بعضي اعمال شركى از ديدگاه امام مجدد الشیخ محمد بن عبد الوهاب رحمه الله
از جمله کارهای شرکی این است که انسان با عملش طالب دنیا باشد نه رضای خداوند.
آن این است که اگر انسان با عملش قصد خود آرایی نزد مردم داشته باشد و تصنع سازی کند و مدح و ثنای آنها را بر انگیزد در آن صورت مرتکب ریا شده است همان طور که قبلاٌ بیان شده مانند اوضاع و احوال منافقین، این مساله نیز به همین شیوه است زیرا فرد با تصنع سازی نزد مردم قصد و اراده مال دنیا را کرده است همچنین خواستار مدح و ستایش و اکرام و اجلال از جانب آنها شده است و تفاوت آن با ریا در این است که شخص اراده عمل صالح را میکند تا از آن طریق به کالای دنیایی دست یابد، مانند کسی که به جهاد می رود تا مالی را به دست آورد همان گونه که در حدیث آمده است: بنده درهم و دینار نابود است.[1]
یا می خواهد غنایمی به چنگ آورد و دیگر اموری که شیخ ما از ابن عباس رضی الله عنه و سایر مفسرین در معنای قول خداوند متعال ﭽ ﭷ ﭸﭹ ﭺﭻ ﭼ ﮅ ﭼ (هود: ١٥) کسانی که تنها خواستار زندگی دنیا و زینت آن با شند، ذکر کرده است.
از این معنا چنین اراده کرده است که عمل به خاطر منافع دنیایی شرک و منافی با کمال توحید واجب است و باعث بطان اعمال می گردد، و حتی بالاتر از ریا محسوب میشود زیرا کسی که خود را مرید دنیا قرار داده است اراده او در بسیاری از کارهایش جنبه دنیایی به خود می گیرد اما ریا عارض شخص می شود در بعضی اعمالش و به صورت همیشگی و مداوم همراه او نیست هر چند که مؤمن باید از هر دو تا بپرهیزد.
قول خداوند متعال: ﭽ ﭷ ﭸﭹ ﭺﭻ ﭼ
ﭽ ﭾ ﭿ ﮀ ﮁ ﮂ ﮃ ﮄﮅ ﮆ ﮇ ﮈﮉ ﮊ ﮋ ﮌﮍﮎ ﮏﮐ ﮑ ﮒﮓ ﮔ ﮕ ﮖﮗ ﭼ (هود: ١٥ – ١٦) یعنی: کسانی که تنها خواستار زندگی دنیاوزینت آن باشند (پاداش و دسترنج) اعمالشان را در این جهان بدون هیچ گونه کم و کاستی به تمام و کمال می دهیم، آنان کسانیند که در آخرت جز آتش دوزخ بهره و سهمی ندارند و آنچه در دنیا و آخرت انجام ميدهند ضایع و هدر می رود و کارهایشان پوچ و بی مورد می گردد.
ابن عباسس میگوید (ﭷ ﭸﭹ ﭺﭻ) یعنی ثواب آن را (ﭼ)یعنی مال آن را (ﭽ) یعنی به صورت کامل و سرور و شادی وافر پاداش و ثواب تمام اعمالشان را از مال و خانواده و فرزندان می دهیم (ﮁ ﮂ ﮃ ﮄ) یعنی بدون هیچ کم و کاستی.
سپس آیه را نسخ میکند و میگوید: ﭽ ﭑ ﭒﭓ ﭔ ﭕ ﭖ ﭗ ﭘ ﭙ ﭚ ﭛ ﭼ (الإسراء: ١٨) هرکس که دنیای زودگذر (این جهان) را بخواهد آن اندازه که خود می خواهیم و به هر کس که صلاح می دانیم، هر چه زودتر در دنیا بد و عطا خواهیم کرد.
