دولت عثماني و دعوت شيخ محمد بن عبدالوهاب در یک نظر
دولت عثماني و دعوت شيخ محمد بن عبدالوهاب :
تحت تأثیر قرار گرفتن بعضی از اروپاییان و ترکها و گروهی از مردم آفریقا، به علاوه پرداختن گروهی از متفکران مسلمان در شام، مغرب و حتی ترکیه و ..... به دعوت شیخ محمد موجب خشم اربابان قدرت و سودجویان و افراد منفعت طلب شد که حقیقت را در نظر عثمانیها تحریف کردند. و از بعضی از اعمال اعراب در حج سوء استفاده کردند. بنابراین برای دور کردن مردم از این دعوت و تحریک دشمنیها و کینهها شبهاتی را مطرح کردند و امور ساختگی را به وجود آوردند که از اساس غلط بود.
در نامههای شیخ محمد و جوابهای شاگردانش جوانب مثبت و تلاش بعضی از مسلمانان برای شناخت حقیقت دعوت شیخ را از زبان خود او به وسیله ارسال نامههایی که وی به آنها جواب داده است، در مییابیم.
برای نمونه:
1 ـ نامه شیخ محمد : به شیخ فاضل آل مزید رئیس بادیه الشام که در آن آمده است: علت نگارش آن بود که راشد بن عربان از شما بسیار به خوبی یاد کرد که موجب خشنودی خاطر اینجانب گردید، و گفت که شما از من میخواهید به علت آنکه در مقابل دروغ و بهتان دشمنان از ما دفاع میکنی با شما مکاتبه نمایم. این امر بر شما و امثال شما واجب است، و نباید هیچ سخنی را مگر اینکه از صحت آن اطمینان پیدا کنید، بپذیرید. آنگاه به شرح آنچه دربارة او گفته شده است میپردازد و حقیقت آن امور را براساس شریعت خداوند و هدایت پیامبر گرامیاش ص بیان و آنها را محکوم مینماید .
2 ـ نامه شیخ محمد : به عبدالرحمن السویدی ـ یکی از علمای عراق ـ که در آن آمده است: نامه شما رسید و موجب خشنودی اینجانب گردید. خداوند شما را از امامان پرهیزگار و دعوتگران به سوی دین سرور پیامبران قرار دهد. جهت اطلاع شما میگویم که الحمد لله من پیرو [قرآن و سنت] هستم و بدعت گزار نیستم عقیده و دین که من بدان معقتدم، مذهب اهل سنت و جماعت است که ائمه مسلمانان مانند امامان چهارگانه و پیروان آنها تا روز قیامت برآنند. اما من اخلاص در دین خدا را برای مردم بیان کردم، و آنها را از خواندن مردگان و زندگان اعم از نیکوکاران و دیگران و شریک قرار دادن آنها برای خداوند در اموری مانند ذبح کردن، نذر کردن، توکل و سجده کردن برای آنها بر حذر میدارم. زیرا این امور فقط به خداوند اختصاص دارد و هیچ فرشته مقرب و پیامبر فرستاده شدهای در آن شریک خداوند نمیشود. این همان امری است که از اولین پیامبر تا خاتم النبیین مردم را به سوی آن دعوت میکردند، و اهل سنت و جماعت بر آن اجماع دارند .
3 ـ نامه شیخ محمد بن عبدالوهاب به علمای بزرگ و مشهور حرمین که در آن به توضیح اصول کلی دعوتش میپردازد. در این نامه مینویسد: همان طوری که شما و دیگران میدانند، به علت ویران کردن بناهایی که بر روی قبور نیکوکاران ساخته شده است، به ما اتهامات فراوانی وارد کردهاند. زیرا آنها گمان میکنند که این کار موجب بیاحترامی به بزرگان و نیکوکاران است. با این وجود آنها را از چنین ادعایی نهی کردیم و به آنها دستور دادیم که خداوند را به تنهایی و خالصانه بخوانند. زمانی که این مسأله و آنچه را که دربارة ویران کردن بنای ساخته شده روی قبور را بیان کردیم، موجب نگرانی و ناراحتی شدید عوام شد. و بعضی از مدعیان علم به دلایلی که بر شما پوشیده نیست به حمایت از آنان پرداختند که بزرگترین علت آن پیروی از خواسته مردم و دلایل دیگر بود. آنان در میان مردم شایع کرده بودند که ما صالحین و نیکوکاران را دشنام میدهیم، و ما بر راه و روشی غیر از مسیر علما سیر میکنیم. آنان این ادعاها را در شرق و غرب مطرح کردند، و به ما اتهاماتی زدند که انسان عاقل از ذکر آنها خجالت میکشد. من حقیقت آنچه را که بدان معتقدیم، بدون هیچ گونه دروغ و تحریفی برایتان بیان میکنم. زیرا در میان افرادی که در میان عوام و خواص به مذهبشان تظاهر میکنند نمیتوان به شما دروغ گفت. الحمد لله ما پیرو سنت هستیم نه بدعتگذار. ما براساس مذهب [فقهی] امام احمد بن حنبل عمل میکنیم، یکی از تهمتهایی که دشمنان به ما میزنند این است که میگویند من ادعای اجتهاد میکنم و پیرو ائمه نمیباشم. پس اگر شما دریافتید که ویران کردن بنای ساخته شده بر روی قبرها، دستور دادن به ترک خواندن و طلبیاری از نیکوکاران مخالف مذهب علمای سلف میباشد، [آن را برای ما بیان و صحت کلامتان را برای ما اثبات نمایید].
