آیا شیخ محمد بن عبد الوهاب رحمه الله بر خلافت دولت عثمانی خروج کرد و موجب سقوط آن شد؟

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله و اصحابه الی یوم ‏الدین و اما بعد ‏:‏

در این مقاله قصد داریم به شبهه ای پاسخ دهیم که روافض و برادرش صوفیه ایجاد کردند تا باز بجای آنکه به دلایل آشکار و صریح قرآن در رد شرکیات و خرافات خود پاسخ دهند، روی سوال را عوض کرده و اذهان مردم را به سمت دیگری منحرف کنند، تا مردم گوش خود را نسبت به حقایق بگیرند مبادا تحت تاثیر توحید قرار گیرند.

شبهه : بعضی از مردم به محمد بن عبد الوهاب می تازند و وی را متهم می کنند که بر ضد خلافت عثمانی و خلیفه مسلمین شورش کرده و جنگیده است، و لذا او دشمن مسلمانان بوده! آیا این ادعا صحت دارد؟ چگونه یک شخص مسلمان با امیر مسلمانان می جنگد درحالیکه خلیفه نماز می خواند و زکات می دهد؟ این عده مدعی اند که او با ارتش انگلیس متحد بوده و همراه آنان با مسلمانان جنگیده است! لطفا حقیقت را برایم بیان کنید، آیا این اتهامات از روی غرض ورزی و کینه است و یا واقعیت است؟

پاسخ : هیچ مردی نیست که با خیر و اصلاح به دنیا آمده باشد مگر آنکه دشمنانی از جن و انس دارد، حتی انبیاء الهی هم از این سالم درنیامده اند و همواره دشمنانی را بر سر راه دعوت خویش داشتند که آنها را به جادوگر و دروغگو و جنون متهم می کردند والعیاذ بالله.

« کَذَلِکَ مَا أَتَی الَّذِینَ مِن قَبْلِهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ » (ذاریات 52).

«اینگونه است که هیچ پیامبری قبل از اینها بسوی قومی فرستاده نشد مگر اینکه گفتند: او ساحر است یا دیوانه».

چنانکه به موسی و هارون علیهما السلام اتهام زدند، قرآن کریم برایمان نقل می کند : «قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ یُرِیدَانِ أَن یُخْرِجَاکُم مِّنْ أَرْضِکُم بِسِحْرِهِمَا وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَی» (طه 63). «گفتند: این دو (نفر) مسلّماً ساحرند و می‏خواهند با سحرشان شما را از سرزمینتان بیرون کنند و راه و رسم نمونه شما را از بین ببرند».

علماء، دعوتگران و احیاگران دین هم که وارثان انبیاء اند از این بلا و محنت بی نصیب نماندند، بودند مردمانی که از زمان گذشته تابحال همواره با علماء و داعیان دشمنی می کردند و بر آنها به ناحق افتراء می بستند، کسانی همچون امام احمد بن حنبل، امام بخاری، امام ابن حزم، و شیخ الاسلام ابن تیمیه که بعضی از حسودان حتی فتوای حلال بودن خون وی را دادند، و بعضی ها او را به گمراهی و خروج از دین توصیف نمودند و او را به زندان انداختند تا آنکه همانجا به لقاء الله شتافت.

شیخ محمد بن عبد الوهاب نیز یکی از همین دسته علماء بود که به دلیل دعوت به توحید و احیای سنت نبوی مورد هجوم نادانان و خرافیون و کسانی که دین را با انواع بدعت و خرافات لعاب داده بودند قرار گرفت، او نیز بمانند هم صنفان پیشین خود مورد ظلم و افترای نادانانی قرار گرفت که حسادت و بغض در قلبشان رسوخ کرده بود و مروج بدعت و تعصب و تقلید بودند.

دشمنان و مغرضین محمد بن عبد الوهاب به ایشان انواع اتهامات و افتراها وارد نموده اند، و این افتراها در زمان حیات خود شیخ نیز وجود داشت تا جائیکه مجبور می شود در قالب رساله و نامه به این افتراها پاسخ دهد و از خود در مقابل کسانی که قصد تخریب دعوت ایشان را داشتند دفاع کند.

شیخ عبدالعزیز عبدالطیف می گوید : «بعضی از دشمنان و بدخواهان دعوت سلفیه ادعا می کنند که امام محمد بن عبد الوهاب بر دولت خلافت عثمانی خروج کرده، و با اینکارش از جماعت (مسلمین) جدا گشته و عصای سمع و طاعت را شکسته است».

"دعاوی المناوئین لدعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب" ( ص 233 ).

و باز گفته : «عبدالقویم زلوم مدعی است که وهابی ها با شروع دعوت خود مسبب سقوط خلاف عثمانی شدند، وهابی ها در داخل دولت اسلامی برای خود شاهی به رهبری محمد بن سعود و سپس پسرش عبدالعزیز داشتند، انگلیس با سلاح و پول آنها را تقویت نمود تا بر بلاد اسلامی که تحت زعامت سلطان بود استیلاء یابند، یعنی شمشیر را بر خلیفه برداشتند و با تحریک انگلیس و کمک آنها با لشکر امیر المومنین جنگیدند» " کیف هدمت الخلافة " ( ص 10 ).