این دو آیه را نحاس در ناسخش روایت کرده است. مراد از نسخ مقید شدن آیه است به نحوی که اطلاق خود را از دست داده است
قتاده میگوید: کسی که دنیا تمام هم و تلاش و نیت و آرزو یش باشد خداوند پاداش کار او را با برخورداری از حسنات دنیا میدهد و در آخرت کار نیکی ندارد که به وسیله آن جزا داده شود. اما مومن در دنیا با حسناتی که انجام داده است پاداش می بیند و در آخرت هم برآن ثواب می بیند. ابن جریر با ذکر سند خود آن را آورده است، آن گاه حدیث ابو هریره را از ابن مبارک از حیوة بن شریح بیان می کند[2] که گفت: ولید بن ابو ولید، یا ابو عثمان برای من نقل کرد که عقبه بن مسلم از شَُفَّی بن ماتع الا صبحی چنین نقل کرده که (وارد مدینه شد به نا گاه با مردی برخورد کرد که مردم دور و براو جمع شده اند: گفت: این چه کسی است؟)گفتند: ابو هریره. گفت: به او نزدیک شدم تا اینکه پیشاپیش او نشستم در حالی که او برای مردم سخن می گفت: هنگامی که ساکت شد و دورو برش خالی شده گفتم: حقیقتاً تو را به یاد می آورم آن زمان که حدیثی را برای من نقل کردی که آن را از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیده بودی و به آن آگاه و واقف بودی، (گفت: ابوهریره چنین گفت: که حدیثی را برای تو نقل می کنم که رسول الله صلی الله علیه وسلم در این خانه آن را بمن گفت و غیر از من و او کسی در آنجا نبود پس ابو هریره فریاد بلندی کشید و از حال رفت بعد به هوش آمد و دوباره همین جمله را گفت و از حال رفت و نزدیک بود با چهره برزمین افتد، مدت طولانی در این وضعیت بود، بعد از بیهوشی گفت: رسول خدا برای من نقل کرد که خداوند تبارک وتعالی هنگامی که روز قیامت می شود برای داوری در بین مردم حاضر میشود و می بینی هر قومی را زانوزده در برابر او می بینی، اولین شخصی را فرا می خواند کسی است که قرآن را حفظ کرده است و سپس شخصی که در راه خدا کشته شده است و بعد از آن فرد ثروتمند ، خداوند خطاب به قاری قرآن میگوید: آیا آنچه برای رسولم فرستادم به تو یاد ندادم ؛میگوید: بله ای پروردگار، خداوند می فرماید: چقدر به آنچه می دانستی عمل کردی؟ می گوید ساعات شب و روز به آن عمل می کردم، خداوند میفرماید: دروغ می گویی و ملائکه هم می گویند دروغ می گوئی، و خداوند به او می گوید: فقط می خواستی بگویند فلانی قاری است و دارد قرائت می کند و پاداشت را با آن گفته دریافت کردی. نوبت صاحب مال که می رسد خداوند به او میگوید: آیا به تو مال و دارایی ندادم تا به کسی محتاج نشوی؟
می گوید بله ای پروردگار، خداوند می فرماید: با آنچه به تو دادم چه کار کردی؟ سر چشمه رحم و شفقت بودم و با آن مال صدقه می دادم، خداوند به او می گوید: دروغ می گویی و ملائکه هم می گویند دروغ می گوئی و خداوند می گوید: بلکه چنین می خواستی که بگویند فلان آدم بخشنده ای است و پاداش را با گفته مردم دریافت کردی، خداوند پیش کسی که در راه خدا کشته شده می رود و به او میگوید: برای چه کشته شدی؟ می گوید: امر به جهاد در راه تو فرمان داده شدم، آنقدر مبارزه کردم تا کشته شدم، خداوند می گوید: دروغ می گویی. فرشتگان هم چنین می گویند و خداوند می گوید: بلکه می خواستی بگویند فلانی آدم جسور و شجاعی است و چنین سخنی نیز در حق تو گفته شد وپاداشت را دریافت کردی.
آنگاه رسول الله صلی الله علیه وسلم دستی به شانه ام زد و گفت ای ابوهریره این سه نفر اولین خلقی هستند که در روز قیامت آتش به وسیله آنها زبانه می کشد.
در مورد این آیه سوال شد حاصل آنچه جواب داد چنین است: از جانب سلف امت انواع کارهایی که امروزه مردم آن را انجام مي دهند و معنایش را نمی دانند. ذکر شده است یکی از آنها عمل صالحی است که بسیاری از مردم بخاطر خدا آن را انجام می دهند مانند صدقه و نماز وصله رحم و احسان به مردم و ترک ظلم و ستم و دیگر اموری که انسان آن را انجام می دهد یا ترک می کند فقط برای خدا اما قصد او به دست آوردن ثواب در آخرت نیست بلکه می خواهد خدا در همین دنیا با حفظ مالش و رشد و نموآن، امنیت وحصول برای اهل و خانواده اش و تداوم نعمت به او پاداش دهد و برای بدست آوردن بهشت و فرار از آتش تلاش نمی کند این فرد ثواب کار خود را در همین دنیا می بیند و در آخرت برای او بهره ای نیست، این نوع را ابن عباس ذکر کرده است.
نوع دوم: که بزرگتر و مخوفتر از اولی است و مجاهد در شرح آیه ای آن را بیان نموده این است که فرد اعمال صالحه را به نیت ریا نه قصد ثواب در آخرت، انجام دهد.
