی کرد[18]».

می‌گویم: این حدیث را بیهقی از زهری به صورت مرسل روایت کرده است و در اسناد آن عمر بن هارون قرار دارد که جمهور علما او را ضعیف شمرده‌اند، ولی احمد بن سیار از قتیبه روایت کرده که او وی را ثقه می‌دانست[19]

و ابن حبان در الضعفاء از طریقی دیگر از عبدالله بن أُذینه از ثور بن یزید از زهری از حُمید بن عبدالرحمان از أبی هریره از پیامبرج آن را روایت کرده است. ابن حبان می‌گوید: «و عبدالله از ثور احادیثی روایت می‌کند که از حدیث او نیستند[20]». 

زمخشری می‌گوید: «آنها وقتی خانه‌ای می‌خریدند یا می‌ساختند و یا چشمه‌ای می‌شکافتند، حیوانی ذبح می‌کردند از ترس اینکه جن‌ها به آنان گزندی نرسانند، بنابراین ذبیحه‌ها به جن‌ها نسبت داده شدند[21]». 

بنابراین نووی می‌گوید: «شیخ ابراهیم[22] مروذی از اصحاب ما می‌گوید آنچه به هنگام استقبال از پادشاه برای تقرّب به او ذبح می‌شود اهل بخارا به حرام بودن آن فتوا داده‌اند، چون چنین حیوانی از زمره‌ی حیواناتی قرار می‌گیرد که برای غیر از خدا قربانی شده‌اند[23]». 

 رافعی می‌گوید: «آنها چنین حیوانی را آنها به خاطر شادمانی از آمدن پادشاه سر می‌بریدند، پس به عقیقه می‌ماند که به هنگام تولد فرزند ذبح می‌شود[24].

می‌گویم: اگر آنها به هنگام آمدن پادشاه برای اظهار خوشحالی حیوان ذبح می‌کرده‌اند، در این داخل نیست و اگر برای تقرّب به پادشاه آن را ذبح می‌کنند، در حدیث داخل است.

گفته‌اش: (لعنت خدا بر کسی باد که پدر و مادرش را نفرین می‌کند).

بعضی گفته‌اند: «یعنی پدر و مادرش و پدرِ پدر و مادرِ مادر و ...[25]». 

در حدیث صحیح روایت است که پیامبرج فرمود: «یکی از گناهان کبیره این است که فرد به پدر و مادرش ناسزا و فحش بدهد». گفتند: ای رسول خدا آیا کسی به پدر و مادرش ناسزا می‌گوید؟ گفت: بله پدر کسی دیگر را ناسزا می‌گوید و آن کس پدر او را ناسزا می‌گوید و مادر کسی را فحش می‌دهد و در مقابل او به مادر این فحش می‌دهد[26]». پس وقتی کسی که سبب می‌شود تا به پدر و مادرش ناسزا و فحش گفته شود اینگونه است، در مورد کسی که خودش به طور مستقیم اقدام به ناسزاگویی به پدر و مادرش می‌کند چه فکر می‌کنید؟!

گفته‌اش: (و لعنت خدا بر کسی باد که جنایتکار یا بدعت‌گذاری را پناه دهد).

(آوَی» یعنی: نزد خود آورده و از او حمایت نمود.

(محدثاً) ابوالسعادات می‌گوید: «با فتح «د» و با کسره آن روایت می‌شود ، اگر با کسر «دال» خوانده شود معنای محدث می‌شود جنایتکار،  یعنی کسی که به جنایتکاری پناه دهد و نگذارد که طرف جنایتکار قصاص و حق خود را از او بگیرد و اگر به فتح «دال» خوانده شود یعنی چیزی که بدعت است که در این صورت ایواء (پناه دادن) یعنی راضی بودن به بدعت و صبر کردن بر آن، چون او وقتی به بدعت راضی باشد و با انجام دهنده‌اش کاری نداشته باشد و به او اعتراض نکند، در حقیقت او را پناه داده است[27]». 

می‌گویم: ظاهراً هر دو معنی را در بر می‌گیرد، چون محدث عام است که یا مرتکب جنایتی شده یا مرتکب بدعتی در دین گردیده است، بلکه کسی که در دین بدعت ایجاد می‌کند از کسی که جنایت می‌نماید بدتر است و پناه دادن به بدعت گذار گناهش بزرگتر و بیشتر است، بنابراین ابن قیم [پناه دادن به بدعت گذار] را در کتاب «الکبائر» به حساب آورده است و می‌گوید: «مراتب این گناه کبیره بر حسب مراتب بدعت فرق می‌کند، پس هر چند بدعت بزرگتر باشد گناه بزرگتر و بیشتر خواهد بود[28]». 