در پایان میگوید: من خداوند، فرشتگان و شما را براساس دین خداوند و پیامبرش گواه و شاهد قرار میدهم که من پیرو اهل علم و علما هستم. هر گاه حقیقتی از دید من پنهان ماند و من در آن اشتباه کردم، آن را برای من بیان کنید. من خداوند را به عنوان شاهد قرار میدهم که من با رضایت و اطاعت کامل آن را میپذیرم. زیرا بازگشت به حق بهتر از باقی ماندن بر باطل است .
4 ـ همچنین نامه او به یکی از علمای مدینه که در آن میگوید: نامه شما رسید. خداوند شما را به رضوان و رضایت خودش نایل گرداند زمانی که از صحت و سلامتی شما اطلاع یافتم بسیار خشنود شدم. اگر بخواهی از احوال ما بپرسی. به حمد و ستایش پروردگاری که با لطف و ستایش او نیکیها انجام میشود، ما در صحت به سر میبریم. اگر دربارة سبب اختلافی که میان ما و مردم وجود دارد سؤال کنی، با آنها در هیچکدام از شرایع اسلام مانند نماز، روزه، زکات، حج و .... و هیچکدام از محرمات اختلاف نداریم. آنچه در نظر، ما خوب و پسندیده است، در نظر مردم نیز چنین است .
و نامههای دیگر به گونهای که دولت عثمانی با رهبریاش در جهان اسلام، به علت جهل از آن میترسید. در نتیجه آنان از یک سو به خاطر منافعشان، و از سوی دیگر با هدف ایجاد اختلاف در میان مسلمانان با استعمارگران همکاری کردند. تا به وسیله تضعیف نیروی مسلمانان و از بین بردن دعوت اصلاحی به وسیله پیروی از آنچه پیامبر ص از سوی خداوند آورده است، موجب اتحاد میان مسلمانان، نزدیکی قلوب آنان به همدیگر و از بین بردن علل تفرقه میشود به اهدافشان دست یابند. علت این امر چیزی جز عدم اطلاع کامل این رهبران از تعالیم اسلام و نگرانی آنها نسبت به منافع و مناصبشان ـ که به وسیله پیروی از خواستهها و امیال نفسانی آنها را بر حکم خداوند و دستورات پیامبر ص ـ ترجیح داده بودند، نبود.
بدین وسیله اهداف دشمن استعمارگر که از یک طرف گیرنده است برملا میشود، و از سوی دیگر به دلیل اینکه فرد مسلمان نمیپذیرد استعمارگری که مخالف دین اوست در امور مربوط به اعتقادش دخالت نماید. در غیر این صورت اهداف آنها بر همگان روشن و جنگهای صلیبی دوباره شروع میشود. به همین دلیل غربیها که ممکن است در میان آنها یهودیان نیز باشند چنانکه هدف و برنامه و کار آنها از زمان هجرت پیامبر ص به مدینه تاکنون چنین بوده است، میخواهند به اسلام ضربه بزنند.
محقق با بررسی تاریخ اسلام این امر را در جریان رهبر منافقین مدینه (عبدالله بن أبی) و (عبدالله بن سبأ) یهودی که تظاهر به اسلام میکرد تا آن را از داخل به فساد بکشاند، و کسانی را که در فهم جایگاه اسلام ضعف داشتند، مشاهده میکند. زیرا اولین فرقهای که در اسلام به وجود آمد سبأیه بود.
همچنین این امر را در تحقیقات مستشرقین که در دوران معاصر برای زشت جلوه دادن و سیاه نمایی اسلام و تحریف تاریخ و اندیشه آن مشاهده میکنیم و تلاش میکردند. در مییابیم که اکثر این افراد یهودی بودند.
این افراد به تحقیق در صفحات تاریخ و بازگشایی پرونده گذشتگان پرداختند به امید اینکه چیزی را که موجب رضایت سودجویان و مدعیان علمی را که استعمارگران آنها را به مقامات اسلامی منصوب کرده بودند و خودشان پشت سر آنها موضع میگرفتند فراهم سازد. این افراد خواستههای استعمار را در نظر مردم زیبا جلوه میدادند. این سودجویان قیامت و آخرت خودشان را با دنیا مبادله کرده بودند، پس در حقیقت همه آنها یک هدف و غایت داشتند.