نوع سوم: فرد اعمال صالحه را برای به دست آوردن مال انجام دهد مثلا حج برود برای اکتساب یا هجرت کند تا بهره بیشتری از دنیا ببرد یا با زنی ازدواج کند، جهاد برود برای به دست آوردن غنایم، مصنف در تفسیر آیه این نوع را هم ذکر کرده است.
و یا اینکه مردی برای مشرب فکری که دارد، یا محل کسب و تجارب یا ریاست آنجا آموزش ببیند و علم بیاموزد یا نمازش را به موقع و همیشه انجام بدهد به خاطر وظیفه ای که در مسجد به عهده دارد، همچنان که این امر بسیار واقع میشود.
نوع چهارم: شخص خالصانه طاعت و عبادت خدا را به جا آورد بدون اینکه هیچ شریکی برای او قرار دهد اما این فرمانبرداری در عملی باشد که باعث کفر و منجر به خروج از اسلام گردد و مانند یهود و نصاری وقتی که خدا را عبادت میکنند یا صدقه ميدهند و روزه می گیرند بخاطر رضایت خداوند و روز آخرت است یا مانند بسیاری از افراد این امت که در بینشان کفر و شرک اکبر رایج است و باعث میشود آنها به کلی از دایره اسلام خارج شوند، در صورتی که خالصانه خدا را اطاعت میکنند و خواهان ثواب در سرای آخرت هستند اما در قبال اعمالی این پاداش را می خواهند که باعث خروج آنان از اسلام میشود. و متعاقبا مانع قبول شدن اعمالشان می گردد، این نوع هم در تفسیر آیه از انس بن مالک و غیر او بیان شده است، اهل اسلام از آن خوف و هراس دارند و بعضی از آنان گفته اند: اگر می دانستیم خداوند تنها یک سجده را از من قبول میکند آرزوی مرگ می کردم چون خداوند میفرماید ﭽ ﮙﮚ ﮛ ﮜ ﮝ ﮞ ﭼ (المائدة: ٢٧) خدا کاررا تنها از پرهیزکاران می پذیرد.
سپس میگوید جای طرح این مساله هست که اگر فردی نمازهای پنجگانه و زکات و روزه و حج را بخاطر خدا انجام دهد و خواهان ثواب آخرت باشد و بعد از انها اعمالی انجام دهد صرفاً بخاطر کسب متاع دنیایی، مثلاً یکدفعه حج برود فقط برای خدا و بار دیگر فقط برای دنیا برود همچنان که در عالم واقع وجود دارد در آن صورت، موضوع رنگ دیگری پیدا میکند. که بستگی دارد کدام یک غالب باشد و بعضی از آنها می گفته اند: قرآن در بسیاری از جاها کسانی که تماماً اهل بهشت هستند یا تماماً اهل جهنم هستند ذکر میکند اما در مورد افرادی که شبه ای از بهشت و جهنم در آنهاست سکوت میکند.
در صحیح بخاری از ابوهریرة رضی الله عنه روایت شده که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده: نابود باد بنده درهم و دینار، نابود باد بنده که جامه نقش و نگار دار می پوشد، نابود باد بندهای که جامه مخمل بر تن می کند، اگر به او داده شود راضی است و اگر داده نشود خشمناک و عصبانی میگردد. نابود باد و زیر ورو شود، و هنگامی که خاری بر تن او بخلد نمیتواند آن را دربیاورد خوشابه حال بندهای که افسار اسبش را در راه خدا به دست گرفته است؛ با سری ژولیده و خاک آلود و قدمهای غبار آلود، اگر محافظت و حمایت سپاه را از حمله دشمن بر عهده داشته باشد وظیفه اش را تمام و کمال انجام میدهد و لحظه ای غفلت و کوتاهی نمیکند و اگر در آخر لشکر و دنبال سپاه باشد به همین نحو وظیفه خود را تماما انجام می دهد، اگر اذن و اجازه برکاری را بخواهد به او نميدهند و اگر شفاعت بکند مورد قبول واقع نمیشود».[3]
«تعس» با کسر (ع) است و جایز است مفتوح هم باشد، یعنی افتاد، سقوط کرد و در اینجا مقصود نابود شدن است، حافظ قائل به این است و البته در جایی دیگر آن را متضاد با سعد یعنی شقاوت و بدبختی آورده است و ابو السعادات گفته: تعس، یتعس هنگامی است که فرد با چهره برزمین می افتد و دعای هلاکت و نابودی است.
«عبد الدینار» دینار از طلا است و اندازه آن همانند مثقال است در وزن.
