شرح حال وزندگی شیخ الاسلام امام مجدد محمد بن عبدالوهاب رحمه الله
شرح حال وزندگی شیخ الاسلام امام مجدد محمد بن عبدالوهاب رحمه الله
نام، نسب و ولادت:
وی شیخ الاسلام، علّامهی بزرگوار و یکی از مجدّدین عالم اسلامی امام ابوالحسین محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان بن علی بن محمد ابن احمد بن راشد وهیبی تمیمی است.
نسب ایشان به قبیلهی معروف تمیم میرسد، امام بخاری و امام مسلم از ابوهریرهس روایت کردهاند که گفت: «همواره به خاطر سه چیز که از پیامبرج شنیدهام بنی تمیم را دوست میدارم، از پیامبرج شنیدم که میگفت: «آنان (بنی تمیم) از همهی امت من در برابر دجال سختتر هستند» و گفت: صدقات بنی تمیم را آوردند، آن گاه پیامبرج فرمود: «این صدقات قوم ما است» و گفت: کنیزی از بنی تمیم نزد عایشه بود که پیامبرج فرمود: «او را آزاد کن زیرا او از فرزندان اسماعیل است» .
امام محمد بن عبدالوهاب/ در سال 1115 هـ.ق در عُیینه شهری در نزدیکی ریاض دیده به جهان گشود.
دانش اندوزی وی و ذکر اساتید ایشان:
امام محمد بن عبدالوهاب در دامان پدرش شیخ عبدالوهاب که فقیه و قاضی بود پرورش یافته و بخشی از علوم شرعی را از ایشان فراگرفت.
هنوز به سنّ ده سالگی نرسیده بود که قرآن را حفظ کرد و دوازده ساله بود که پدرش او را پیشنماز مردم کرد و در همین سال ازدواج نمود، او در آموزش علم پشتکار فراوان داشت. فقه حنبلی، تفسیر، حدیث و عقیده را نزد پدرش خواند.
شیخ محمد بن عبدالوهاب/ شیفتهی کتابهای شیخ الاسلام ابن تیمیه و امام ابن قیم رحمهما الله بود و سپس علاقهاش او را به سوی بیت الحرام برای ادای فریضهی حج کشاند تا در ضمن ادای حج از علوم و دانش علمای حرمین شریفین سیراب شود. او در آغاز سفرش به مکه رفت و حج بیت الله الحرام را به جا آورد و با علمای مکه و مدینه دیدار کرد. از جمله کسانی که وی با آنان ملاقات کرد شیخ عبدالله بن ابراهیم آل سیف و شیخ محدث محمد حیات سندی بود، در حرمین با علمای دیگری نیز دیدار کرد، سپس به شهر خویش بازگشت و آن گاه برای طلب علم به سوی عراق رهسپار گردید وی در عراق بیشتر در بصره بهره برد چون در آنجا نزد شیخ محمد مجموعی رحل اقامت گزید، نوهاش شیخ عبدالرحمان بن حسن میگوید که پدربزرگش کتاب التوحید را در بصره تألیف نموده است و آنجا از کتابهای حدیثی که در مدارس بصره وجود داشت این کتاب را جمع آوری کرد.
سپس بعد از آن خواست به شام برود اما نتوانست سفر علمی خویش را کامل کند و آن گاه به نجد بازگشت و در راه بازگشت به نجد از احساء عبور کرده و از علوم علمای آنجا بهرهی فراوان برد.
دعوت و جهاد ایشان در راه خدا:
وقتی از سفرش در طلب علم بازگشت، پدر و خانوادهاش به شهری نزدیک شهر ریاض به نام حریملاء که در فاصلهای کمتر از صد کیلومتری ریاض قرار دارد نقل مکان کرده بودند؛ او در آنجا به نشر علم و دانش خویش پرداخت و علومی را که خداوند توفیق یادگیری در حرمین، عراق و احساء به وی داده بود را به مردم میآموخت.
ایشان/ زیرک، هوشیار، و در فراگیری علم و دعوت به سو ی الله دارای جدیت و پشتکار بوده و در گفتن سخن حق و ردّ باطل شجاع و جسور بود، او از برخی اساتید خود محبت عقیده و اهمیت جایگاه آن را فراگرفته بود و از میان اساتید او که گوی سبقت را از دیگران ربوده بودند شیخ محمد حیات سندی و شیخ عبدالله بن ابراهیم آل سیف بودند، با این دو بزرگوار در مدینه ملاقات کرده بود و آن دو وی را به سوی عقیدهی سلفی سوق دادند. امام محمد بن عبدالوهّاب/ با شدّت تمام با بدعتها مخالفت میکرد، جرأت و جسارتش زمانی آشکار شد که برای طلب علم وارد بصره شد، او به بدعتها اعتراض کرد و مظاهر شرک نسبت به قبرها و مردگان ، پرستش درختان و سنگها را انکار نمود که این نشانهی جرأت و شهامت اوست، چون بصره جایی است که از آن زمان تاکنون همواره رافضیان بر آن چیره هستند، بنابراین رافضه و دیگر قبرپرستان شیخ را مورد اذیت و آزار قرار دادند و او در حالی از بصره بیرون آمد که نزدیک بود از بین برود، اما خداوند متعال مردی از اهل زبیر را سبب قرار داد تا وی را نجات دهد و آن مرد امام را سوار کرده، به او آب و غذا داد و سپس وی را به سوی آنجا که میخواست برود بدرقه کرد.
