زندگینامه شیخ محمد بن عبدالوهاب قسمت دوم

دشمنان وی در حقیقت به سه دسته تقسیم می شوند:
 
علمای یاوه گو و خرافه پرست حق را باطل و باطل را حق می بینند و معتقد به ساختن بنا قبور، ایجاد مسجد بر آن دعا و خواندن مرده به جای خداوند و طلب استغاثه از او بوده و  چنین کارهایی را دین و آیین پنداشته و گمان می برند هرکس آن را انکار نماید با صالحان درافتاده و اولیا را دشمن داشته و دشمنی است که جهاد با وی واجب است.

گروه دیگر: جماعتی منتسب به علم بودند که از حقیقت حال این مرد بی اطلاع بودند و به حقیقت دعوت وی پی نبرده و تنها به گفته ها و پندار دیگران و خرافه پرستان و گمراهان اکتفا نموده و از آن پیروی کردند و می پنداشتند که وافعاً آنگونه که به وی نسبت داده اند وی با اولیا و انبیا بغض و کینه دارد و با آنان به دشمنی پرداخته و کرامات ایشان را انکار می نماید ودرنتیجه وی را نکوهش کرده و بر او خرده گرفته و از وی دوری می جستند.
 
دسته ی دیگر: بیم پست و مقام و درجات خویش را داشته و با وی برای آن دشمنی می کردند تا دست انصار دعوت اسلامی وی به آن  مقام ها نرسیده و آنان را از مناصبی که دارند پایین نکشند و بر شهرهایشان مسلط نشوند.

به این ترتیب جنگ کلامی و مجادلات و مناقشات میان شیخ و مخالفانش ادامه یافت و با هم مکاتبه می نمودند و با او مجادله می نمودند و او نیز پاسخشان را می داد و آنان نیز به پاسخگویی برمی خاستند. این وضعیت بین فرزندان و نوه های او و یارانش و مخالفان دعوت ادامه پیدا کرد. نا جاییکه این نامه ها و پاسخ ها همگی گردآوری شده و تمام آن ها و فتاوا و پاسخ ها را  در چندین جلد کتاب جمع نموده و بیشتر آن ها به حمدلله منتشر شده اند. شیخ دعوت و جهاد را ادامه داد و امیر محمد بن سعود امیر درعیه، جد خاندان سعودی، وی را مساعدت نمود و پرچم جهاد را برافراشته و جهاد در سال 1158 هـ ق آغاز گردید.
 
آغاز جهاد بوسیله ی شمشیر:
جهاد بوسیله ی شمشیر شروع شد، و با گفتگو و روشنگری، با دلایل و براهین و سپس دعوت به طریق جهاد با استفاده از شمشیرها ادامه یافت. چنانچه می دانیم اگر دعوتگر به سوی خداوند عزوجل دارای قدرت نصرت حق و اجرا و تنفیذ آن نباشد به زودی دعوتش خانوش گشته و آوازه و نامش فراموش می گردد و یارانش کاسته می شوند.

همچنین مشخص است که سلاح و قدرت چه تاثیر بسزایی را در گسترش دعوت و از میان برداشتن معارضان و یاری رساندن به حق و حقیقت و از بین بردن باطل دارد. خداوند عزوجل در قرآن کریم هرآنچه می فرماید همگی راست و درست است و می فرماید: « لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ » (الحدید:25) یعنی: «به راستی [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند و آهن را که در آن برای مردم خطری سخت و سودهایی است پدید آوردیم تا خدا معلوم بدارد چه کسی در نهان او و پیامبرانش را یاری می‏کند آری خدا نیرومند شکست ناپذیر است.» در اینجا خداوند سبحانه و تعالی بیان می دارد که او فرستادگانی را با بینات، که همان دلایل و براهین روشنگری است که خداوند بوسیله ی آن حق را آشکار می سازد و باطل را کنار می زند، فروفرستاده و با آن پیامبران کتاب هایی را فرستاده است که در آن بیان، و هدایت و توضیحاتی است و با آنان میزان، ترازو، را که همان عدلی است که با آن داد مظلوم را از ظالم می گیرند و حق را بپاداشته و هدایت را گسترش بخشیده و در پرتو آن با مردم با عدل و داد رفتار می کنند فرستاده است و آهن را فروفرستاده است که در آن خطری است سخت، ممانعت و بازدارندگی است برای آنانکه با حق به مخالفت برمی خیزند. آهن برای آن هایی است که دلیل و برهان در او اثر ندارد و بینه در وی اثر نمی کند و آهن همراه و ملازم حق است و فرونشاننده ی باطل است.