«تعس عبدالدرهم» درهم از نقره است. وفقهاء وزن آن را به اندازه یک دانه جو دانسته اند ودر نزد ما یک درهم از ضرب بنی امیه وزنش 55 دانه جو است، فرد را از این رو عبد در هم نامیده اند که شخص عملا مقصود و هدف خودش را آنگونه اعلام نموده است و هرکس غیر خدا را در نظر گیرد همان را شریک در عبودیت او در نظر گرفته است همچنان که حال و وضعیت اکثریت این گونه است.
«تعس عبد الخمصیة» ابو السعادت ميگوید: لباسی است از خز و پشم علامت گذاری شده و گفته شده «خمیصة» آن است که سیاه و راه راه باشد جمع آن خمائص است «الخمیلة» با فتح (خ) معجم است و ابو السعادت گفته: خمل لباسی است پرزدار از هرچیزی که درست شده باشد.
«تعس و انتکس» حافظ میگوید به صورت مهملة یعنی مرض و بیماری دوباره (به جان او)بیافتد. ابوالسعادت میگوید: یعنی واژگون باد. که نوعی دعا است برای ناکامی و ناامیدی. طیبی میگوید: زیرا آن هنگام که شخص نابود شد با چهره به زمین می افتد و آن هنگام که زیررو شد پوزه اش به خاک مالیده می شود و از بین می رود.
«و اذا شک» یعنی اگر خاری در تن او فرو رود «فلا انتقش» نمیتواند با منقاش هم آن را در آورد که این سخن ابوسعادات است.
و مقصود این است که هر کس چنین حال و وضعی داشته باشد مستحق دعا بر چنین سرنوشت و سرانجام بدو ناگواری است و قطعا اثرات چنین دعاهایی را در حوادث زیانبار دنیا و آخرت خواهد چشید.
شیخ الاسلام رحمه الله: میگوید: نبی صلی الله علیه وسلم مسمای عبد الدینار و درهم و... را بر چنین افرادی نهاده است، جمله ای خبری با مضمون دعا و «تعس و انتکس و إذا اشیک فلا انتقش» بیانگر حال کسانی است که چون شری به آنان رسد از آن نمی رهند و رستگار نمی شوند، زیرا به وسیله آن نابود می شوند و تباه می گردند و هرگز به مقصود خود نمی رسند و از مکروه رهایی نمی یابند و سرنوشت افرادی که بنده مال باشندهمین است. آنها را چنین توصیف کرده که «إن اُعطَی رضی وان مُنِعَ سخَط» همچنان که خداوند متعال میفرماید:ﭽ ﭻ ﭼﭽﭾ ﭿ ﮀ ﮁ ﮂ ﮃ ﮄ ﮅ ﮆ ﮇ ﮈﮉ ﮊ ﮋ ﭼ(التوبة: ٥٨) در میان آنان کسانی هستند که در تقسیم زکات از تو عیبجویی میکنند و ایراد میگیرند اگر بدانان چیزی از غنائم داده شود خشنود می شوند و اگر چیزی از آن بدیشان داده نمیشود هرچه زودتر خشم می گیرند. بنابراین خشم و رضایت آنها تنها برای غیر خدا است و این سرنوشت تمام کسانی است که وابسته به پُست و مقامات دنیایی و سایر اشکال و صورتهای هوای نفس هستند که اگر به آن دست یابند راضی و خشنود می شوند و در غیر اینصورت خشمناک و عصبانیاند. چنین اشخاص عبدو بنده هوای نفس خود هستند، زیرا بندگی و عبودیت در اصل همان بندگی و عبودیت قلب است و خضوع و نرمی در برابرآن، و آن کس که طالب و خواهان مال است بندگی و عبادت آن را به جا میآورد، در واقع امور مالی دو نوع است:
1- آنچه فرد به آن نیاز دارد مانند خوراک و پوشاک و مسکن و مانند آن و آن را از خداوند طلب میکند و به ان متمایل است در اینجا فرد مال را به خاطر نیازی که به آن دارد بکار می بردمانند «الاغی که بران سوار میشود و فرشی که بر روی آن می نشیند بدون اینکه برده و در بند آن باشد و بی تاب و بی قرار آن گردد.
2-آنچه فرد به آن نیاز ندارد که شایسته است به آن تعلق نداشته باشد و اگر داشته باشد بنده آن شده است و کسی که عبد غیر خدا باشد و به غیر او اعتماد داشته باشد حقیقت عبودیت برای خداوند و توکل به خداوند نزد او معنی نخواهد داشت زیرا بخش از عبادت و توکل را برغیر خدا اختصاص داده است و محق تر از هرکسی بر مسمای این قول رسولص است.
