وهابیها يا وهبیها چه کسانی هستند؟
وهابیها يا وهبیها چه کسانی هستند؟
در قرن دوم هجری توسط عبدالوهاب بن رستم (خارجی) در شمال آفریقا فرقهای به وجود آمد و منتشر شد که به سبب انتساب به مؤسس آن [عبدالوهاب] وهابیت نامیده شد. این فرقه از گروه وهیبت که یکی از فرق خوارج اباضیه بود و به مؤسس اصلی آن عبدالله بن وهب الراسبی نسبت داده میشد، منشعب شده بود. گروهی نیز بر فرقه مذکور به جای وهبیت، نام راسبیه را اطلاق میکردند.
همة اهل سنت در مغرب با آن مخافت میکنند. زیرا در اعتقاد با آنها مخالف بود و چنانکه در فتاوای قدیمی میبینیم و بسیاری از علمای اهل سنت آن دیار، آنها را تکفیر کرده بودند.
به همین دلیل مایل بودم از منابع مرتبط با این امر اطمینان یابم. لذا زندگینامه علی بن محمد اللخمی را که سؤال مذکور از او پرسیده شد، مطالعه نمودم. ناگهان دریافتم که او فقیه مالکی قیروانی الأصل بود که در سال 478 ه.ق در صفاقس از دنیا رفت .
این در حالی است که شیخ احمد بن یحیی الونشریسی تاریخ وفات او بر روی جلد همة مجلدات کتاب المعیار، در زیر نامش قید گردیده است، در سال 914ه..ق در فاس از دنیا رفت.
اما شیخ محمد بن عبدالوهاب که رهبر دعوت سلفی تصحیحی در نجد بود، در آن زمان هنوز به دنیا نیامده بود. زیرا وی در سال 1115ه.ق. در عینیه متولد شد، و در سال 1158ه.ق. همراه با امام محمد بن سعود در درعیه دعوتش را شروع کرد.
بنابراین جواب این سؤال که اللخمی به آن جواب داده است و در صفحات پیشین مطرح شد، بیش از 600 سال قبل از ولادت شیخ محمد بن عبدالوهاب داده شده است. همچنین امام محمد بن عبدالوهاب بیش از 200 سال بعد از وفات الونشریسی به دنیا آمده است.
این دو امر موجب به اشتباه افتادن کسانی میشود که میخواهد این امور را با یکدیگر تطبیق دهد و هر کدام را در جای خود بیاورد. این مسأله مرا وادار کرد تا در کتابهای مغرب دربارة اصل آن مذهب و پیدایش آن به تحقیق بپردازم. زیرا این مسأله دارای ابهام است که باید مشخص شود. که باید قصد مؤلف یا اضافاتی که مؤلف و جواب دهنده به سؤال در به وجود آوردن آنها نقشی نداشتهاند، تشخیص داده شود.
به ویژه اینکه این سؤال و جواب آن در کلام الونشریسی یک بار به صورت (الوهبیه) و بار دیگر به شکل (الوهابیه) آمده است که محقق و ناشر هیچ تعلیقی بر آن ننوشتهاند. این امر موجب تقویت این گمان در وجود من شد که بسیاری از کتب علمای مغرب، به ویژه کتب اعتقادی در جاهای پراکنده این مسأله را کمی توضیح دادهاند.
بیتردید برای ربط دادن حوادث تاریخی به منابعشان و سهیم کردن خواننده در خواندن و بررسی آنچه در بعضی از منابع آمده است، این موضوع نیاز به بررسی و باز خوانی تاریخی دقیق و مفصلی دارد. تا تلاشهای دشمنان اسلام برای تحریف تاریخ امت اسلامی با هدف دور کردن از فعالیتهای تصحیحی اعتقادی در جهان اسلام را به خوبی بشناسیم. زیرا آنان حقیقت اسلام و نتایج پیروی مسلمانان از اسلام حقیقی را به خوبی میدانند و الفت و محبتی را که به وسیله آن میان مسلمانان به وجود میآید به گونهای که نیروهای شر و دشمنان نمیتوانند به میان مسلمانان نفوذ کنند و در میان آنان جایگاهی یابند، به خوبی درک میکردند. به طوری که پیامبر ص میفرماید: «أعطیت خمساً لم یعطهن أحد من الأنبیاء قبلي»: «به من پنج چیز عطا شده است قبل از من به هیچ کدام از پیامبران داده نشده است». آنگاه از میان آنها عبارت «ونصرت بالرُّعب مسیرة شهر» را ذکر کرد. یعنی «به من وسیله ترسی که تا مسیر یک ماه وجود دارد، کمک شده است» .
آنان باید برای استفاده از امکانات مسلمانان با تأکید بر عبارت همیشگیشان (تفرقه بینداز و حکومت کن) در سرزمین اسلامی محل نفوذی پیدا کنند. تسلط دشمنان اسلام بر سرزمین اسلامی، توانایی آنها بر دخالت در سرنوشت و امورشان، بهرهکشی از منابع کشورهایشان و تسلط فکری بر آنها، فقط با تفرقهافکنی، ترویج بذر کینه و تنفر در میان افراد و گروههای مسلمان انجام میگیرد.