آنان در میان عامه مردم و طبقه با سواد جامعه ـ که کتاب نمیخواندند و در عمق امور نمیاندیشیدند و اکثریت جامعه اسلامی آن زمان را تشکیل میدادند ـ شایع کرده بودند که این دعوت [سلفی] جدیدی که در شبه جزیره عربستان به وجود آمده است، ادامه همان دعوت قدیمی خوارج اباضیه است که در مغرب به وجود آمده بود، و با مذهب و اعتقادات مسلمانان مخالفت میکرد. آنان برای اینکه حجت و دلیل پنهان بماند و مردم از حقیقت امر اطلاع پیدا نکنند، به شیخ محمد و دعوتش اتهام و افتراهای فراوانی وارد کردند. که ایشان : در نامههایش دروغ بودن این ادعاها را به اثبات رسانده است، و علمای مغرب در گفتگویشان با علمای دعوت در سال 1226ه.ق. حقیقت این امر را دریافتند. این امر زمانی روی داد که ابواسحاق ابراهیم بن سلطان سلیمان : به همراه گروه زیادی از علمای مغرب به انجام فریضه حج پرداختند و پس از آن با امام سعود بن عبدالعزیز درباره آنچه به آنها نسبت داده میشود گفتگو و مناظره کردند. این امر مدتی پس از وفات شیخ محمد بن عبدالوهاب : روی داد. کتابهای تاریخی مغرب این حادثه را که برائت دعوت سلفی از همة اتهامات و اطمینان علمای این سرزمین را نسبت به سلامت و صداقت آن ثابت میکند، ثبت کردهاند. به طوری که حتی مولی ابراهیم پسر پادشاه مغرب نیز درباره دعوت سلفی قانع شدند .
این امر ـ اتهام و افترای وارد شده به دعوت ـ در میان کسانی که میخواهند با نام علم و معرفت بر مردم حکومت کنند و سودجویان و منفعت طلبان با استقبال فراوانی روبرو شد.
از سوی دیگر دعوت به عبدالوهاب ـ پدر شیخ محمد ـ نسبت داده میشود که این نسبت دادن اشتباه است. زیرا رهبر دعوت او نبوده است. اگر بخواهند آن را به شیخ محمد نسبت دهند، نام آن محمدی میشد، و خواسته آنها [یعنی ادعای وجود رابطه میان فرقه وهابیت خوارج و دعوت سلفی جدید] تحقق نمییافت. زیرا همه دین اسلام را با انتساب به پیامبر ص که آن را از خداوند دریافت کرد، رسالت محمدی مینامند.
عوام به فرق میان آن دو قائل نیستند. و از آن اطلاعی ندارند به همین دلیل آنان میخواستند تا این اسم در میان مردم انعکاس یابد و موجب به اشتباه افتادن مردم شود، و پیش زمینهها و برداشتهای اشتباهی در ذهن آنها به وجود آورد. در گزارشات و نامههایی که ابراهیم باشا برای محمد علی باشا در مصر میفرستاد و نوشتههای بعضی از عثمانیها از آن تاریخ به بعد به دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب و دولت سعودی الفاظی مانند وهابیت خوارج، خارج شدگان از دین اطلاق میکردند .
آنان عموماً اتفاق کردند تا در این امر مردم را دچار اشتباه کنند، و مردم عادتاً از امور جدید بیم دارند و آنچه را که برخلاف روش معمول باشد، ناپسند میدانند. بهترین مثال برای این امر موضعگیری مخالفان اسلام در برابر آنچه پیامبر ص از سوی خداوند برای دعوت و نجات مردم آورده بود میباشد، که در قرآن کریم و سیره پیامبر ص به تفصیل ذکر شده است.
همچنین در دوران کنونی نیز هنگامی که جوانان مسلمان به امور دینشان پرداختند و به تعالیم اسلامی پرداختند، که مسلمانان از آن به بیداری اسلامی یاد میکردند. اما در چنین حالی رسانههای غرب و شرق و متفکران آن به زشت جلوه دادن این بیداری پرداختند و مردم را از آن دور میکردند. و بر این جنبش اسلامی نامهای متعددی اطلاق کردند تا موجب بوجود آمدن مانعی در راه پیشبرد آن شود، و کار آن را یکسره نماید.
عامه مردم در همه زمانها و مکانها ـ که تعدادشان نیز بسیار فراوان است ـ به منبع قدرت چشم میدوزند تا جریان را برای آنها بیان و حقیقت را روشن نماید. اما در آن زمان این منبع از علما و صاحبان منافع میخواست تا با شبهه افکنی و جعل آراء و اقوالی که مردم از طریق رسانهها دریافت میکنند، حقایق را تغییر دهند، و آرای دانشمندان حق طلب را تغییر دهند، و بد جلوه دهند.