شیخ/ خیرخواه و ناصحی در راه خدا، قرآن، پیامبر، حاکمان مسلمین و عموم مسلمانها بود. شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب در جوانیاش در همان ابتدای کار مورد پذیرش بسیاری از مردم قرار گرفت ولی اغلب و بیشتر با او مخالف بودند تا آنجا که جرأت و شجاعت وی سبب شد تا مورد اذیت اهل حریملاء که وطنش بود قرار بگیرد بنابراین پدرش به او دستور داد که از فعالیتهایش بکاهد.
وقتی پدرش/ وفات یافت امام محمد بن عبدالوهاب دعوت را ادامه داد و مردم را نصیحت میکرد و به آنها دین را آموزش میداد؛ به تبهکاران و اهل بدعت اعتراض میکرد تا آن که بعضی از مُفسدان در حریملاء گرد هم آمده و تصمیم به کشتن او گرفته و از دیوار خانهاش بالا رفتند، در این لحظه بود که بعضی از مردم متوجه این مسأله شدند و کسی که میخواست به شیخ آسیب برساند را با پرخاش فراری دادند و به شیخ نصیحت و سفارش شد که از حریملاء بیرون برود در این هنگام شیخ از آنجا بیرون آمد و به عیینه رفت. این واقعه تقریباً در سال 1155 هـ.ق اتفاق افتاد.
شیخ با عثمان بن معمر امیر عیینه ملاقات کرد و او را به اجرای احکام شریعت و دعوت دادن به توحید فراخواند و به وی نوید داد که اگر چنین کند همان طور که خداوند در قرآنش بیان داشته پیروز خواهد شد، ابن معمر پذیرفت که شیخ محمد بن عبدالوهاب را یاری کند و آن گاه شیخ با پشتیبانی ابن معمر درختانی را که مورد تعظیم و بزرگداشت بودند قطع کرد و گنبدهای ساخته بر قبرها را منهدم نمود، از منکرات جلوگیری مینمود و حدود را اقامه میکرد.
از آن جمله این که زنی زنا کرد و نزد شیخ محمد بن عبدالوهاب که به عنوان مشاور، وزیر، معلّم و مفتی ابن معمر بود به زنا اعتراف کرد، شیخ نیز حد را بر او اقامه کرد، همانگونه که زن غامدی وقتی نزد پیامبرج به زنا اعتراف کرد پیامبر ج حد را بر او اجرا کرد. وقتی این خبر در میان اهل نجد پخش شد و قضیه به حاکم احساء، سلیمان بن محمد بن عُریعر که از بنی خالد بود رسید، او نامهای به ابن معمّر امیر عیینه نوشت و در آن به او دستور داد که شیخ محمد بن عبدالوهاب را به قتل برساند، امیر عیینه قضیه را به اطلاع شیخ محمد بن عبدالوهاب رسانید وی از حاکم احساء میترسید چون حاکم احساء کمکی سالانه به او میداد از این رو امیر ترسید که اگر از دستور حاکم احساء سرپیچی کند کمک قطع خواهد شد، همچنین از جنگیدن با حاکم احساء هراس داشت. بدین سبب از پشتیبانی شیخ دست کشید و از او خواست که از آنجا رخت سفر ببندد و به جایی دیگر برود، به همین منظور سوارکاری را دنبال شیخ محمد بن عبدالوهاب فرستاد تا هنگامی که وی از شهر بیرون میرود او را به قتل برساند.