این افتراها درحالیست که دعوت احیاگرانه شیخ محمد بن عبدالوهاب در سالهای 1811میلادی بود در حالیکه سقوط خلافت عثمانی سال 1922میلادی بود، یعنی تقریبا 110 سال پس از شروع حرکت شیخ، و برخلاف ادعای مفتری، این اتباع عثمانی دولت بودند که با همکاری انگلیس سعی کردند این حرکت را متوقف سازند.

وانگهی؛ عقیده شیخ در مورد سمع و طاعت از حاکم مسلمانان – چه نیکوکار باشند یا فاجر – به روشنی در آثار و کتب ایشان دیده می شود و جای کتمان ندارد، چنانکه شیخ در رساله خود به اهل قسیم می نویسد : «سمع و طاعت از ائمه مسلمین چه نیکوکار باشند یا فاجر مادام به سوی معصیت خداوند امر نکنند واجب است، و هرکس متولی خلافت شود و مردم دور او گرد آیند و به وی راضی شوند و با شمشیرش بر مردم غلبه کند تا آنکه خلیفه میشود، اطاعت او واجب و خروج بر وی حرام است» "مجموعة مؤلفات الشیخ" ( 5 / 11 ).

آری، این عقیده شیخ درباره واجب بودن اطاعت از خلیفه در غیر معصیت خداوند و تحریم شورش بر علیه اوست حتی اگر خلیفه با زور و شمشیر سر کار آمده باشد. با این وصف چگونه مفتریان به خود اجازه می دهند که شعور مردم را به سخره گیرند و بر او افتراء زنند.

شیخ عبدالعزیز عبدالطیف می گوید : بعد از این گزارش مختصر که روشن می سازد شیخ معتقد به واجب بودن سمع و طاعت از حاکمان مسلمین – نیکوکار و فاجرشان – است تا زمانیکه به معصیت خداوندی امر نکنند، در اینجا در پاسخ به این شبهه به سوال مهمی اشاره می کنیم  و آن اینکه : آیا سرزمین نجد که مکان این دعوت و رشد و نموی آن بود، زیر سلطه دولت خلافت عثمانی بود؟

دکتر صالح العبود به این سوال اینگونه جواب می دهد : «سرزمین نجد بطور عموم زیر نفوذ دولت عثمانی نبود و والیان عثمانی به آنجا نمی آمدند (یعنی از سوی خلیفه برای آنجا والی فرستاده نمی شد) .. و از جمله اسنادی که بر این حقیقت تاریخی دلالت دارد؛ تقسیمات ادرای دولت عثمانی است، چنانکه در لابلای رساله ترکی تحت عنوان «قوانین آل عثمان مضامین دفتر الدیوان» که آنرا یمین علی افندی مسئول دفتر خاقانی در سال 1018 هجری مصادف با 1609 میلادی تالیف کرده آمده که در اوایل قرن یازدهم هجری دولت عثمانی به 32 ایالت تقسیم می شد که 14 ایالت آن عربی بود و سرزمین نجد جزو این ایالتها نبود، بجز إحساء البته اگر این منطقه را نجد بحساب آوریم .. .» "عقیدة الشیخ محمد بن عبد الوهاب وأثرها فی العالم الإسلامی" ( 1 / 27).

و دکتر عبد الله العثیمین می گوید : «سرزمین نجد قبل از ظهور دعوت شیخ محمد بن عبد الوهاب بصورت مستقیم تحت نفوذ عثمانی ها نبود.. و جنگ بین مناطق مختلف نجد و درگیری بین قبایل آن برپا بود»"محمد بن عبد الوهاب حیاته وفکره" ( ص 11 ).

حسین خلف الشیخ خزعل می گوید : «قرن دوازدهم هجری هنوز آغاز نگردیده بود که آشوب و چند دستگی و ملوک‌الطوایفی در نجد و حجاز گسترش بسیاری پیدا کرده بود. آل معمر بر منطقه العیینه، آل سعود بر الدرعیه، آل دواس بر منطقه الریاض، بنی‌خالد بر الأحساء، آل هزال بر نجران، آل ‌علی بر حائل، آل حجیلان بر القصیم، و بر شمال حجاز و جنوب عراق آل شبیب امارت و حاکمیت داشتند. اضافه بر این شیوخ و حکومت‌های کوچک بر غرب نجد و وادی الدواسر و قحطان و.....تسلط داشتند. و گاهی یک روستا در میان چند شیخ غیره تقسیم گردیده بود.

تمامی آن امارات‌ها و حکومت‌های ملوک‌الطوایفی در اوضاع و احوال غیر طبیعی و ناامنی قرار داشتند و آشوب و فتنه سایه خود را بر جای جای مناطق نفوذ آنها گسترانیده بود، هر چند گاهی شراره فتنه و آشوب از جایی سر بیرون می‌آورد، و گاهی هم تا فرصت مناسبی دیگر پنهان می‌گردید..» "حیاه الشیخ محمد بن عبدالوهاب" ص 39-40.