از سوی دیگر آنان با لبیک گفتن به فراخوان بر علیه این نهضت اصلاحی، که در نظر مردم آن را موجب تفرقه و انشعاب در دین، خروج از جماعت مسلمانان و بدعت گذاری در دین معرفی میکردند. به مبارزه با آن میپرداختند.
شبهات مطرح شده در میان منفعت طلبان و اربابان قدرت و پادشاه عثمانی که از به خطر افتادن نام، جایگاه و نفوذ حکومتش بیم داشت، انعکاس فراوانی یافت. این نگرانی پس از آن به وجود آمد که آنان پس از پیروزی نیروهای دعوت بر نیروهای عثمانی در وادی الصفراء بین مکه و ینبع، خشم مادر یکی از پادشاهان عثمانی نسبت به امام عبدالله بن سعود را بر انگیختند. با بازگشت کاروان عثمانیها بدون انجام فریضه حج که مادر آن پادشاه و اطرافیان او در آن حضور داشتند، این خشم تشدید شد.
همچنین به پیروی از دولت عثمانی در بسیاری از سرزمینهای اسلامی از دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب استقبال چندانی به عمل نیامد، و کسانی که به ناحق اموال مردم را غارت میکردند و به رهبریهای موقت دین راضی بودند و به وسیلة آن بر جاهلانی که حقیقت دینشان و نیات آنان را نمیدانند، حکومت میکنند. به ترویج این نامها و افتراها میپرداختند. این همان مسألهای است که پیامبر اسلام ص دربارة لغزش عالم هشدار داده و بیان نموده است که علمایی به وجود خواهند آمد که مردم را گمراه میکنند و به چیزی غیر از آنچه خداوند نازل کرده است فتوا میدهند، پس خود گمراه میشوند و دیگران را هم گمراه میکنند .
آنان همگی امری حساس در زندگی مردم یعنی دین را هدف قرار داده بودند که جانها بدان نیاز و قلبها به سوی آن اشتیاق دارند. اما حقیقت آن و منابعی را که باید دین را از آن گرفت نمیدانند. پس از هر آنچه دربارة آن گفته میشود، پیروی میکنند.
بنابراین آنان اقدام به همکاری بر سر زشت نمایی و بد جلوه دادن دعوت کردند. که اهداف آن عبارت بودند از: ایجاد اتحاد میان مسلمانان، مبارزه با خرافات، روشنگری در اذهان مردم، تشویق به فراگیری علم و دانش به عنوان منبع حقیقت. چنانچه ابن غنام و ابن بشر در کتابهای تاریخشان ذکر کردهاند، کار به جایی رسیده بود که مردم در الدرعیه به کسب علم رغبت فراوانی پیدا کرده بودند. آنان پس از فراگیری علم به کار مداوم و پیوسته برای به دست آوردن روزی میپرداختند، و شاگردان شیخ اوقاستشان را بین کار کردن و علم اندوزی تقسیم کرده بودند.
آنان از نماز صبح تا طلوع خورشید را به فراگیری علم میپرداختند و پس از آن تا ظهر به کار میپرداختند. تا استراحت کنند، و کارشان از نماز عصر تا مغرب ادامه دهند. در فاصله مغرب تا عشا در جلسات علمی و تحقیقات در زمینههای مختلف معرفتی و بحث و گفتگو جریان داشت.
شبهههای دشمنان:
بسیاری از کسانی که منافع شخصی و دنیوی آنها با دعوت شیخ محمد تعارض داشت به مخالفت با آن و تلاش برای نسبت دادن اکاذیب و افتراهایی به آن پرداختند که بیشتر این افراد از اقوام و نزدیکان وی بودند. آنان امور عجیبی را به دعوت او نسبت میدادند که این امر موجب شد تا شیخ در نامههای متعددی آن افتراها را رد و بطلان و کذب آنها را ثابت نماید و از صحت اعتقادی که مردم را بدان فرا میخواند و براساس قرآن و سنت بود، دفاع نماید. در صفحات بعد نگاهی گذرا به بعضی از آرای مخالفان دعوت میافکنیم تا جستجوگر حقیقت با بعضی از آلام و رنجهای دعوت آشنا شود.
بیتردید کسی که نوشتهها و افتراهای دشمنان و مخالفان دعوت شیخ محمد را مطالعه نماید، در خواهد یافت که همه شبهات و مناظرات ساختگی آنان در هیچکدام از آثار ایشان یافت نمیشوند و بیپایه و اساس هستند. بلکه نامهها و رسائل متعدد ایشان که تقریباً به صورت کتاب کاملی در آمده است و نامهها و ردیهها فرزندان، نوهها و شاگردانشان که بسیار متعدد و فراوان هستند، همگی این سخنان بیاساس را رد مینمایند و با سوگندهای صادقانه از آن شبهات و افتراها برائت و بیزاری میجویند. همچنین کسی که سیر تاریخی دعوت را پیگیری و بررسی نماید، در مییابد که از زمان پرداختن به فعالیت جهادی و سیاسی تاکنون این گونه رسائل و رویهها که مدافع دعوت در آنها به رد شبهات بیاساس مخالفان پرداختهاند، فراوان است.
