پاسخی به بعض شبهههای دشمنان در باره دعوت امام مجدد محمد بن عبد الوهاب رحمه الله
پاسخی به بعض شبهههای دشمنان در باره دعوت امام مجدد محمد بن عبد الوهاب رحمه الله
بسیاری از کسانی که منافع شخصی و دنیوی آنها با دعوت شیخ محمد تعارض داشت به مخالفت با آن و تلاش برای نسبت دادن اکاذیب و افتراهایی به آن پرداختند که بیشتر این افراد از اقوام و نزدیکان وی بودند. آنان امور عجیبی را به دعوت او نسبت میدادند که این امر موجب شد تا شیخ در نامههای متعددی آن افتراها را رد و بطلان و کذب آنها را ثابت نماید و از صحت اعتقادی که مردم را بدان فرا میخواند و براساس قرآن و سنت بود، دفاع نماید. در صفحات بعد نگاهی گذرا به بعضی از آرای مخالفان دعوت میافکنیم تا جستجوگر حقیقت با بعضی از آلام و رنجهای دعوت آشنا شود.
بیتردید کسی که نوشتهها و افتراهای دشمنان و مخالفان دعوت شیخ محمد را مطالعه نماید، در خواهد یافت که همه شبهات و مناظرات ساختگی آنان در هیچکدام از آثار ایشان یافت نمیشوند و بیپایه و اساس هستند. بلکه نامهها و رسائل متعدد ایشان که تقریباً به صورت کتاب کاملی در آمده است و نامهها و ردیهها فرزندان، نوهها و شاگردانشان که بسیار متعدد و فراوان هستند، همگی این سخنان بیاساس را رد مینمایند و با سوگندهای صادقانه از آن شبهات و افتراها برائت و بیزاری میجویند. همچنین کسی که سیر تاریخی دعوت را پیگیری و بررسی نماید، در مییابد که از زمان پرداختن به فعالیت جهادی و سیاسی تاکنون این گونه رسائل و رویهها که مدافع دعوت در آنها به رد شبهات بیاساس مخالفان پرداختهاند، فراوان است.
هنگامی که به بررسی اصل این شبهات میپردازیم در مییابیم که چند گونهاند:
1 ـ شبهاتی که به فرقههای قدیمی و گروههای دیگر نسبت داده میشوند اما آنها را به شیخ محمد بن عبدالوهاب منسوب مینماید. اگر چه عقیده شیخ دربارة آنها همان عقیده اهل سنت و جماعت است. وی همانند شیخ الاسلام ابن تیمیه : در شام، امام شاطبی در مغرب و العز بن عبدالسلام در مصر در سال 660ه.ق. خروج آن فرق از صف مسلمانان را تقبیح میکرد.
2 ـ اما اموری ساختگی که هیچ پایه و اساسی ندارند، در متون اصلی نقل شده از امام محمد بن عبدالوهاب و آثار او و فرزندان و شاگردانش وجود ندارند.
امور ساختگی بسیار فراوان هستند که موجب میشود خواننده و شنونده دچار اشتباه شود، چنانکه در گزیدهای از نامههایی که شیخ به مناطق مختلف فرستاد ، در مییابیم که ایشان در نامههایشان به برائت از همه اتهامات نسبت داده به دعوت پرداختهاند و ثابت کردند، که اتهامات و افتراهای مخالفان کذب محض هستند، و در عقیده و گفتار شیخ هیچ اساسی ندارند. برای نمونه به سخنان ایشان در یکی از رسالههایشان به مردم قصیم توجه فرمایید:
بر شما پوشیده نیست که اخیراً دریافتم که نامه سلیمان بن سحیم به شما رسیده است و بعضی از علمای منطقه شما آن را قبول و آن را تأیید کردهاند. خداوند میداند که این فرد اموری را به دروغ به من نسبت داده است که من آنها را نگفتهام و بیشتر این امور حتی به ذهنم خطور نکرده است.