«تعس عبد الدینار، تعس عبدالدرهم، تعس عبدالخمیصة، تعس عبد الخمیلة» و او عبدو بنده این امور است، و اگر از خداوند آن را طلب کند اگر به او بدهد راضی و خشنود میشود و اگر ندهد عصبانی و خشمناک می گردد در صورتی که عبد واقعی خداوند کسی است که به آنچه خداوند به آن راضی است راضی باشد و آنچه خداوند از آن منزجر باشند او هم از آن انزجار داشته باشد، با دوستان و اولیاء خدا دوست باشد و با دشمنان خدا دشمن چنین شخص دارای ایمان کامل است.
«طوبی لعبدٍ» ابوالسعادات گفته طوبی اسم بهشت است همچنین گفته شده آن درختی در بهشت است. تایید این گفته روایتی است که ابن وهب با سند از ابوسعید آورده است که مردی گفت ای رسول خدا، طوبی چه چیزی است؟ فرمود: درختی است در بهشت که سیر آن 100سال به طول می انجامد، لباس اهل بهشت از جوانه آن به دست میآید، امام احمد آن را چنین روایت کرده است: حسن بن موسی چنین نقل کرد که از عبدالله بن لهیعة شنیده که دّراج ابوالسمح برای او نقل کرده که ابوالهیثم از ابو سعید خدری و او هم از رسول اللهص اینگونه نقل کرده که مردی گفت: ای رسول خدا خوشا به حال کسی که تو را دیده و به تو ایمان آورده است گفت: خوشا به حال کسی که من را دیده و به من ایمان آورده و سه بار دیگر میگوید خوشا به حال کسی که به من ایمان آورده و من را ندیده است. مرد به او میگوید مقصود از (طوبی)چیست؟ جوابی که رسول الله ص میدهد همانی است که در بالا ذکر شده است.[4] شواهدی برای این حدیث در صحیحین و غیر آن وجود دارد. ابن جریر از وهب بن مبنه اثر عجیب و غریبی را روایت کرده است اینگونه که وهب : گفته است: در بهشت درختی است که به آن طوبی گفته میشود، سواره میتواند بیوقفه در زیر سایه آن صد سال حرکت کند، گلهای آن از ریاط (نوعی پارچه نرم و نازک) است و برگهای آن از برود (نوعی پوشش و پارف مقلم) و شاخه های ان از عنبر و پهنای آن از یاقوت و خاک آن از کافور و گل و لای ان از مشک، از ریشه آن چشمه های شراب و شیر و عسل خارج میشود، محل جلوس اهل بهشت است، هنگامی که آنها نشسته اند اگر ملائکه های خداوند بر آنها وارد شدند آنان را رهبری میکنند برگزیده گانی که با زنجیرهایی از طلا بهم وصل شده اند...
چهره آنها از حسن و جمال به مانند چراغ است و کرکهای لباسشان از نرمی به خز مرعزی می ماند.
جامه هایی پوشیده اند که الواحی از یاقوت بران وصل است، با پرهایی از طلا و لباسهایی از دیبای نازک که می درخشد و برق می زند، آنان بر زمین می خوابند و می گویند پروردگار ما را بسوی شما ارسال کرده تا او را دیدار کنید و تسلیم او بشوید، و سوار آنها می شوند در حالی که با سرعتی بالاتر از پرندگان پرواز میکنند، و نرمتر از فرش هستند و بدون هیچ رنج و زحمتی در روی آن می دوند، کنار برادرانشان حرکت میکنند با آنها حرف می زنند، نجوا میکنند، و سواره ها در طرفین هم راه می پیمایند بدون اینکه گوش و کرک هیچ کدام از آنها بادیگری برخورد کند حتی درخت نیز در مسیر شان خود را کج میکند تا بین دو همراه فاصله ای ایجاد نشود.