دشمنان اسلام مانند شیطان هستند که استراق سمع میکند. هرگاه کلمهای یافت برای از بین بردن رابطه میان مسلمانان و آشفتگی افکار دروغهای فراوانی را بر آن بنا میکند. من با استفاده از بعضی از متون و کتابهای تاریخی و رویدادهای زمانی که از گوشهای از آنها اطلاع یافتم، به این نتیجه رسیدم. به طوری که در هنگام تحقیق دربارة فرقه وهابیت که در شمال آفریقا شکل گرفت. به کتابهای زیر مراجعه نمودم و آنها را مورد بررسی قرار دادم:
1 ـ در جلد دوم کتاب (المغرب الکبیر) فصل العصر العباسی تألیف دکتر سید عبدالعزیز سالم آمده است: در سال 171ه. زمانی که عبدالرحمن بن رستم، موسس دولت رستمی در شهر تاهرت مغرب، احساس کرد که به زودی اجل او فراخواهد رسید، مسأله حکومت به هفت نفر از مردان برگزیده دولت رستمی، که پسرش عبدالوهاب و یزید بن فندیک جزو آنها بودند، واگذار کرد که در پایان با عبدالوهاب بیعت صورت گرفت. این امر موجب به وجود آمدن اختلاف میان او و ابن فندیک شد. اباضیه ـ که مذهب ابن رستم و پیروانش بود و آن را از مشرق به مغرب منتقل کرد ـ به دو فرقه تقسیم شد: وهابیت که به علت انتساب به عبدالوهاب بن عبدالرحمن بن رستم به این نام، نامیده شد. و نکاریه، میان این دو گروه درگیریها و جنگهایی صورت گرفت که در آن جنگها نکاریه شکست خوردند و رهبر آنها ابن قندیره کشته شد. زمانی که نکاریه در حالت ضعف و رکورد قرار داشت، واصلیه که گروهی از معتزلیها بودند به آنها پیوستند.
عبدالوهاب در آخر عمرش تصمیم گرفت، فریضه حج را به جای آورد. اما پیروانش به او توصیه کردند، از بیم عباسیان در (نفوسه) باقی بماند.
عبدالوهاب که بنیانگذار دولت پهناور رستمی در شمال آفریقا بود، در سال 211 ه. از دنیا رفت .
2 ـ مؤلف فرانسوی، شارلی اندری در کتاب (تاریخ آفریقیا الشمالیه) که محمد مزالی و بشیر بن سلامه آن را به عربی ترجمه کردهاند. دربارة حکومتهای خوارج سخن رانده است. از جمله این حکومتها، حکومت تاهرت میباشد که همان دولت رستمی است. همچنین در سخنانش به توضیح دربارة اعتقادات، گستردگی آثار مشهور تمدنی و نامگذاری آن به وهابیت (با انتساب به نام عبدالوهاب بن عبدالرحمن بن رستم که با معتقدات گروهش [خوارج] و همچنین عقاید اهل سنت مخالف بود) پرداخته است .
3 ـ همچنین الفردبل در کتاب (الفرق الإسلامیه فی الشمال الإفریقی من الفتح العربی حتی الیوم) به توضیح در این باره پرداخته است. این کتاب توسط عبدالرحمن بدوی به عربی ترجمه شده است. در چندین جای این کتاب آمده است: خوارج وهبی که به عبدالله بن وهب راسبی نسبت داده میشوند همان خوارج اباضیه هستند و راسبی همان کسی است که علی بن أبیطالب س در نهروان با او جنگید.
همچنین دربارة انشعاب آنها میگوید: اباضیه مغرب در تاهرت گروهی از آنها هستند که دولت رستمی را تشکیل دادند، آنان یکی از متعصبترین فرقهها به شمار میآیند.
همچنین دربارة پیروان عبدالوهاب بن رستم که به علت تغییراتی که در مذهب و اعتقاداتشان به وجود آورد. فرقهاش را وهابیت نامیدهاند، چنین مینویسد: آنها پرهیزکارترین فرقة اباضیه هستند، به همان اندازهای که با اهل سنت مخالفند، با شیعیان نیز مخالفت و دشمنی دارند .
4 ـ زرکلی در (الأعلام) خلاصهای از ده کتاب را گردآوری کرده است که به سیره و رویدادهای فرقه اباضیه و دولت رستمی در تاهرت الجزایر پرداختهاند.
در سخنان او آمده است که عبدالوهاب دومین حاکم رستمیهای اباضیه، اصالتاً ایرانی و در زمان حیات پدرش برای حکومت کاندیدا شده بود. پدرش، انتخاب حاکم بعد از خود را به شورایی واگذار کرد. وی یک ماه پس از وفات پدرش در سال 171ه.ق به حکومت رسید و اباضیه و دیگر فرقهها چنان به اطاعت از وی در آمدند، به گونهای که قبل از آن از هیچ حاکم اباضی دیگری اطاعت نکرده بودند.