از جمله اتهامات او عبارتند از: (اینکه من کتابهای مذاهب چهارگانه را باطل میدانم، و میگویم که مردم از ششصد سال پیش تا کنون هیچ دین و اعتقادی ندارند. من ادعای اجتهاد میکنم، و از کسی تقلید نمینمایم. من میگویم اختلاف علما نشانه بدبختی است، من کسی را که به افراد صالح و نیکوکار توسل جوید تکفیر میکنم. من بوصیری را که به علت گفتن جمله: ای گرامیترین مردم، تکفیر میکنم. من میگویم که اگر میتوانستم قبه حضرت رسول ص را تخریب نمایم، این کار را میکردم. اگر میتوانستم ناودان [طلای] کعبه را بر میداشتم و به جای آن یک ناودان چوبی میگذاشتم. من زیارت قبر پیامبر ص را ناپسند میدانم. همچنین من زیارت قبر والدین و ... را زشت میپندارم. کسی را که به غیر خدا قسم بخورد، کافر میدانم، همچنین ابن الفارض و ابن عربی را تکفیر مینمایم. کتابهای دلائل الخیرات و روض الریاحین را آتش میزنم و روض الریاحین را روض الشیاطین میدانم). جواب من در مقابل این مسائل و اتهامات این است: سبحانک هذا بهتان عظیم. پیش از این نیز به ـ پیامبر ص ـ اتهام وارد میکردند که او عیسی بن مریم ؛ و افراد صالح و نیکوکار را دشنام میدهد، این دو گروه که به پیامبران و علما اتهام وارد میکنند، قلبها و نیات پلیدشان مشابه و همانند یکدیگر است .
3 ـ همچنین ناستوانی و ضعف کسانی را که با پیروان شیخ مناظره کرده و در آن شکست خوردهاند، میتوان در دو مورد قبل جای داد. آنان برای پنهان کردن این ناستوانی به دشمنی با شیخ و دعوتش پرداختند. این امر با هدف به اشتباه انداختن مردم انجام میشد. زیرا اگر آنان حقیقت آنچه را که در گفتگو و مناظره روی داده بود میگفتند، جایگاه و منافعشان را از دست میدادند. به همین دلیل چارهای جز تحریف حقیقت و سیاه نمایی نتیجه مناظره نداشتند. زیرا مردم از آنچه در مناظره گذشته بود، اطلاع نداشتند.
4 ـ قسمتی از اتهامات مخالفان، براساس بریدن و تقطیع کلام شیخ : یا برداشت خطا از سخنان او بود. مانند کسی که آیه: ﴿فَوَيۡلٞ لِّلۡمُصَلِّينَ ﴾ را بخواند و آن را کامل ننماید و آیه بعدی، ﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ﴾ را نخواند از جمله این نوع اتهامات، ادعاهای زیر آنها دربارة دعوت شیخ بود: اینکه پیروان محمد بن عبدالوهاب، صلوات فرستادن بر پیامبر ص را ناپسند میدانند و رسالت او را انکار میکنند، ادعایی که هیچ انسان خردمند و آگاهی آن را تأیید نمیکند.
بعید نمیدانم که همه کسانی که در نوشتههایشان به شیخ محمد و دعوتش تاختهاند و با آن دشمنی کردهاند، حتی یک کتاب از کتابهای او در زمینه توحید و عقیده، فقه و احکام، تفسیر و سیره نبوی مطالعه کرده باشند. حتی میتوان گفت آنان حتی یک نظریه و رای از آرای او را مطالعه ننمودهاند، بلکه فقط منافع دنیوی آنها را تحریک نموده و هوای نفس چشم بصیرت آنها را نابینا ساخته است. به گونهای که برای نسبت دادن عیوب وهابیت رستمی که فرقهای از خوارج اباضیه بودند، به دعوت جدید در همان آغاز کار فرصت مناسبی یافتند. فرقهای که علمای مسلمان دربارة آن بسیار سخن گفتهاند و دربارة آن در مغرب، گفتگوها، مناظرات و ردیههای فراوانی انجام شد و علمای مغرب و اندلس در کتابهایشان به رد و تخطئه آن پرداختند. این دشمنان از تشابه نام آن دو سوء استفاده کردند. آنان زمانی که نام آن دو را مشترک یافتند نام فرقه اولی را بر دومی اطلاق کردند و بر دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب اصطلاح جدیدی اطلاق کردند. نامی که در میان مسلمانان، به ویژه مردم شمال آفریقا ریشه و سابقه داشت و آن (وهبیت یا وهابیت) بود. آنان این نام را همچون پوشش آمادهای بر تن دعوت شیخ محمد کردند تا مردم را از آن دور و بیزار کنند. به گونهای که آنان معایب آن فرقه قدیمی را مطرح کردند و آن را به دعوت شیخ محمد نسبت دادند.