در ادامه چنین گفته که آنها نزد خداوند رحمان و رحیم می آیند و او خود را بر آنان آشکار میکند تا به او نگاه کنند، هنگامی که او را می بینند می گویند: خداوندا درود و سلام تنها برای توست و از جانب توست و صاحب جلال و کرامت تنها تو هستی و خداوند تبارک و تعالی در جواب میگوید: سلام و درود برای من است و از جانب من است و رحمت و محبت من در حق شما تحقق یافته است، خوشا به حال بندگانی که در خفا از من ترسیدند و از دستوراتم اطاعت کردند و آنان چنین جواب ميدهند: خداوندا ما آنچنان که شایسته عبادت تو است تو را عبادت نکردیم و ارج و منزلت تو را به جا نیاوردیم، به ما اجازه بده خاکسار پاهایت شویم، خداوند میگوید: اینجا منزلگاه سختی و عبادت نیست بلکه جایگاه ماندگاری و نعمت است، من سختی عبادت را از دوش شما برداشته، اکنون آنچه می خواهید از من تقاضا کنید، که هر یک از شما آرزوها و خواسته هایی داشته اید، و آنان از او در خواست میکنند و پایین ترین آنها میگوید: پروردگارا اهل دنیا در امور دنیا با همدیگر به رقابت پرداختند و در آن سخت گرفتند و همدیگر را به تگنا انداختند، خداوندا از هر چیزی که در دنیا بوده از روزی که آن را خلق کردی تا روزی که به پایان بردی به من بهره ایی بده، خداوند میگوید: در آرزویی که کردی کوتاهی و سستی به خرج دادی و پایین تر از شأن و منزلت خودت در خواست کردی، این از جانب من برای تو ارمغانی خواهد بود به دلیل جایگاه بالای من و از آن رو که نه بخشش من کم و اندک است و نه کسی را بی جواب می گذارم، سپس میگوید: خواسته ها و آرزوهایی که بندگانم داشته اند و به آن نرسیده اند و هرگز در خاطرهایشان هم نگنجیده و راه نیافته برآنان عرضه کنید، و فرشتگان آنان را به تمام خواسته های که در دل داشته اند می رسانند چنان که خواسته ای برای آنان نمی ماند و در آنچه به آنان ميدهند: اسبهای بهم بسته شده ای است که بر هر چهار تای آنها تختی از یاقوت است و بر هر تختی گنبدی از طلا ی مصرع گذاشته شده و در هر گنبدی فرشی از فرشهایی که مظاهر بهشت است قرار داده شده و همچنین دو تا کنیز حوری، که بر تن هر حوریی دو تا لباس از لباسهای بهشت هست و رنگی جز رنگ آنها در بهشت وجود ندارد و هیچ بوی خوشی نیست مگر اینکه از آنها بلند میشود، تابندگی و نور سیمایشان از دل گنبد می درخشد، چنان که اگر کسی آنها را ببیند گمان میکند که جدا از گنبد هستند، سرهایشان بالای ساقهایشان مانند جوجه کبک سفید رنگی است دریا قوتی قرمز رنگ، و فضل همراهی و مصاحبت با این بندگان خدا را برای خود مانند فضل خورشید برسنگ و بالاتر از آن میدانند برآنان وارد میشودند و سلام میکنند و انها را می بوسند و دست ميدهند و می گویند: سوگند به خدا که گمان نمی کردیم خداوند مانند شما را بیافریند انگاه خداوند به ملائکه دستور میدهد که هر کدام از آنها را منظم و صف وار به جایگاهی که برایشان در بهشت در نظر گرفته شده است راهنمایی کنند.
این اثر را همراه سند ابن ابی حاتم از وهب بن منبه با این اضافات روایت کرده است: به موهبتهایی که پروردگارتان به شما بخشیده است نگاه کنید، آن گاه که در حریم دوست بودید، دراتاقهای ساخته شده از در و مرجان بادرهایی از طلا و تختهایی از یا قوت و فرشهایی از دیبای نازک و براق و منبرهایی از نور که از در و دیوار آن نور همانند شعاع خورشید، جاری بوده، مثل آن همانند ستاره ایی درخشان در روز است، و اگر این موهبتها از جانب خداوند فراهم نمی شد دیده ها نور و روشنی نمی یافتند. قصرهای ساخته شده از یاقوت سفید با فرشهایی از حریر سفید وجود نداشتند، همچنین قصرهایی از یاقوت سبز با فرشهایی از دیبای سبز و قصرهایی از یاقوت زرد با فرشهای ارغوانی زرد بودند که درهایی از زمرد سبز و طلای سرخ و نقره سفید با پایه هایی از جواهر و تراسهای ساخته شده از گنبدهای مرواریدی در برجهایی از طبقات مرجان، داشته باشند و چون به سوی آنچه خداوند به آنها داده، برگردند، در آنصورت برایشان اسبهایی از یاقوت سفید که در آن روح دمیده شده، و زیرآن نوزادهایی جاودانه قرار داده شده که به دست هر کدام از آنها افسار اسبی ازآن اسبها داده شده که لجام و استخوانهای آن از نقره سفید با چینش منظم از درّ و یاقوت ساخته شده که تختهای آن مفروش به دیبای نازک است.