گفته‌اش: (و لعنت خدا بر کسی باد که نشانی زمین را تغییر می‌دهد).

مؤلف می‌گوید: «نشانی زمین علامت‌هایی هستند که زمین شما را از زمین همسایه‌ات جدا می‌کند[29]». و نووی می‌گوید: «یعنی علامت‌های حدود آن[30]»  که معنی‌اش یکی است[31]. و گفته‌اند:

   تغییر نشانی زمین یعنی جا به جا کردن و عقب و جلو نمودن آن[32]». و این از ظلم زمین است که پیامبرج در مورد آن می‌گوید: «هر کسی یک وجب زمین را از روی ظلم تصاحب کند، روز قیامت هفت زمین بر گردن او آویخته خواهد شد[33]». [روایت بخاری و مسلم].

این حدیث دلیلی است بر اینکه لعنت فرستادن بر فاسقان جایز است، چون پیامبرج فرمود: «لعنت خدا بر رباخوار و کسی که آن را می‌خوراند و بر نویسنده‌ و گواهانش باد[34]». و امثال این، اما در مورد لعنت فرستادن بر فاسق معین دو قول است که شیخ الاسلام هر دو را ذکر کرده است:

یکی اینکه: جایز است؛ این را ابن جوزی و دیگران برگزیده‌اند.

و قول دوم اینکه جایز نیست، این را ابوبکر عبدالعزیز[35] و شیخ الاسلام برگزیده‌اند.

  می‌گوید: «قول معروف از امام احمد این است که لعنت فرستادن بر فرد معین همچون حجاج و امثال او مکروه است[36]. بلکه باید همان طور گفت که خداوند می‌فرماید:

﴿أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ [هود: 18] «آگاه باشید که لعنت و نفرین الله بر ستمکاران است». 

می‌گوید: (و از طارق بن شهاب روایت است که پیامبرج فرمود: «مردی به خاطر مگسی وارد بهشت گردید و مردی به خاطر مگسی به دوزخ رفت.» گفتند: چگونه‌ ای پیامبر خدا؟ فرمود: دو نفر از کنار قومی عبور کردند که بتی داشتند و هیچ کس از کنار آن بُت نمی‌گذشت مگر آن که برای آن چیزی قربانی می‌کرد، آنها به یکی از آن دو نفر گفتند: قربانی کن. گفت: چیزی ندارم. به او گفتند: قربانی کن حتّی اگر مگسی باشد، آنگاه او مگسی را برای بُت قربانی کرد و آنان او را رها کردند. پس به دوزخ رفت. و به دیگری گفتند قربانی کن. گفت: من برای غیر از خدا چیزی قربانی نمی‌کنم. آنگاه گردن او را زدند و او به بهشت رفت». [روایت احمد[37]].

مؤلف این حدیث را ذکر کرده و به احمد نسبت داده است و فکر می‌کنم در نسبت دادن حدیث به احمد وی از ابن قیم پیروی کرده است.

ابن قیم می‌گوید: «امام احمد می‌گوید: ابومعاویه برای ما از اعمش و او از سلیمان بن میسره از طارق بن شهاب از پیامبرج روایت می‌کند که فرمود: «مردی به خاطر مگسی وارد بهشت شد...».[38] 

 

«المسند» را مطالعه کردم و این حدیث را در آن نیافتم پس شاید امام آن را در کتاب الزهد یا جایی دیگر روایت کرده است[39]

گفته‌اش: (طارق بن شهاب)  بجلی أحمسی أبوعبدالله، در حالی پیامبرج را دید که مرد و بزرگ بود و گفته می‌شد او از پیامبرج حدیثی نشنیده است.

بغوی می‌گوید: و او در کوفه اقامت گزید. أبو حاتم می‌گوید: صحبت و همراهی او با پیامبرج ثابت نیست. و حدیثی که روایت کرده مرسل است. أبوداوود نیز می‌گوید: او پیامبرج را دید و از او چیزی نشنیده است. حافظ می‌گوید: وقتی ثابت است که او پیامبرج را ملاقات کرده است پس بنابر قول راجح او صحابی است و وقتی ثابت شود که از پیامبرج حدیثی نشنیده است، پس روایت او از پیامبرج مرسل صحابی است و بنابر قول راجح مرسل صحابی مقبول است[40]. نسائی چند حدیث از او روایت کرده است و این نشان می‌دهد که صحبت او ثابت است. و وفات او طبق قول ابن حبّان سال 83 هـ.ق بوده است[41]

گفته‌اش: (مردی به خاطر مگسی به بهشت رفت).