وي فقيهي دانشمند و شجاع بود . خود شخصاٌ در جنگها شركت میكرد، جنگها و موضع گيریهاي فراواني دارد كه در تاريخ ذكر شده است، وي تا پايان عمـر همواره به مبارزه پرداخت تا اينكه وفات كرد. دربارة تاريخ وفات او اختلاف وجود دارد . زركلي تاريخ وفات او را سال 190 هـ . میداند .
از اين چكيــده مختصر درمیيابيم كه نه تنها فرانسویها بلكه مردم خود اين مناطق و سرزمينها نيز به ثبت وقايع و رويدادهاي مربوط به اين فرقه پرداختهاند كه (گروهي از) مردم از آن اطلاع دارند. اما مردم از بيشتر اين مطالب اطلاعي ندارند. عبدالوهاب رستمي تاهرت را به مركزي فكري تبديل كرد، و به مجادله و مناظره با علماي اهل سنت و سپس شيعيان پرداخت كه در پايان قرن سوم هجري دولتي به نام دولت فاطمیها را تأسيس كرد، در پايان عبدالله شيعي در سال 296 هـ. دولت رستمیها را سرنگون كرد.
همچنين از آن محكوم كردن و اثبات بطلان اعتقاد رستمیها را درمیيابيم كه با آرا و افكار اهل سنت و جماعت و آنچه احاديث صحيح آن را تأييد میكنند، تفاوت دارد.
اين همان گفتگويي است كه منجر به بوجود آمدن ريشههاي عميقي در نظر و ديدگاه علما و فقهاي مغرب دربارة اين فرقه و اعتقادات آن شده است.
استعمارگران و سودجويان بعدها از اين زمينه و جريان ريشهدار براي ايجاد روح دشمني در ميان مسلمانان سوء استفاده كردند. آنان پوشش قديمي را با همة زشتیها و عيوبش بر تن دعوت شيخ محمد بن عبدالوهاب : و دعوت سلفي اصلاحي او پوشاندند، همچنين اين اتهام را به همة دعوتهايي نسبت دادند كه مردم را به اسلام خالص و پيروي از راه اصلي در تبليغ دين راستين خداوند دعوت میكردند. دعوتي كه پيامبر ص و يارانش براي انجام آن بپا خاستند .
آنان از اين جوسازيها و تبليغات بر عليه دعوت جديد استفاده كردند. دعوتي كه هدف آن اصلاح افكار و انديشهها، بازگشت مردم به پيروي از افكار تاريخ صدر اسلام بود كه برگزيدگان اولية امت اسلام به مدت سه قرن بر اساس آن عمل میكردند. در آن به جز فرقي كه دوري آنها از اسلام بر همگان مشهود بود از امور وارداتي و بدعتها خبري نبود، اين گروهها در جنگهاي فراواني سركوب شدند. و مسلمانان از دوران امام علي بن أبیطالب س با پيروي از روش رسالت پيامبر ص اولين كسي بود كه عليه كساني كه از اسلام خارج شده و سپس بر او خروج كرده بودند، شمشير بر كشيد.
استعمار و مقابله با دعوت:
دشمنان اسلام چون میدانند که پایداری ندارند وارد میدان رویاروی با اسلام نمیشوند. زیرا دلایل آنها بیاساس است. اما آنها از گروههایی از مسلمانان سوء استفاده میکنند تا آنها به وسیلهای برای رسیدن به خواستههایشان تبدیل کنند و شبهات را به آنها نسبت دهند. چنانکه مسیحیان صلیبی و دشمنان اسلام از واقعیت جریان رویدادهای اندلس و سرزمین شام و جنگهای عثمانی با اروپاییان و ... دریافتند که اسلام خالی از شبهات، که پیروانش برای نشر و تبلیغ آن و دعوت پیروان ادیان دیگر به آن تلاش میکنند، دشمن اصلی آنهاست، و آنان قادر به رویارویی با آن نیستند. زیرا اسلام [خالص] همواره از سوی خداوند مورد یاری و پیروز است. پس باید به سیاه نمایی دربارة آن، تفرقهافکنی در میان پیروان آن و برانگیختن فتنه و آشوب در سرزمین آن بپردازند.
اولاً: مثلاً انگلیسیها آثار دعوت سلفی شیخ محمد بن عبدالوهاب را در هند، بزرگترین مستعمرهشان که بر حکومت و چیرگی بر آن و منابع آن افتخار میکردند مشاهده کردند. این دعوت از طریق دعوتگر بزرگ: احمد بن عرفان ملقب به احمد باریلی و پیروانش و جنبشهای دیگری مانند (فراتفیين وتیتومان) نزار علی وارد هند شد .
و این دعوتها با قادیانیه کافر که انگلیس برای مقابله با اسلام و تحقق اهداف شوم استعماریاش آن را تأسیس کرد و شامل گروههایی میشد که از اسلام فقط نام آن را میدانستند، به مقابله پرداختند.