بوسیله آن اسبها که خرامیده راه می روند باغهای بهشت را می بینند و هنگامی که به منزلگاهشان بر می گردند ملائکه را می بینند که بر منبرهای از نور نشسته اند و منتظر آنها هستند تا با آنها دیدار کنند و دست بدهند و سخاوت و بزرگواری پروردگارشان را نسبت به آنها تبریک بگویند، آنگاه که وارد قصرهایشان می شوند تمام چیزیهایی که آن را آرزو نکردهاند و نخواسته اند به آنها بخشیده شده است. و در پیش در هر قصری چهار تا باغ قرار داده شده ؛که دو تا از آن باغها دارای شاخه های راست و صاف هستند و دو تا از انها باغهایی سرسبزی هستند که از شدت پر آبی به سیاهی می زنند و چشمه های جوشان و پر آبی در آنهاست زمانیکه به خانه هایشان می روند و در آن آرام می گیرند خداوند به آنها می گویند: ﭽ ﭝ ﭞ ﭟ ﭠ ﭡ ﭢﭣ ﭤ ﭥ ﭼ(الأعراف: ٤٤) آیا شما هم آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود حق یافته ایید می گویند بلی. و خداوند میگوید: آیا به پاداش پروردگارتان راضی هستید؟ میگوید خداوندا ما راضی هستیم تو هم از ما راضی باش و خداوند دوباره میگوید بخاطر رضایت من از شما است که ورود به خانه ام را برشما روا دانستم و شما به صورت من نظر افکنداید در این هنگام میگوید: ﭽ ﮋ ﮌ ﮍ
ﮎ ﮏ ﮐﮑ ﮒ ﮓ ﮔﮕ ﮖ ﮗ ﮘ ﮙ ﮚﮛ ﮜ ﮝ ﮞﮟ ﮠ ﮡ ﮢ ﮣ ﮤ ﮥ ﭼ(فاطر: ٣٤ – ٣٥) سپاس خداوندی را سزاست که غم و اندوه را از ما زد ود بیگمان پروردگار ما آموزنده (گناهان بندگان) و سپاسگزار کارهای نیک ایشان است خداوندی که در پرتو فضل و لطف خویش ما را در سرای اقامت و ماندگاری جای داد، در آن هیچ گونه رنج و مشقت جسمانی و هیچگونه نا توانی و واماندگی روحانی به ما دست نمیدهد. سیاق این حدیث غریب است و برای بعضی از قسمتهای آن شواهدی در (الصحیحین) وجود دارد.
خالد بن معدان میگوید: در بهشت درختی هست که به آن طوبی گفته میشود تمام آن پستانی است که بچه های بهشت از آن شیر می نوشند و اگر زنی سقط بکند بچه اش در رودی از رودهای بهشت تا زمان قیامت می ماند و هنگام بر انگیختن بچه ای 40 ساله میشود، بر ابوحاتم آن روایت کرده است
«أخذ بعنان فرسه فی سبیل الله» یعنی در جهاد با مشرکین همیشه افسار اسب خود را گرفته و آماده است.
«أشعث» مجرور است با فتحه، چون اسم غیر منصرفی است که برای وضعیت و وزن فعل به کار برده میشود. و «راسه» مرفوع است به دلیل فاعل بودن و مقصود موهای ژولیده است چنان که جهاد در راه خدا شخص را از تمیز کردن و صاف نمودن موهایش بازداشته است «مغبرة قد ماه» با حذف جر صفت دوم برای فرد است «إن کان فی الحراسة کان فی الحراسة» با کسر (حِ) یعنی حمایت و مواظبت از پناه و لشکر در برابر هجوم را به تمام و کمال انجام میدهد.
«و ان کان فی الساقةِ کان فی ا الساقةِ ِ» یعنی اگر در آخر لشکر هم واقع شود جانش را در اختیار منفعت ها و مصلحت های جهاد و مبارزه در راه خداوند قرار میدهد و در هر مقام و جایگاهی که باشد برای جذب ثواب و جلب رضایت و محبت خداوند اقدام می کند.
ابن جوزی : میگوید: او شخص بی نام و نشان و گمنامی است که در پی اعتلای نام و اوازه نیست و خلخالی میگوید: به آنچه امر شده همان را انجام میدهد و در جایگاهی که برای او در نظر گرفته شود اقامت می گزیند در سرپست و مقامش حاضر میشود و غیبت نمیکند حراسة و الساقة از آن حیث مطرح شده اند که سختی ترین مشقت ها را در پی دارند و فضل و ارزش حراست در راه خدا را می رسانند.