گفته‌اش: (گفتند: چگونه ‌ای پیامبر خدا؟) در مورد این امر شگفت ‌انگیز از پیامبرج سؤال کردند؛ چون آنها می‌دانستند که هیچ کسی جز با اعمال صالحه به بهشت نمی‌رود چنان که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ [النحل: 32]  «به پاداش کردارتان وارد بهشت شوید».  و هیچ کسی جز به سبب کارهای بد به دوزخ نمی‌رود. پس گویا آنها این را ناچیز و حقیر دانستند و تعجب کردند، آنگاه پیامبرج این امر را توضیح داد که چگونه این امرِ ناچیز، بزرگ شد و فرد به خاطر آن سزاوار بهشت گردید و دیگری به خاطر آن مستحق دوزخ شد و شاید این دو مرد از بنی اسرائیل بودند، چون پیامبرج در مورد بنی اسرائیل احادیث زیادی به آنها می‌گفت.

گفته‌اش: (دو مرد از کنار قومی گذشتند که بُتی داشتند) صنم: به چیزی گفته می‌شود که به شکل موجودات تراشیده می‌شود[42].

گفته‌اش: (لا یجاوزه) یعنی از کنارش عبور نمی‌کرد مگر آن که چیزی هر چند اندک برای آن قربانی می‌کرد.

گفته‌اش: (گفتند: قربانی کن حتی اگر مگسی باشد، آنگاه او مگسی قربانی کرد و آنها او را رها کردند و او به دوزخ رفت) در اینجا خطرناک بودن شرک حتی اگر چیز کمی باشد بیان شده است و گفته شده که شرک هر چند اندک باشد باعث می‌شود تا مشرک به جهنم برود، آیا این فرد را نمی‌بینید که وقتی پست‌ترین و ناچیزترین حیوان را برای آن بُت قربانی کرد مستحق دوزخ گردید، چون در عبادت خدا شرک ورزید؛ زیرا ذبح به صورت قربت و تعظیم عبادت است، چنان که خداوند می‌فرماید:

﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ [المائدة: 72] «به راستی هرکس به الله شرک ورزد، الله بهشت را بر او حرام نموده و جایگاهش دوزخ است و ستمکاران هیچ یاوری ندارند». و حدیث به این اشاره می‌کند که از گناهان هر چند کوچک باشند باید پرهیز کرد، چنان که انس می‌گوید: «شما کارهایی می‌کنید که از نگاه شما از مو باریکتر هستند اما ما در زمان پیامبر آن را از مهلکات می‌شمردیم». [روایت امام بخاری[43]]. 

مؤلف می‌گوید: «و در حدیث به این نیز اشاره شده که آن مرد به خاطر چیزی به دوزخ رفت که قصد آن را نداشت، بلکه او آن کار را کرد تا خود را از شرّ آن مردم نجات دهد و همچنین در حدیث اشاره شده که فردی که این کار را کرد مسلمان بوده است، چون اگر کافر می‌بود، گفته نمی‌شد: «به خاطر مگسی به دوزخ رفت» و حدیث می‌گوید: «که هدف بزرگ و اصلی عمل قلب است و حتی بت‌پرستان همین را در نظر می‌گیرند[44]».

گفته‌اش: (و به دیگری گفتند: قربانی کن. گفت: من چیزی برای غیر از خدا قربانی نخواهم کرد...).

در اینجا فضیلت توحید و اخلاص بیان شده است.

مؤلف می‌گوید: «و در این اشاره شده که شرک از دیدگاه مؤمنان جرم بس بزرگی است و آن مؤمن صبر نمود تا کشته شد و به خواسته آنها تن نداد، با اینکه آنها فقط از او این را خواستند که ظاهراً این کار را انجام دهد.

و این شاهدی است برای حدیث صحیحی که در آن آمده: «بهشت به هر یک از شما از بند کفش او نزدیکتر است، و دوزخ نیز همین طور است[45] [46]». 

می‌گویم: و در اینجا به گستردگی آمرزش الهی و شدّت عقوبت الله تعالی و به اینکه اعمال به آخر و خاتمه آنها بستگی دارند، اشاره شده است.



[1]- ابن جریر (8/112) ، ابن أبی حاتم (8181) و دیگران. اسناد آن صحیح است. نگا:الدر المنثور (3/410).