ناخشنودی استعمار انگلیس و تلاشهای آن برای از بین بردن دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب کاملاً هویدا است.
دعوتی که به مثابه بیداری تازهای در دین اسلام، دعوت به فهم آن از طریق منابع خالص آن یعنی: کتاب خدا (قرآن) و سنت رسول خدا ص میباشد. آنها برای مقابله با این دعوت توحیدی تلاشها و اموال فراوانی هزینه کردند. این امر از سفر افسر انگلیسی (سادلیر) که فرمانده گردان 47 و فرستاده دولت انگلیس در هند بود و در سفر جانفرسایی از هند به ریاض رفت، مشخص میشود. وی بر بقایای شهر درعیه توقف کرد، ابراهیم باشا در چهارچوب طرح برنامهریزی شده با همکاری انگلیسیها این شهر را ویران کرده بود. تا از تجزیه حکومت اسلامی به وجود آمده در شبه جزیره عربستان برای بیداری مسلمانان و از بین بردن پایگاه دعوت اسلامی اطمینان یابند. زیرا این حکومت باعث نگرانی در دولت انگلیس و بیم از به خطر افتادن منافعش شده بود. وی به همراه کاروانی که بیشتر افراد آن را ترکها تشکیل میدادند، به سفر پرداخت. این سفر گوشه مهمی از تلاش و همدلی کفار را برای از بین بردن این دعوت که موجب وحدت مسلمانان شده بود و همچنین کینه و تنفر، هدایت شده از سوی جریانهای تبشیری و بر گرفته از افکار و دسیسههای مستشرقین را نشان میدهد.
در 13 آگوست 1819م برای معالجه از الدرعیه دیدار کرد پس از اینکه مطمئن شد، به سوی ابراهیم باشا حرکت کرد تا اینکه در آبار علی در نزدیکی مدینه به او رسید تا به خاطر این پیروزی به او تبریک گوید و هدایای حکومت هند شرقی (بریتانیا) را تقدیم او نماید . از سوی دیگر تا حکومت بریتانیا از نتایج از بین بردن رهبران این دعوت و تخریب و ویرانی پایتخت آن اطمینان پیدا کند. این امر در سال 1233ه.ق. اتفاق افتاد. زیرا آثار این دعوت تقریباً به همة مناطق سرزمینهای اسلامی تحت سلطة استعمار انگلستان نفوذ کرده بود.
سادلیر دربارة مبارزه با دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب جملات رضایت و اطمینان بخشی را تکرار میکرد: «به نظر میرسد با سقوط الدرعیه و خروج عبدالله از آن، ریشه وهابیان خشکانده شد. از دیدار با همة بدویانی که با آنان روبرو شدم دریافتم که آنان سنی هستند که حتی در سفرهای طولانی و تحت شرایط بسیار سخت نمازهای واجبشان را میخوانند» .
سپس با هدف تفرقه افکنی در داخل کشور میگوید: «بدویان و صحرانشینان به اجبار بر مذهب وهابیت ماندند و آن زمانی بود که دعوت قوی بود و راههای غارت را برای آنان هموار میکرد» .
با این وجود دولت سعودی از بدو تأسیس با دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب در سال 1158ه.ق. با تأکید بر دعوت به سوی خدا به اجرای احکام شریعت و قطع دست سارق(دزد) و ... میپرداخت. به همین دلیل در راهها امنیت برقرار شد. زیرا اولین چیزی که دولت به مقابله با آن پرداخت، غارت و تجاوز به حقوق و اموال دیگران و گرفتن دارایی آنان بود.
وی در این سخنان و گفتههای دیگرش با اطلاعاتش به تناقض گویی، سیاه نمایی و فریب دادن مردم میپردازد. علت این امر، عواملی است که در کتابش هنگامی که دربارة توان نیروهای دریایی القواسم در خلیج فارس و دریای عمان میپردازد از آن سخن به میان میآورد. این نیروها به بمبئی هند رسیدند و به کشتیهای حکومت هند شرقی و کشتیهای جنگی انگلیس حمله کردند. نیروهای دریایی [خلیج] یکی از گروهها و نیروهایی بودند که به حمایت و دفاع از دعوت سلفی پرداختند. زیرا اصول اعتقادی این دعوت مردم را به مقاومت در برابر حکومت بیگانگان فرامیخواند. زیرا آنان کافرند و حق ندارند در سرزمین اسلامی به گسترش نفوذ بپردازند.
همچنین به دلیل اینکه حکومت کافر بر مسلمان جایز نیست، پس مسلمانان باید خود سرنوشت خویش را به دست گیرند تا احکام شریعت خداوند را در کشورشان اجرا کنند.
سادلیر در این کتاب دربارة موضوعی که موجب نگرانی دولت بریتانیا شده بود بسیار سخن گفته است. به همین دلیل وی با ابراهیم پاشا به گفتگو پرداخت و برای او از انگلیس نامهای آورد تا علیه نیروهای دریایی القواسم به جمعآوری نیرو و اتحاد با مخالفان دعوت بپردازد. همچنین در این کتاب دربارة نقش انگلیس در مبارزه با کسانی که در شرق شبه جزیره عربستان دعوت سلفی را پذیرفته بودند میپردازد. دعوتی که همتهای مردم را بیدار و افکار آنها را وادار به حرکت کرده بود، و آنها را از خواب عمیق غفلت بیدار کرده بود.