هنگامی که به بررسی اصل این شبهات میپردازیم در مییابیم که چند گونهاند:
1 ـ شبهاتی که به فرقههای قدیمی و گروههای دیگر نسبت داده میشوند اما آنها را به شیخ محمد بن عبدالوهاب منسوب مینماید. اگر چه عقیده شیخ دربارة آنها همان عقیده اهل سنت و جماعت است. وی همانند شیخ الاسلام ابن تیمیه : در شام، امام شاطبی در مغرب و العز بن عبدالسلام در مصر در سال 660ه.ق. خروج آن فرق از صف مسلمانان را تقبیح میکرد.
2 ـ اما اموری ساختگی که هیچ پایه و اساسی ندارند، در متون اصلی نقل شده از امام محمد بن عبدالوهاب و آثار او و فرزندان و شاگردانش وجود ندارند.
امور ساختگی بسیار فراوان هستند که موجب میشود خواننده و شنونده دچار اشتباه شود، چنانکه در گزیدهای از نامههایی که شیخ به مناطق مختلف فرستاد ، در مییابیم که ایشان در نامههایشان به برائت از همه اتهامات نسبت داده به دعوت پرداختهاند و ثابت کردند، که اتهامات و افتراهای مخالفان کذب محض هستند، و در عقیده و گفتار شیخ هیچ اساسی ندارند. برای نمونه به سخنان ایشان در یکی از رسالههایشان به مردم قصیم توجه فرمایید:
بر شما پوشیده نیست که اخیراً دریافتم که نامه سلیمان بن سحیم به شما رسیده است و بعضی از علمای منطقه شما آن را قبول و آن را تأیید کردهاند. خداوند میداند که این فرد اموری را به دروغ به من نسبت داده است که من آنها را نگفتهام و بیشتر این امور حتی به ذهنم خطور نکرده است.
از جمله اتهامات او عبارتند از: (اینکه من کتابهای مذاهب چهارگانه را باطل میدانم، و میگویم که مردم از ششصد سال پیش تا کنون هیچ دین و اعتقادی ندارند. من ادعای اجتهاد میکنم، و از کسی تقلید نمینمایم. من میگویم اختلاف علما نشانه بدبختی است، من کسی را که به افراد صالح و نیکوکار توسل جوید تکفیر میکنم. من بوصیری را که به علت گفتن جمله: ای گرامیترین مردم، تکفیر میکنم. من میگویم که اگر میتوانستم قبه حضرت رسول ص را تخریب نمایم، این کار را میکردم. اگر میتوانستم ناودان [طلای] کعبه را بر میداشتم و به جای آن یک ناودان چوبی میگذاشتم. من زیارت قبر پیامبر ص را ناپسند میدانم. همچنین من زیارت قبر والدین و ... را زشت میپندارم. کسی را که به غیر خدا قسم بخورد، کافر میدانم، همچنین ابن الفارض و ابن عربی را تکفیر مینمایم. کتابهای دلائل الخیرات و روض الریاحین را آتش میزنم و روض الریاحین را روض الشیاطین میدانم). جواب من در مقابل این مسائل و اتهامات این است: سبحانک هذا بهتان عظیم. پیش از این نیز به ـ پیامبر ص ـ اتهام وارد میکردند که او عیسی بن مریم ؛ و افراد صالح و نیکوکار را دشنام میدهد، این دو گروه که به پیامبران و علما اتهام وارد میکنند، قلبها و نیات پلیدشان مشابه و همانند یکدیگر است .
3 ـ همچنین ناستوانی و ضعف کسانی را که با پیروان شیخ مناظره کرده و در آن شکست خوردهاند، میتوان در دو مورد قبل جای داد. آنان برای پنهان کردن این ناستوانی به دشمنی با شیخ و دعوتش پرداختند. این امر با هدف به اشتباه انداختن مردم انجام میشد. زیرا اگر آنان حقیقت آنچه را که در گفتگو و مناظره روی داده بود میگفتند، جایگاه و منافعشان را از دست میدادند. به همین دلیل چارهای جز تحریف حقیقت و سیاه نمایی نتیجه مناظره نداشتند. زیرا مردم از آنچه در مناظره گذشته بود، اطلاع نداشتند.