و شیخ عبدالعزیز ابن باز در این مورد می گوید : «تاجائیکه می دانم شیخ محمد بن عبدالوهاب بر دولت خلافت عثمانی خروج نکرد، و (در آن دوران) تُرک ها در نجد ریاست و امارتی نداشتند، بلکه نجد از امارتهای کوچک و روستاهای پراکندهتشکیل شده بود و هر شهر و روستایی – هرچند کوچک – امیر مستقلی داشت .. و در بین این امارتها جنگ و درگیری و اختلاف وجود داشت، و شیخ محمد بن عبدالوهاب بر دولت خلافت عثمانی شورش نکرد، تنها بر اوضاع فاسد دیار خود خروج کرد در راه خدا تلاش و جهاد نمود و بر آن استقامت ورزید تا آنکه نور این دعوت به سایر بلاد امتداد یافت ..» " دعاوی المناوئین " ( ص 237 ).

سوال دیگری که قابل طرح است : اگر شیخ چنین اعتقادی نسبت به خلافت داشت، پس حکومت عثمانی چگونه تصوری از دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب داشت؟

دکتر عجیل النشمی می گوید : «تصویر حرکت شیخ محمد بن عبدالوهاب نزد دولت خلافت، تصویری زشت و توأم با تشویش بود، و دولت اطلاعی (از این حرکت) نداشت مگر از منظر و دیدگاه دشمنان حرکت شیخ (که آنرا برای حکومت تصویر می کردند)، حال چه از طریق گزارشاتی که والیان حکومت در حجاز یا بغداد یا غیره می فرستادند .. و یا از طریق بعضی افراد که به استانبول می رسیدند و حامل خبر بودند» " دعاوی المناوئین " (ص 238 – 239).

و اما ادعای "عبدالقویم زلوم" که می گوید : دعوت شیخ یکی از اسباب سقوط دولت عثمانی بود، و انگلیس وهابی ها را یاری می رساند تا خلافت سقوط کند :

محمود مهدی استانبولی در جواب این ادعا می گوید : «لازمست که این نویسنده نظر خود را با سند و دلایل ثابت کند .. این درحالیست که تاریخ بیان می کند انگلیسها در همان اوایل بر ضد این دعوت موضع گیری کردند چون می ترسیدند دنیای اسلام بیدار شوند».

و باز می گوید : «و مضحک و گریه آور اینست که این استاد، جنبش شیخ محمد بن عبدالوهاب را از عوامل نابودی خلافت عثمانی می داند، درحالیکه این جنبش در حوالی سال 1811 میلادی جریان داشت و خلافت در حوالی سال 1922 میلادی سقوط کرد».

" الشیخ محمد عبد الوهاب فی مرآة الشرق والغرب " ( ص 240 و 64 ).

و از جمله دلایلی که بیان می کند دولت انگلیس بر ضد حرکت و جنبش محمد بن عبدالوهاب بود، اینست که : آنها کاپیتان فورستر سادلر را نزد ابراهیم پاشا فرستادند تا به وی بخاطر پیروزیش در سرکوب این جنبش تبریک بگوید، و به وی تاکید نمود که بریتانیا حاضر است تا بر علیه این جنبش با او همکاری کند، و تمایل خود را برای توافقی مابین حکومت بریتانیا و ابراهیم پاشا به هدف نابودی کامل نفوذ وهابی ها ابراز می دارد.

شیخ محمد بن منظور النعمانی می گوید : « انگلیسی ها از وضعیت ناسازگار در هند علیه شیخ محمد بن عبدالوهاب بهره برداری نموده و هرکس که با آنان درافتاده و برسر راهشان قرار گرفته و اهدافشان را به خطر اندازد را به وهابیت متهم کرده و آنان را وهابی می خواندند… همچنین انگلیس علمای دیوبند - هندوستان – را نیز به خاطر ایستادگی راسخشان و برای تحت فشار نهادن و ایجاد اختناق در آن جا وهابی می نامیدند».

" دعایات مکثفة ضد الشیخ محمد عبد الوهاب " ( ص 105 – 106).

بنابراین باید برای خواننده منصف روشن شده باشد که این اتهام مثل ده ها افترائی است که دشمنان توحید و خرافیون مبتدع بر علیه شیخ محمد بن عبدالوهاب بسته اند، تا شخصیت وی را نزد هوادران خود تخریب کنند و مبادا از منهج خرافی دست بکشند و به توحید و سنت بازگردند.

بر هر مسلمان لازمست که از خدا بترسد و زبانش را بر علیه شیخ نگه دارد، که از پخش شایعات و ترویج افتراهای ساختگی خودداری کند، چرا که هرکس مسئول زبان و کلام و سخنانش خواهد بود و مورد بازخواست قرار می گیرد.

وصلی الله علی نبینا محمد وعلی اله وصحبه وسلم
نشر :

إضافة تعليق جديد

 تم إضافة التعليق بنجاح   تحديث
خطأ: برجاء إعادة المحاولة