[2]- عبدالرزاق در تفسیرش (2/223) ، ابن جریر (8/112) و عبد بن حُمید و أبو شیخ همان طور که در الدر المنثور (3/410) آمده است. و اسناد آن حسن است اگر اسماعیل همان سدی باشد، چنان که ابن کثیر در تفسیرش (2/199) گفته است و شیخ سلیمان از او نقل می‌کند.(والله أعلم)

[3]- ابن جریر (8/112) و در سند آن جویبر است که متروک می‌باشد.

[4]- کشاف زمخشری (2/80)

[5]- عبدالرزاق در تفسیرش (2/223)، ابن جریر در تفسیرش (8/112)، ابن أبی حاتم در تفسیرش (5/1435) و دیگران روایت کرده‌اند و اسناد آن صحیح است.

[6]- ابن کثیر (1/199)

[7]- مجموع الفتاوی (16/531)

[8]- الکشاف (4/813)

[9]- حاکم در المستدرک (2/538 ـ 537) ، ابن أبی حاتم در تفسیرش (10/3470) ، ابن حبّان در المجروحین (11/177) و بیهقی در السنن الکبری (2/75) و خطیب در تاریخ بغداد (14/422) و غیره این حدیث را روایت کرده‌اند و ابن جوزی می‌گوید: این حدیث موضوع و جعلی است. الموضوعات (2/98) و شوکانی در الفوائد المجموعة ص (30) می‌گوید؛ موضوع و جعلی است.

[10]- شرح حال اسرائیل را در میزان الاعتدال (1/346) و لسان المیزان (1/385) ملاحظه کنید.

[11]- صحیح مسلم (1978).

[12]-صحیح مسلم (1978) از أبی الطفیل عامر بن واثله روایت می‌کند که نزد علی بن ابی طالب بودم، مردی پیش او آمد و گفت: پیامبرج چه چیزی را به صورت راز با تو می‌گفت: می‌گوید: علی خشمگین شد و گفت: پیامبرج مخفیانه به من چیزی نمی‌گفت که آن را از مردم پنهان کرده باشد جز اینکه چهار سخن را به من گفت. مرد گفت: آنها چه هستند ای امیرالمؤمنین؟ گفت: 1- نفرین خدا بر کسی باد که پدرش را نفرین می‌کند.2- لعنت خدا بر کسی باد که حیوانی را برای غیر الله قربانی می‌کند. 3- لعنت خدا بر کسی باد که جنایتکاری را پناه می‌دهد.4- و لعنت خدا بر کسی باد که نشانی زمین را تغییر می‌دهد».

[13]- مسند احمد (1/108) و صحیح ابن حبان (6604) و غیره.

[14]ـ شرح حال نگا: الاصابة (4/564) و تهذیب الکمال (20/472).

[15]- النهایة فی غریب الحدیث (4/255).

[16]- شرح مسلم (13/141).

[17]- ابوعبید در غریب الحدیث (2/221) و بیهقی در السنن الکبری (9/314) از زهری به صورت مرسل روایت کرده است و در اسناد آن عمر بن هارون قرار دارد که افراد زیادی او را تکذیب کرده‌اند و ابن حبان آن را در المجروحین (2/19) و ابن جوزی در الموضوعات (2/302) از ابی‌هریره به طریق موصول روایت کرده است و در اسناد آن عبدالله بن أذینه قرار دارد که منکر الحدیث است و حاکم و نقّاش می‌گویند: «او احادیث موضوعی روایت کرده است».

[18]- اقتضاء الصراط المستقیم (2/563 العقل).

[19]- تهذیب الکمال مزی (20/520-531).

[20]-المجروحین ابن حبان (2/19) و در ادامه‌اش آمده به هیچ صورت دلیل گرفتن از او جایز نیست. 

[21]-الفائق زمخشری (2/4).

[22]- ابراهیم بن احمد بن محمّد، ابواسحاق مروذی از فقهای بزرگ شافعی بود، وی تألیفات زیادی دارد، در سال 536 هـ.ق وفات یافت.الطبقات الشافعیه إبن قاضی شهبه (2/105) و طبقات الشافعیه الکبری سبکی   (7/31-32).

[23]- شرح مسلم (13/141) و در روضة الطالبین (3/205) می‌گوید:«بر آن تعلیقی از شیخ ابراهیم مروذی است...». که آن را ذکر می‌کند. المجموع شرح المهذّب (8/302).