تاریخ گواهی میدهد که مغربیها از جمله مردمانی هستند که در مبارزه با جنبشهای مخالف اهل سنت، از جمله عبدالوهاب بن رستم، فاطمیهای عبیدی و ... نقش مثبتی داشتهاند و در مقابل استعمار کشورشان و خواستههای استعمارگران ایستادگی کردهاند.
دشمنان اسلام، لباس ساختگی زشتی را با هدف دور کردن مردم از دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب، بر تن آن کردند. آنان از بیم اینکه مسلمانان به راه و روش پیامبر ص و سادگی و قابل قبول بودن آن در قلوب مسلمانان باز گردند، اقدام به تخریب شخصیت شیخ محمد و منحرف جلوه دادن او نمودند. در حالیکه مسلمانان غرق در اختلاف و تفرقه بودند و این اختلافات باعث ضعف آنان شده بود. بازگشت به اسلام راستین موجب اتحاد میان مسلمانان و از بین رفتن اختلافات میشد که دشمنان از آن سود میجستند.
به ویژه اینکه در جهان اسلام و به ویژه در شمال آفریقا این دعوت با استقبال مردم روبرو شده بود که نمونههایی از آن را در صفحات پیشین ذکر کردیم. زیرا این امر [بازگشت به اسلام راستین] خواسته و آرزوی هر مسلمانی است.
این امر موجب نگرانی منفعت طلبان و فرق و گروههای مختلف شد، آنان حقیقت را نادیده گرفتند به طوری که برای نابودی آن و دور کردن مردم از آن و پیگیری و جستجوی منابع آن، تلاش فراوانی کردند.
این امر را در خلال آثار محققان غربی و مستشرقان فرانسوی، آلمانی، انگلیسی و ایتالیایی دربارة اسلام و مسلمین به ویژه مسلمانان شمال آفریقا به خوبی در مییابیم. این امر به ویژه زمانی اهمیت پیدا میکند که این نویسندگان به بررسی و تحلیل این بیداری فکری در تاریخ اسلام میپردازند که همواره در تحقیقات بیطرف با دعوت شیخ محمد به عبدالوهاب و گسترش آن به جهان اسلام ارتباط پیدا میکند. زیرا این دعوت در دورهای به وجود آمد که جهل و ظلمت بر جامعه حکمفرما بود.
این همان دورهای بود که مسلمانان حقیقت دعوت سلفی شیخ محمد بن عبدالوهاب را میشناختند که موجب بیداری فکری و اعتقادی در روش اسلامی صحیح و عقیده سالم و پاک شده بود. زیرا این دعوت اسلام را به خلوص و صفای اولیه باز میگرداند. به گونهای که در این راه براساس روش مصلحان تاریخ اسلام و کسانی که روش سلف صالح را تجدید میکنند، عمل نمود. و از علما و دانشمندانی مانند احمد بن عبدالحلیم (ابن تیمیه) متوفی به سال 728ه.ق در شام، ابن القیم جوزی متوفی سال 751ه.ق در دمشق، شاطبی متوفی سال 790ه.ق در غرناطه اندلس و العز بن عبدالسلام متوفی در مصر و بسیاری از علمای دیگر پیروی میکردند.
همچنین بسیاری از دانشمندان و متفکران عرب و مسلمان و ... در این باره اظهار نظر کردهاند، استاد عبدالله بن سعد بن رویشد در کتاب (الامام محمد بن عبدالوهاب فی التاریخ) تقریباً 40 رای و نظر را ذکر کرده است که دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب و نقش آن در به وجود آوردن بیداری در میان همة مسلمانان جهان را تحسین میکند .
نشر :
إضافة تعليق جديد