4 ـ قسمتی از اتهامات مخالفان، براساس بریدن و تقطیع کلام شیخ : یا برداشت خطا از سخنان او بود. مانند کسی که آیه: ﴿فَوَيۡلٞ لِّلۡمُصَلِّينَ ﴾ را بخواند و آن را کامل ننماید و آیه بعدی، ﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ﴾ را نخواند از جمله این نوع اتهامات، ادعاهای زیر آنها دربارة دعوت شیخ بود: اینکه پیروان محمد بن عبدالوهاب، صلوات فرستادن بر پیامبر ص را ناپسند میدانند و رسالت او را انکار میکنند، ادعایی که هیچ انسان خردمند و آگاهی آن را تأیید نمیکند.
بعید نمیدانم که همه کسانی که در نوشتههایشان به شیخ محمد و دعوتش تاختهاند و با آن دشمنی کردهاند، حتی یک کتاب از کتابهای او در زمینه توحید و عقیده، فقه و احکام، تفسیر و سیره نبوی مطالعه کرده باشند. حتی میتوان گفت آنان حتی یک نظریه و رای از آرای او را مطالعه ننمودهاند، بلکه فقط منافع دنیوی آنها را تحریک نموده و هوای نفس چشم بصیرت آنها را نابینا ساخته است. به گونهای که برای نسبت دادن عیوب وهابیت رستمی که فرقهای از خوارج اباضیه بودند، به دعوت جدید در همان آغاز کار فرصت مناسبی یافتند. فرقهای که علمای مسلمان دربارة آن بسیار سخن گفتهاند و دربارة آن در مغرب، گفتگوها، مناظرات و ردیههای فراوانی انجام شد و علمای مغرب و اندلس در کتابهایشان به رد و تخطئه آن پرداختند. این دشمنان از تشابه نام آن دو سوء استفاده کردند. آنان زمانی که نام آن دو را مشترک یافتند نام فرقه اولی را بر دومی اطلاق کردند و بر دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب اصطلاح جدیدی اطلاق کردند. نامی که در میان مسلمانان، به ویژه مردم شمال آفریقا ریشه و سابقه داشت و آن (وهبیت یا وهابیت) بود. آنان این نام را همچون پوشش آمادهای بر تن دعوت شیخ محمد کردند تا مردم را از آن دور و بیزار کنند. به گونهای که آنان معایب آن فرقه قدیمی را مطرح کردند و آن را به دعوت شیخ محمد نسبت دادند.
تاریخ گواهی میدهد که مغربیها از جمله مردمانی هستند که در مبارزه با جنبشهای مخالف اهل سنت، از جمله عبدالوهاب بن رستم، فاطمیهای عبیدی و ... نقش مثبتی داشتهاند و در مقابل استعمار کشورشان و خواستههای استعمارگران ایستادگی کردهاند.
دشمنان اسلام، لباس ساختگی زشتی را با هدف دور کردن مردم از دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب، بر تن آن کردند. آنان از بیم اینکه مسلمانان به راه و روش پیامبر ص و سادگی و قابل قبول بودن آن در قلوب مسلمانان باز گردند، اقدام به تخریب شخصیت شیخ محمد و منحرف جلوه دادن او نمودند. در حالیکه مسلمانان غرق در اختلاف و تفرقه بودند و این اختلافات باعث ضعف آنان شده بود. بازگشت به اسلام راستین موجب اتحاد میان مسلمانان و از بین رفتن اختلافات میشد که دشمنان از آن سود میجستند.
به ویژه اینکه در جهان اسلام و به ویژه در شمال آفریقا این دعوت با استقبال مردم روبرو شده بود که نمونههایی از آن را در صفحات پیشین ذکر کردیم. زیرا این امر [بازگشت به اسلام راستین] خواسته و آرزوی هر مسلمانی است.
این امر موجب نگرانی منفعت طلبان و فرق و گروههای مختلف شد، آنان حقیقت را نادیده گرفتند به طوری که برای نابودی آن و دور کردن مردم از آن و پیگیری و جستجوی منابع آن، تلاش فراوانی کردند.
این امر را در خلال آثار محققان غربی و مستشرقان فرانسوی، آلمانی، انگلیسی و ایتالیایی دربارة اسلام و مسلمین به ویژه مسلمانان شمال آفریقا به خوبی در مییابیم. این امر به ویژه زمانی اهمیت پیدا میکند که این نویسندگان به بررسی و تحلیل این بیداری فکری در تاریخ اسلام میپردازند که همواره در تحقیقات بیطرف با دعوت شیخ محمد به عبدالوهاب و گسترش آن به جهان اسلام ارتباط پیدا میکند. زیرا این دعوت در دورهای به وجود آمد که جهل و ظلمت بر جامعه حکمفرما بود.