تلاشها و فتنهانگیزیهای او علیه اسلام و مسلمانان در امور زیر تجلی پیدا میکند:
1- گسترش دشمنی میان مردم یمن و دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب، وی میگوید: آخرین رهبر وهابی یمن در خلال اقامت خلیل پاشا، سقوط کرد. این رهبر را که محمود بن محمد نام داشت، در حالی که دستهای او را با زنجیر بسته بودند به حبک آوردند و از آنجا با کشتی او را به مصر فرستادند . این سخنان چیزی جز تلاش برای تفرقهافکنی میان فرزندان امت واحد نیست. چنانکه وی دربارة عُمان و مردم شبه جزیره عربستان نیز سخنان تفرقه برانگیزی میگوید، علیرغم اینکه اسلام حلقه اتصال میان همه آنهاست و دو منبع شریعت یعنی قرآن و سنت رسول خدا ص باعث اتحاد آنها میشود .
2- وی تساهل و سهلانگاری را نشانه پیشرفت تمدن و التزام به احکام اسلامی را تناقض با خواسته نفس میداند. وی در وصف مردمان بومی نجد چنین میگوید: آنها به انجام عبادتهایشان بسیار مفید و پایبند هستند و هیچکدام از نمازهای فرض را تحت هیچ شرایطی اعم از طولانی بودن مسیر سفرهایشان و سختترین و شدیدترین مشکلات و ناراحتیها ترک نمیکنند. تناقض عجیب وی زمانی ظاهر میشود که او این اعراب بادیهنشین را با ترکهایی که به فرهنگ معنوی بیشتری شهرت دارند، اما هرگز اجازه نمیدهند دین یا نماز با راحتی و آرامش آنها تناقض پیدا کند، مقایسه مینماید .
3- تلاش برای کاستن از ارزش و احترام مردم مدینه منوره و نسبت دادن صفات ناپسندی مانند، طمعورزی و جادوگرایی به آنان و اینکه آنان براساس اعتقادشان حق دارند، مغرور باشند و به خود ببالند و آنان به وسیله صدقه حجاج زندگی میکنند و سخنان زشت و بیاساس دیگری که از وجود افکار صلیبی ناشی میشود .
4- اما توصیف او دربارة ابراهیم باشا بسیار عجیبتر است:
الف) ابراهیم باشا با او به روش انگلیسی غذا خورده است و با او دربارة سفرش به گفتگو پرداخته است و قبل از ورود او به مدینه برای سلام کردن بر پیامبر ص و هدایا و نامههای بریتانیایی را به او داده است. همچنین به او چای، سیگار، انفیه، قلیان و قهوه در فنجان روی سینی مزین به الماس داده است .
ب) وی پسر خوانده محمد علی بود. زمانی که بزرگ شد، در استانبول یک سال را به عنوان برده خدمت کرده. گفته میشود که ابراهیم باشا فقط چند ماه بعد از ازدواج پدر و مادرش به دنیا آمد. او همواره در مصرف مشروبات الکلی افراط میکرد و با زیر دستانش شدت بخرج میداد .
ج) و در جای دیگری میگوید: وی فقط بر خدمت به بعضی از سرزمینها نظارت میکرد. و زمانی که وارد سرزمین مقدس (محمد ص) شد، تصمیم گرفت لهو و مسکرات را کنار بگذارد و همه چیزهایی را که پیش خود ذخیره کرده بود و از قاهره آوده بود از بین برد. این جریان قبل از رفتنش به سوی مدینه اتفاق افتاد .
ثانیاً: فرانسویها هم در مبارزه با دعوت نقش داشتند. آنان اهتمام مردم شمال آفریقا به دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب و پرداختن به آن را دریافتند از جمله:
1 ـ اهتمام سیدی محمد بن عبدالله العلوی، پادشاه مغرب دور به این دعوت، به گونهای که به مبارزه با بدعتها و انحرافها و همچنین طریقتهای صوفیه پرداخت و مردم را به اجتهاد و سنت دعوت کرد . همچنین او و دولت علوی از زمان تأسیس بر مبارزه با نصارى تأکید داشت و رابطه دوستی آنها با دعوت سلفی که به دوران نفوذ فرانسویها بر میگردد، بسیار قوی بود.
شارلی جولیان، مورخ فرانسوی دربارة این پادشاه میگوید: «سیدی محمد که فرد پرهیزگار و وارستهای بود به وسیلة حجاج از انتشار جنبش وهابیت در شبه جزیره عربستان و تأیید و حمایت آل سعود از آن اطلاع یافت و افکار آنها را پسندید. این گفته به او نسبت داده میشود: «من مالکی مذهب و در عقیده وهابی هستم». غیرت دین او موجب شد دستور داد. بعضی از کتابهای مذهب اشعری را که در امور دین سهلانگاری و تساهل میکنند، بسوزانند و همچنین دستور تخریب بعضی از زوایای صوفیه را داد .