وقتی شیخ بیرون آمد خداوند او را حفاظت کرد و این سوارکار نتوانست او را به قتل برساند، شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب به درعیه رسید، در آن هنگام امام محمد بن سعود امیر درعیه بود. شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب نزد یکی از شاگردانش به نام علی بن عبدالرحمان بن سویلم رحل اقامت برگزید، او شیخ را گرامی داشت و مردم گروه گروه به منزل ابن سویلم برای دیدار با شیخ رفت و آمد میکردند. امیر محمد بن سعود به خانهی ابن سویلم رفت و به شیخ سلام کرد و از او خواست که دربارهی دعوتش توضیح دهد، امام دعوت توحید را برای امیر توضیح داد و او را به قدرت خداوند تذکر داد و اظهار امیدواری کرد تا مادامی که او امیر مسلمین است خداوند دین و دنیا را برای او و فرزندانش یک جا جمع میکند به شرط آن که به عقیدهی سلفی تمسّک جویند. در این لحظه الله متعال به امام محمد بن سعود شرح صدر داد و او با آغوش باز این دعوت خجسته را پذیرفت و قانع شد که دعوت را یاری کند و هر دو با همدیگر عهد بستند که توحید را یاری کنند و به سوی آن دعوت دهند.
اینجا بود که اولین هستهی نخستین دولت سعودی در سال 1158 هـ.ق بنیان نهاده شد و قلم و شمشیر در کنار هم قرار گرفتند، شمشیر امام محمد بن سعود/ و زبان و قلم شیخ محمد بن عبدالوهاب/ یکی شد و در کنار هم قرار گرفتند. آنان دعوت به توحید را آغاز کردند و به مردمان ساکن در روستاها و شهرهای اطراف درعیه نامههایی نوشتند که این نامهها پخش شد و به دست مردم رسید.
و تعداد زیادی از بزرگان و کسانی که دارای جایگاه بالایی بودند در حضور شیخ زانوی تلمّذ زدند از آن جمله امام مجاهد محمد بن سعود، امام مجاهد عبدالعزیز بن محمد بن سعود، پسرش امام مجاهد سعود بن عبدالعزیز، فرزندان شیخ محمد بن عبدالوهاب شیخ حسین، شیخ علی، شیخ ابراهیم و شیخ عبدالله پدر شیخ سلیمان.
همچنین نوهاش شیخ عبدالرحمان بن حسن، شیخ حسین بن غنّام، شیخ حمد بن ناصر بن معمّر و دیگران... رحمهم الله.
اینجا بود که اهل باطل، یاران و دوستان خود را برای جنگیدن با این دعوت گرد آوردند و جنگها آغاز شد. این جنگها را اهل باطل آغاز کردند. هر کسی با دعوت توحید بجنگد، یکتاپرستی را ترک کند و بکوشد موحّدان را به قتل برساند باید کشته شود چون او مرتد است؛ زیرا توحید را نپذیرفته و به شرک همچون پرستش درختان و بتها که در آن روزها در نجد رواج داشت راضی میباشد. اهل نجد بعضی از غارها را میپرستیدند و زنهای نازا به آنجا میرفتند تا حامله شوند. اما به فضل خدا دعوت انتشار یافت و خداوند آن را یاری کرد.
امام محمد بن سعود در حالی که تمام سرزمین نجد تحت حکومت او قرار گرفته بود وفات یافت. سپس بعد از او پسرش عبدالعزیز پرچم دعوت را به دوش گرفت و آن را گسترش داد، سپس بعد از او فرزندش سعود و در دوران سعود دعوت و دولت اول سعودی به اوج قدرت خود رسید و حرمین شریفین و بخشی از سرزمین یمن و منطقهی شرقی تا نزدیک دمشق یعنی بیشتر جزیرهی عربی در قلمرو این دولت قرار گرفت.
در مبحث دوّم این فصل به ناحیهای از جوانب علمی شیخ خواهم پرداخت.
وفات ایشان:
شیخ/ در سال 1206هـ .ق در سن 91 سالگی دیده از جهان فروبست در حالی که از انتشار توحید، از بین رفتن شرک و خرافات، کثرت علماء و طلاب دینی که از او بهرهمند شده بودند خداوند متعال قلبها و اعمال آنها را اصلاح کرد، شادمان بود. این دعوت در همهی کشورهای دنیا گسترش یافت و صالحان، صادقان و مخلصان آن را پذیرفتند و ستودند.
خداوند او را بیامرزد و در بهشت پهناورش جای دهد.
تالیفات شیخ:
شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب/ کتابهای زیادی در زمینهی توحید، فقه، تفسیر، حدیث، سیره و موعظه تالیف نمود.
تالیفات وی از سوی دانشگاه امام محمد بن سعود در چند مجلد جمعآوری شدهاند، هرچند که مقدار زیادی از تالیفات شیخ در الدُرر السنية موجودند.
کتابهای مفید ایشان عبارتند از: کتاب التوحید، الأصول الثلاثة، كشف الشبهات، مسائل الجاهلية، مختصر سيرة ابن هشام، مختصر زاد المعاد، الأصول الستة و مجموع الحديث على أبواب الفقه و کتابهای بسیاری دیگر...
نشر :