این همان دورهای بود که مسلمانان حقیقت دعوت سلفی شیخ محمد بن عبدالوهاب را میشناختند که موجب بیداری فکری و اعتقادی در روش اسلامی صحیح و عقیده سالم و پاک شده بود. زیرا این دعوت اسلام را به خلوص و صفای اولیه باز میگرداند. به گونهای که در این راه براساس روش مصلحان تاریخ اسلام و کسانی که روش سلف صالح را تجدید میکنند، عمل نمود. و از علما و دانشمندانی مانند احمد بن عبدالحلیم (ابن تیمیه) متوفی به سال 728ه.ق در شام، ابن القیم جوزی متوفی سال 751ه.ق در دمشق، شاطبی متوفی سال 790ه.ق در غرناطه اندلس و العز بن عبدالسلام متوفی در مصر و بسیاری از علمای دیگر پیروی میکردند.
همچنین بسیاری از دانشمندان و متفکران عرب و مسلمان و ... در این باره اظهار نظر کردهاند، استاد عبدالله بن سعد بن رویشد در کتاب (الامام محمد بن عبدالوهاب فی التاریخ) تقریباً 40 رای و نظر را ذکر کرده است که دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب و نقش آن در به وجود آوردن بیداری در میان همة مسلمانان جهان را تحسین میکند .
نگاهی دوباره به شبهه افکنیها:
عقایـد انحرافی کمونیستی، فراماسونـری، وجـودگرایی، لائیسم و الحادی و ..... همه جهان به ویژه مسلمانان را مورد هدف قرار دادند. مسلمانان جز اسلام خالص و ناب و به دور از انحرافات و افکار وارداتی، وسیلهای را که راه را برایشان روشن نماید و به امنیت رهنمون شود، نیافتند.
زیرا خداوند مسلمانان را براساس دوست داشتن خداوند و حرکت کردن بر پایه اعتقاد به سوی آنچه به خداوند ـ عز وجل ـ میرسد، رهنمون میسازد. این فطرت خداوند است که بشر را براساس آن آفریده است و بیتردید اصول اسلام آنها را به خود جذب میکند و ارتباط آن موجب اتحاد میان آنان میشود. پس قلبها به همدیگر تمایل پیدا میکنند تا جانها به هم نزدیک شوند. اما جهتگیریهای دارای اهداف متناقض و کینههای پنهان ـ که از عاطفه و علاقه میان مسلمانان دور است ـ به سوء استفاده و بهرهگیری از عقلهای ضعیف و پرداختن به خواستههای زودگذر و بهره اندک از علم و معرفت میانجامد. در نتیجه به نام علم و معرفت سخن میگوید و تحت عنوان غیرت و معرفت به رهبری میپردازد. این همان چیزی است که رسول خدا ص دربارة به وجود آمدن علمای گمراه کنندهای که امور را به اشتباه به مردم یاد میدهند، هشدار داده بود.
این امر زمانی ملموستر میشود که متوجه میشویم که در آفریقا، آسیا و اروپا کتابهایی به صورت مجانی چاپ و توزیع میشود که به تکرار آن شبهات میپردازند. حال آنکه مسلمانان کم کم گذشته و کینههای قدیمی را فراموش میکردند و بعد از آنکه فتنهها آنها را پریشان کرده بود و دشمنان اقدام به تخریب و افساد میکردند، آنان دوباره براساس روش کتاب خدا و سنت پیامبرش ص عمل میکردند. مسلمانان با هدف تصفیه این از شبهههایی که بدان افزوده شده بود. این کار را انجام میدادند. زیرا نصرانيت کینهتوز و یهودیت مکّار به تحریک نیروها و مزدورهایشان میپرداختند. زیرا بعد از اینکه پیروانشان بر آنان شوریدند و پوچی افکارشان را دریافتند، آنها نه تنها در سرزمین اسلامی بلکه در غرب نیز شکست خوردند. چنانکه یکی از دعوتگران در آفریقا میگفت: زمانی که استعمارگران دریافتند که مسلمانان به سوی اسلام صحیح و خالص میشتابند و مردم در همه جا بر دریافت اسلام از منابع صحیح و ناب آن تأکید میکنند، اقدام به تخریب چهره شیخ محمد و دعوت او نمودند. وی میگفت: یکی از علما تحت تأثیر کتابهایی قرار گرفت که در یک کشور اسلامی به چندین زبان چاپ و توزیع میشد. این عالم به علت تأثیر پذیرفتن از آن کتابها که افتراها و اتهاماتی علیه دعوت اصلاحی شیخ محمد مطرح کرده بودند، اقدام به تبلیغات علیه ایشان و دعوتش و نشر اکاذیب و افتراها پرداختند.
این مُبلّغ از آن عالم پرسید: آیا هیچ کدام از آثار و کتابهای شیخ محمد را خواندهای؟ او گفت: نه، آنچه درباره او گفته شده است برای من کافی است. این مُبلِّغ که فرد باهوشی بود به او کتاب التوحید اثر شیخ محمد بن عبدالوهاب را داد. اما قبل از آن جلد و صفحه عنوان کتاب را کنده و به او گفت: دوست دارم این کتاب را بخوانی و فردا نظرت را دربارة آن به من بگویی.