2 ـ همچنین درسال 1226ه.ق. گروهی از مردم مغرب به سرپرستی ابراهیم بن سلطان سلیمان پادشاه مغرب برای به جا آوردن مراسم حج رهسپار حجاز شدند. نویسنده کتاب (الاستقصاء لأخبار دول المغرب الأقصی) روایت میکند که آنها از ابن سعود اموری را که بر خلاف شناخت آنها از ظاهر شریعت باشد، مشاهده نکردهاند. بلکه دریافتهاند که او و پیروانش به استقامت و پایداری در امور دین، بر پاداشتن مناسک دین مانند نماز، طهارت، روزه، نهی از منکر و پاکسازی حرمین شریفین از گناهان میپردازند .
3 ـ امام سعود بن عبدالعزیز در نامهای که خطاب به مردم تونس فرستاد، به بیان حقیقت توحید و اصول دین میپردازد این نامه طولانی که به زبان عربی است. در سه صفحه به چاپ رسیده است همچنین یک روزنامه آلمانی در خلال مقالهای که توسط یکی از مستشرقین دربارة وهابیت در مغرب به زبان آلمانی نوشته شده بود، این نامه را آورده است.
4 ـ سلطان سلیمان بن محمد بن عبدالله که در سال 1226ه.ق. در فارس با او بیعت شد، معاصر امام عبدالله بن سعود و پدرش امام سعود بن عبدالعزیز بود که امام سعود در سال 1217ه.ق. مطابق با 1802م. وارد مکه شد. وی خواست دربارة ابن سعود و دعوتش تحقیق کند. به همین دلیل پسرش ابراهیم را به همراه گروهی از علما و اعیان مغرب و نامه پدرش [پادشاه] به پیش او فرستاد. آنان به حجاز رسیدند و مناسک حج را به جا آوردند و به زیارت روضه شریفه (مسجد النبی ص) پرداختند. همه این امور در نهایت امنیت، آرامش، راحتی، نیکی و احسان انجام شد، شیخ احمد الناصری مؤلف کتاب (الاستقصاء فی تاریخ المغرب الأقصی) در صفحه 119 تا 123 در این باره میگوید: «عده زیادی [از مردم] دربارة حج عالىجناب ابراهیم در آن سال سخن میگویند که آنها از آن پادشاه ـ یعنی ابن سعود ـ امری را که مخالف برداشت و فهم آنها از ظاهر شریعت باشد مشاهده نکردهاند. بلکه فهمیدهاند که او و پیروانش در امور دین، پرداختن به مناسک دین مانند نماز، طهارت، روزه، نهی از منکر و پاکسازی حرمین شریفین از آلودگیها و گناهانی که بدون انکار انجام میشد، بسیار تاکید دارند. و او [ابن سعود] هنگامی که با عالىجناب ابراهیم دیدار کرد، با او به بزرگواری و کرامت فراوان رفتار کرد و همانند یکی از اطرفیان و دوستانش با او به گفتگو پرداخت. از جمله کسانی که با او به گفتگو پرداخت فقیه و قاضی بزرگ ابواسحاق ابراهیم الزرعی بود. ابن سعود در این دیدار از جمله چنین گفت: مردم گمان میکنند که مخالف سنت پیامبر ص هستیم. شما چه چیزی از اعمال ما را دیدهاید که مخالف سنت باشد؟ و قبل از نشست با شما چه چیزی درباره ما شنیدهاید؟ قاضی گفت: شنیدهایم که شما به استوای ذاتی خداوند که مستلزم جسم بودن مستوی [قرار گیرنده] است معتقدید ابن سعود در جواب گفت پناه بر خدا ما فقط همان چیزی را میگوییم که امام مالک گفت: استوا معلوم و کیفیت آن مجهول است. سؤال کردن. در مورد آن بدعت و ایمان به آن واجب است. آیا چنین اعتقادی مخالفت با سنت است؟ آنان گفتند: نه، ما هم چنین اعتقاد داریم. سپس قاضی به او گفت: شنیدهایم که شما به زنده بودن پیامبر ص و پیامبران دیگر ـ علیهم الصلاه والسلام ـ در قبرهایشان نیستید. زمانی که [ابن سعود] نام پیامبر ص را شنید، بر خود لرزید و با صدای بلند بر او درود فرستاد و گفت: پناه بر خدا ما معتقدیم که او ص و پیامبران دیگر در قبرهایشان زندهاند و زندگی آنها مرحلهای بالاتر از زنده بودن شهداست.