[24]-شرح مسلم نووی (13/41) و المجموع شرح المهذّب (8/302).

[25]- سخن مناوی است در فیض القدیر (5/275).

[26]-صحیح بخاری (5973) و صحیح مسلم (90) از عبدالله بن عمرو ب.

[27]-النهایة فی غریب الحدیث (1/351).

[28]- کتاب الکبائر امام ابن قیم، تا جایی که می‌دانم این کتاب چاپ نشده است.

[29]- مسئله ی ششم

[30]- شرح صحیح مسلم نووی (13/41).

[31]- در فتح المجید (1/273) قول ابوالسعادات را اضافه کرده که در النهایة فی غریب الحدیث و الأثر (184ـ1/183) می‌گوید: یعنی نشانه‌ها و حدود آن، واحد آن «تَخم»(یعنی حد فاصل بین دو مکان) است و گفته‌اند منظورش فقط حدود حرم بوده است و گفته‌اند عام است و همه زمین را شامل می‌شود و منظور نشانه‌هایی است که مردم راهها را با آن می‌یابند و گفته‌اند: منظور این است که فردی وارد ملک غیر از خودش گردد و آن را از روی ظلم تصاحب کند،تهذیب الآثار (3/206).

[32]- فیض القدیر (5/275).

[33]- صحیح بخاری (2435) و صحیح مسلم (1612) روایت ام‌المؤمنین عایشه، صحیح بخاری (2452) و صحیح مسلم (1610) روایت سعید بن زیدس

[34]- مسند احمد (1/393) وسنن  ابوداوود (3333) و سنن ترمذی (1206) وسنن  ابن ماجه (2277) و مسند أبویعلی (4981) و دیگران از ابن مسعود س روایت کرده‌اند و عبارت امام احمد و أبی یعلی ذکر شده و دیگران با عبارت (لعن رسول الله...) روایت کرده‌اند و اصل آن در صحیح مسلم (1597) است و صحیح مسلم در (1598) از جابر روایت می‌کند که «لعنت خدا بر رباخوار و کسی که آن را می‌خوراند و بر نویسنده‌ و گواهانش باد».

[35]- او عبدالعزیز بن جعفر بن احمد بن یزداد معروف به غلام الخَلال و کنیه‌اش ابوبکر است و از اهل فهم و درک بود در علم و دانش مورد اعتماد و به دیانت معروف بود و روایات زیادی داشت و امانتدار و عابد بود، تفسیر القرآن، الشافی، التنبیه فی الفقه و الخلاف مع الشافعی از تألیفات اوست.نگا:طبقات الحنابلة (2/119) و المقصد الأرشد (2/126).

[36]-منهاج السنة (4/569) و مجموع الفتاوی (10/329) و فتح الباری (12/76).

[37]ـ ابن أبی شیبه در المصنف (12/358) و امام احمد در کتاب الزهد ص (15) و در العلل (1596) به اختصار روایت کرده است، و ابونعیم در حلیة الأولیاء (1/203) و بیهقی در شعب الأیمان (7343) و خطیب در الکفایه ص (185) از طارق بن شهاب از سلمان فارسی به طور موقوف روایت کرده و اسناد آن صحیح است و آن را (مرفوع) نیافته‌ام مگر آنچه ابن قیم / گفته است.

[38]- الجواب الکافی ص (21).

[39]- بله همان طور است که شیخ سلیمان / فکر کرده است.

[40]- منظور روایت طارق از پیامبرج است و آن مرسل صحابه است که مرسل‌های صحابه مقبول‌اند اما این حدیث مرسل نیست و او آن را از سلمان فارسی به صورت موقوف روایت کرده است و شاید سلمان آن را از اهل کتاب روایت کرده باشد. والله اعلم.

[41]- شرح حال وی در الإصابة (3/510) و عبد بن حُمید در مسند خود ص (197 المنتخب) و ابن أبی عاصم در الآحاد و المثانی (4/477) و طبرانی در الکبیر (8/320).

[42]-شیخ سلیمان به صورت تفصیلی در مورد بت در باب ترس از شرک صحبت کرده است.

[43]- صحیح بخاری (6492) روایت انس.

[44]- مسأله‌ نهم و یازدهم و سیزدهم. 

[45]- صحیح بخاری (6488) روایت ابن مسعود. 

[46]- مسأله دهم و دوازدهم.  

نشر :

إضافة تعليق جديد

 تم إضافة التعليق بنجاح   تحديث
خطأ: برجاء إعادة المحاولة