در دیدار بعدی آن عالم به تمجید و ستایش آن کتاب پرداخت، و از آنجا که حاوی علوم برگرفته از کتاب و سنت و جهتگیری صحیحی بود که مسلمانان برای تصحیح افکار و اعتقاداتشان به آن نیاز داشتند، برای مؤلف آن طلب رحمت و مغفرت کرد.
آن مُبلِّغ این بار به او نسخه دیگری از همان کتاب که جلد و صفحه عنوان داشت به او داد و به او گفت: این نسخه کامل کتاب است. چنانکه مشاهده میکنید، شیخ محمد بن عبدالوهاب مؤسس دعوت سلفی اصلاحی و تجدیدی آن را تألیف کرده است و آثار دیگر او نیز چنین هستند.
آن عالم بیدرنگ گفت: حسبنا الله و نعم الوکیل، به شیخ اتهاماتی را وارد کردهاند که در آن کتاب وجود ندارد، آنچه ما دربارة او خواندهایم، بر خلاف آن چیزی است که در این اثرش نوشته است. این همان توحید خالصی است که محمد بن عبدالله ـ علیه الصلاه والسلام ـ آن را آورده است و ما را به تمسک به آن فرا خوانده است.
دهها سال پیش، در هند نیز جریان مشابهی روی داد که در آن خداوند یکی از علمای هند را به وسیلة توفیقاتش هدایت کرد. همچنین در یک جریان دیگر در مناظره با شخص دیگری به نام البکری، همین اتفاق تکرار شد.
این یک وضعیت کلی است که همة مسلمانان باید به آن توجه کنند و اجازه ندهند دیگران یک نظر بدون اینکه از جزئیات آن اطلاع داشته باشند. بر آنان تحمیل کنند. پس شایسته است که مسلمان دانا خود به تحقیق و جستجو درباره اصول عقیده و دین خود بپردازد و از صحت آنها اطمینان پیدا کند، و در آنها دقت لازم را به عمل آورد تا بعد از اینکه برایش ثابت شد، دچار تردید نشود. اختلاف در صف مسلمانان نیز از همین امر ناشی میشود، که فقط دشمن از آن سود میبرد و برای تفرقهافکنی و از بین بردن اتحاد مسلمانان تلاشها، اموال، فکر و اندیشه خود را هزینه میکند. زیرا منافع، سلطه و نفوذ دشمن در تفرقه و ترویج اختلافات است. از خداوند میخواهیم که مسلمانان را متحد کند و همان گونه میان مسلمانان اولیه انس و الفت ایجاد نمود در آخر الزمان میان دلهای آنان الفت بر قرار سازد. خداوند خطاب به پیامبرش ص میفرماید: ﴿وَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِهِمۡۚ لَوۡ أَنفَقۡتَ مَا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا مَّآ أَلَّفۡتَ بَيۡنَ قُلُوبِهِمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ أَلَّفَ بَيۡنَهُمۡۚ إِنَّهُۥ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ﴾. (الأنفال: 63).
([و خدا بود که عربها را با وجود دشمنی شدیدشان در پرتو اسلام دگرگون کرد و] در میان آنان الفت ایجاد نمود [و دلهای پر از حقد و کینه آنان را به هم نزدیک و مهربان کرد، به گونهای که] اگر همة آنچه در زمین است صرف میکردی نمیتوانستی میان دلهایشان انس و الفت برقرار سازی ولی خداوند [با هدایت آنها به ایمان و دوستی و برادری] میانشان انس و الفت برقرار نمود. زیرا بیتردید او عزیز و حکیم است. [و بر هرکاری تواناست]).
یهودیان و نصارى هرگز از مسلمانان راضی نخواهند شد مگر اینکه دین آنها تباه سازند و آنها را دچار اختلافات دائمی، کینه و تنفر از یکدیگر سازند. چنانکه خداوند میفرماید: ﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنكَ ٱلۡيَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۗ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ ٱلَّذِي جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَكَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٍ﴾. سورة بقره آیه 120.
(یهودیان و نصارى هرگز از تو راضى نخواهند شد، مگر اینکه بطور كامل تسليم خواستههاى آنها و پيرو آيينشان شوى، به آنها بگو كه هدايت، تنها هدايت الهى است، اگر تسليم تعصبها و هوسها و افكار كوتاه آنها شوى بعد از آن كه در پرتو وحى الهى حقايق براى تو روشن شده، هيچ سرپرست و ياورى از ناحيه خدا براى تو نخواهد بود).
چنانکه امام مالک : میفرماید: فقط آنچه باعث اصلاح نسل اولیه این امت شده است میتواند نسلهای بعدی و آخر این امت را اصلاح نماید، و نسل اول نیز فقط به وسیلة عقیده اسلامی صاف، خالص و ناب، هدایت و اصلاح شدند که این عقیده موجب اصلاح نسلهای آخر امت نیز میشود.
نشر :
إضافة تعليق جديد