نویسنده در پایان این موضوع مینویسد: معتقدم که سلطان سلیمان : نیز به چنین امری اعتقاد داشت، و به همین دلیل آن نامه مشهور را که در آن درباره صوفیه آن زمان، سخن رانده است و به مردم نسبت به خروج از سنت و افتادن به دام بدعتها هشدار داده است، و در آن آداب زیارت اولیا را توضیح داده است، و نسبت به غلو عامه مردم در این باره هشدار داده است، و بسیار مسلمانان را نصحیت کرده است. جزاه الله خیراً .
استاد محمد کمال جمعه به نقل از دایره المعارف اسلامی میگوید که سلطان سلیمان بعد از سال 1810م. تحت تأثیر دعوت وهابیت یا به عبارت صحیحتر، دعوت سلفی به رهبری شیخ محمد بن عبدالوهاب : قرار گرفت. این امر موجب شد تا در برابر فرقه صوفیان مغرب که به مربوطیه مشهور بودند، موضعگیری و با آنان مقابله نماید .
5 ـ از دکتر عباس الجراری نقل شده است که در سال 1399ه.ق. در یک سخنرانی در دانشگاه ریاض گفت: این جریان سلفی دومین بار در ابتدای قرن چهاردهم هجری ظاهر شد. این امر زمانی روی داد که سلطان حسن اول در سال 1300ه.ق. خطاب به مردم مغرب نامهای فرستاد .
6 ـ أحمد بن حجر دربارة جنبش سنوسی که محمد بن علی السنوسی آن را پایهگذاری کرد. سخن گفته است زمانی که سنوسی برای کسب علم در مکه بود آل سعود مکه را تحت کنترل خود در آوردند. وی در آن مدت تحت تأثیر دعوت سلفی قرار گرفت. وی جنبش اصلاحی خود را براساس تعالیم اصلاحی دین اسلام که محمد بن عبدالوهاب در شبه جزیره عربستان آن را پایهگذاری نموده بود، آغاز کرد .
ثالثا:ً در مصر کسی که تاریخ (عجائب الآثار فی التراجم والأخبار) تألیف عبدالرحمن جبرتی متوفی سال 1237ه.ق. را بخواند، حقیقت امر را به خوبی در مییابد. وی مینویسد: مردم دربارة لفظ وهابی دچار اختلاف شدهاند. عدهای از آنان آن را به خوارج تعبیر میکنند. عدهای دیگر به علت خالی بودن عرضه به چیزی بر خلاف آن معتقدند. آنگاه یکی از نامههای امام سعود را که خطاب به مسئول کاروان حجاج مغرب نوشته است، نقل میکند. در این نامه درباره دعوت و عقیدهاش توضیح میدهد و از امور مجمل و کلی دین، شفاعت، بزرگداشت و تعظیم قبور، نذر کردن برای مردگان، امر به معروف و نهی از منکر و قرار دادن کسی یا چیزی به عنوان واسطه بین خدا و بندگان سخن به میان میآورد. در پایان میگوید: بنابراین اگر [اعتقادات شما] چنین باشد، پس این همان چیزی است که ما هم بدان معتقدیم، و این همان توحید خالص است، و ما جزو مارقین و متعصبان نیستیم. ابن القیم در کتاب (إغاثة اللهفان) و حافظ مقریزی در (تجرید التوحید) و امام الیوسی در (شرح الکبری) این امور را به صورت مفصل بیان کردهاند. آنگاه به ذکر نام کتابهای دیگری میپردازد که همة آنها از توحید خالص و ناب که اساس دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب است، دفاع میکنند .
از سوی دیگر جبرتی زمانی که جریان انگلیس و مردم الجزایر را بیان میکند، به ذکر طمعورزی انگلستان به شمال آفریقا که مردم آن مسلمان بودند و جزو سرزمینهای اسلامی بود، میپردازد زیرا الجزایریها توانایی و استعداد فراوانی داشتند و به کشتیهای اروپایی حمله ور میشدند و از آنان غنیمت و افرادشان را به اسارت میگرفتند. آنان اسیران فراوانی از نیروهای انگلیس و در اختیار داشتند. انگلیس با کشتیهایشان به الجزایر آمدند و با خود دستوری از سوی سلطان عثمانى آوردند تا به وسیلة دادن پول اسیران خود را آزاد کنند. مردم الجزایر بیش از 1000 اسیر را آزاد کردند و در مقابل هر اسیر 150 ریال فرانسوی دریافت نمودند. انگلیس از همان راهی که آمده بودند، برگشتند، اما آنان پس از مدتی برگشتند و با خود نامه و دستور دیگری [از سوی سلطان عثمانی] داشتند و درخواست آزادی بقیه اسیران را مطرح کردند. اما حاکم الجزایر از انجام این کار خودداری کرد. آنان دوباره به تبادل نظر و گفتگو پرداختند. در این هنگام چند کشتی جنگی انگلیس [به سواحل الجزایر] آمدند و به وسیله تجهیزات پیشرفتهشان، آتش جنگ را بر افروختند و کشتیهای مردم الجزایر را سوزاندند. سلطان سلیمان پادشاه مغرب به کمک مردم الجزایر شتافت و در مقابل کشتیهایی که در جنگ از دست داده بودند برای آنان چند کشتی فرستاد .