«إن استأذن لم یؤذن له» یعنی اگر از امراء و فرماندهان اذن و اجازه کاری را بخواهد به او نميدهند چون هیچ منزلت و جایگاهی در نزد آنان ندارد و از کسانی نیست که (بخاطر آنها انجام دهد) و از آنها بخواهد و مقصود او را از عملکردش تنها خداست و آنچه بخواهد در نزد او جستجو میکند و می یابد.
و «إن شفع» با فتح حرف اول و دوم «لم یشفَّع» با فتح فاء مشدّد «یعنی اگر او را در کاری که خداوند و رسول خدا آن را دوست دارند شفیع قرار دهند شفاعت او در نزد امر او فرمانروایان پذیرفته نمیشود.
امام احمد و مسلم از ابوهریره به صورت مرفوع چنین روایت کردهاند «رب أشعث مدفوع بالابواب لو أقسم علی الله لابره» چه بسا ژولیده مویی که از تمام درها رانده شده اگر بر خدا سوگندی خورد حتماً آن را انجام میدهد.
حافظ گفته: در آن ترک دوستی مقام و شهرت و فضل گمنامی و تواضع نهفته است.
امام احمد همچنین از مصعب پسر ثابت پسر عبدالله پسر زبیر روایت کرده که گفت: عثمان در حالی که برروی منبر خطبه می خواند چنین گفت: سخنی را که از رسول خداص شنیدم برای شما بازگو میکنم و هیچ مانعی برای گفتنم جز ظن به شما وجود ندارد از رسول الله شنیدم که می گفت: یک شب حراست و پاسبانی در راه خدا با فضیلتتر از قیام و روزه هزار شب و روز است.[5]
حافظ ابن عساکر در تعبیری از عبدالله بن مبارک روایت کرده که عبدالله پسر محمد قاضی نصیبین گفت: محمد ابن ابراهیم ابن ابو سکینة برای من نقل کرد که عبدالله ابن مبارک این ابیات بطر سوس رابر او املا کرده و متقابلا به او وعده خروج داد و وی آن را در سال 177 برای فضیل بن عیاض سروده است.
ای عابد حرمین اگر ما را می دیدی، می دانستی که عبادت تو چیزی جز لعب و بازی کودکانه نیست آن کس که صورتش را با اشکایش رنگ می زند، و ما گردنمان را با خون خود رنگ می زنیم یا اینکه سپاهانش را در باطل به سختی می اندازد، به بامدادان لشکر یان او به رنج می افتند بوی خوش برای شما، بوی خوش ما غبار زمین درشت و کم حاصل از گفتارهای پیامبرمان برای ما آمده است، گفته صحیح و درستی که دروغی در آن نیست، غبار لشکر خدا در بینی انسان با دود و غبار آتش ملتهب و سوزان یکسان نیست.
این کتاب خدا که در بین ما سخن میگوید شهید مرده نیست دروغ نمیگوید:
در ادامه چنین میگوید که فضیل را با کتابش در مسجد الحرام دیدم هنگامی که ان را خواند اشک از چشمانش سراریز شد و گفت: ابو عبدالرحمن راست گفت: و من را هم نصیحت کرد آنگاه خطاب به من گفت: تو جزء کسانی هستی که حدیث می نویسی؟گفتم بله، گفت این حدیث را بنویس، و فضیل بن عیاض برمن چنین املا کرد: منصور پسر معتمر از ابو صالح از ابوهریره برای من چنین نقل کرده است که مردی گفت: ای رسول خدا به من عملی را بیاموز که از طریق آن ثواب مجاهدین در راه خدا را به دست بیاورم گفت: میتوانی نماز بخوانی و سست نشوی و روزه بگیری و افطار نکنی گفت: ای رسول خدا من ضعیف تر از این هستم که بتوانم چنین کاری را انجام بدهم.
پیامبرص میفرماید: قسم به آن کس که نفس من در دست او است اگر هم یارای آن را دانستی فضل مجاهدین در راه خدا را به دست نمی آوری، آیا ندانسته ای که اسب مجاهد اگر به کندی هم راه برود برای هرگامی حسنات نوشته میشود.[6]
[1]- جزئی است از حدیث ابو هریرة که آن را نقل کرده است بخاری: کتاب الجهاد (2887): باب حراسة فی الغزو فی سبیل الله و گاه با این شماره می آید (332).
[2]- حدیث صحیح است ترمذی آن را نقل کرده است ککتاب الزهد (2382): باب ماجاء فی الریاء و السمعة و گفته حدیث حسن و غریب است ابن حبان (2802-موارد) و حاکم (1/418 -419) آن را صحیح دانسته و ذهبی هم با او موافق است. البانی در صحیح الترغیب (1/13: 15) آن را صحیح دانسته است همچنین در صحیح الجامع (1709).
إضافة تعليق جديد