رابعاً: ایتالیاییها: دعوت اصلاحی محمد بن علی السنوسی که در سال 1202ه.ق. در الجزایر ديده به دنيا گشوده بود، با هدف بازگرداندن خلوص و پاکی به اسلام، حاکم کردن آن بر جانها به صورت عملی، مقاومت در برابر ایتالیاییها استعمارگر به وجود آمده بود، موجب نگرانی ایتالیاییها شد. آنها فقط به غارت و چپاول منابع کشور و ایجاد تفرقه میان مسلمانان میاندیشیدند .
همچنین تأثیر پذیرفتن حجاج سومالیایی از دعوت شیخ محمد، کشیده شدن دامنه آن به شاخ آفریقا به علت نزدیکی آن به شبه جزیره عربستان و تحت تأثیر قرار گرفتن حجاج مغربی از آن ـ به گونهای که آثار آن را به کشورشان منتقل و مصلحان و دگراندیشانی در آن اقدام به پریایی دعوت کردند ـ موجب نگرانی آنها شده بود.
خامساً: اهتمام و توجه مسلمانانی که هلندیها بر سرزمینهایشان حکومت میکردند، به دین موجب تحریک آنها شد. این امر را از تلاش برای پذیرفتن عقیده اسلامی در جزایر سوماترا و جاوه و سولوا در اندونزی در مییابیم که این اندیشه به وسیله حجاج [اندونزیایی] که تحت تأثیر آن اموری قرار گرفته بودند که جامعه اسلامی باید از وجود آنها پاک شود و شعایر اسلامی را از ناخالصیها پاک کرد. این امر پس از آن روی داد که حجاج به بررسی و تحقیق دربارة دعوت اصلاحی و تجدیدی محمد بن عبدالوهاب پرداختند و پس از اینکه از سالم بودن روش آن در اصلاح عقیده که از قرآن و سنت گرفته شده بود اطمینان یافتند به ترویج آن پرداختند. علت این امر پاکی دعوت، سالم بودن روش، دوری از هوی و هوس و براساس منافع شخصی نبودن آن بود.
به همین دلیل آنها با رضایت دعوت را به کشورهایشان منتقل کردند. به طوری که در جاکارتا (الجمعیه المحمدیه) تشکیل شد که این جمعیت مردم را به ترک ناخالصیها و خرافاتی که وارد اسلام شده بود. فرا میخواند. همچنین این دعوت با تبلیغ و ترویج خرافات و بدعتهایی که توسط استعمارگران در میان مسلمانان و جامعه اسلامی ترویج میشد، مبارزه میکرد. همچنین استعمارگران با هدف ترویج اختلافات و فتنه برانگیزی به این خرافات و بدعتها دامن میزدند. زیرا اساس کار استعمارگران بر عبارت (تفرقه بینداز و حکومت کن) استوار است.
این تأثیرپذیری از سال 1803م. موافق با سال 1218ه.ق. و زمانی آغاز شد که جنبش علیه هلندی 16 سال طول کشید. سرانجام نیروهای استعمارگر بر سلفیهای توحیدی که تحت تأثیر دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب قرار گرفته بودند پیروز شدند .
از سوی دیگر آثار و پیامدهای دعوت به وسیله حجاج به چندین کشور اسلامی منتقل شد. این حجاج پس از اینکه دریافتند که دعوت به پاک کردن اسلام از ناخالصیهای افزوده شده به آن، آزاد کردن سرزمینها از دست استعمارگرانی که آنها را به اشغال خود در آوردهاند. میپردازد، تحت تأثیر آن قرار گرفتند. آنان میدانستند که دعوت به مبارزه با استعمار میپردازد. استعماری که به وسیلة اعمال و فراهم کردن زمینه برای فساد، تلاشهای گروههای تبشیری برای مسیحی کردن مسلمانان، طرح شبهات توسط ملحدان و صاحبان گرایشهای دیگر که مسلمانان را به برگشتن از دین خودشان و دور کردن آنها از پاکی و صفای آن ـ که دلهای روشن را مورد خطاب قرار میدهد ـ تلاش میکند.
به همین دلیل مسلمانان در همه جا به دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب لبیک گفتند. از جمله مسلمانان سودان، مصر، شام، یمن، هند، افغانستان جزایر هند شرقی، نیجریه، سرزمینهای هوسا، برونئی و كشورهاي تكرور و غيره، و همه کسانی که زندگی نامه شیخ و اثر آن در سرزمین اسلام را بررسی کردهاند آن را تأیید نمودهاند. زیرا این نهضت موجب تحریک همت و ارادة مسلمانان، بیداری آنان از خواب غفلت و به وجود آمدن آگاهی فکری و رغبت فراوان به اصلاح جامعه اسلامی به وسیله دین اسلام شد. چنانکه امام مالک : نیز چنین معتقد بودند . همچنین این نهضت موجب به خطر افتادن منافع استعمارگران و تحریک احساسات آنها علیه دعوت و پیروان آن شد.
نشر :
إضافة تعليق جديد