انسان عاقل دارای فطرتی سالم است که دلایل روشن در وی اثر داشته و حق را با دلیل و برهان می پذیرد. ام انسان ظالم که پیرو هوا و میل حویش است جز شمشیر چیز دیگری او را بازنمی دارد. بنابراین شیخ رحمه الله در کار دعوت و جهاد به تلاش ادامه داد و آل سعود وی را یاری دادند خداوند نیکو دارد اولادشان را برای این کارشان. جهاد و دعوت را از سال 1158هـ ق تا روزی که شیخ در سال 1206هـ ق وفات کرد ادامه دادند. این جهاد و دعوت تا حدود پنجاه سال تداوم یافت؛ جهاد، دعوت، کشمکش، جدال برای حق، روشنگری آنچه خداو و رسول بیان داشته اند، دعوت به سوی دین خداوند و ارشاد و راهنمایی مردم به آنچه رسول الله علیه الصلاة والسلام وضع نموده بود.

تا آنکه مردمان به طاعت گردن نهادند و داخل دین خداوند گشته و هرچه گنبد و قبه بود ویران نمودند و مساجدی که بر قبرها بنا کرده بودند را نابود کردند، احکام شریعت را اجرا نمودند، تسلیم دین خداوند شده و هر گونه پیروی از آبا و اجداد و قوانین ساختگی خویش را رها ساخته و به سوی حق و حقیقت بازگشتند.

 

این بار مساجد با نماز و حلقه های علمی آباد شد و زکات را پرداختند و ماه رمضان را روزه گرفتند. همانطور که خداوند عزوجل فرمان داده بود. امر به معروف و نهی از منکر نمودند و امنیت در شهرها، دهات، جاده ها و بادیه ها شایع گشت و هر بادیه ای در حد و حدود خویش باقی ماند و همگی به دین خداوند وارد گشته و حق را پذیرا شدند و شیخ دعوت خویش را در میان ایشان منتشر ساخت.

شیخ راهنمایانی را به سوی آنان روانه ساخت و دعوتگرانی را به بیابان ها و بادیه ها فرستاد، همچنین معلمان، مرشدین و قضاتی را به شهرها و روستاها گسیل داشت و این خیر وبرکت عظیم و راه آشکار را در کل سرزمین نجد گسترش داد و حق را در آن منتشر نمود و دین خداوند عزوجل را در آنجا آشکار ساخت.

فعالیت فرزندان شیخ بعد از ایشان :
بعد از وفات شیخ رحمة الله علیه فرزندان، نوادگان، شاگردان و یاران دعوت و جهاد او حرکتش را تداوم بخشیدند. در رأس فرزندان شیخ، امام عبد الله بن محمد، شیخ حسین بن محمد، شیخ علی بن محمد، شیخ ابراهیم بن محمد و در میان نوادگان ایشان شیخ عبدالرحمن بن حسن، شیخ علی بن حسین، شیخ سلیمان بن عبدالله بن محمد و عده ای دیگر بودند، از میان شاگردان وی نیز شیخ حمد بن ناصر بن معمر و جمع بی شماری از علمای درعیه و بسیاری دیگر بودند که همچنان کار دعوت و جهاد و نشر دین خداوند متعال را پی گرفته و به نوشتن کتب و نامه ها و تألیفات بسیار و جهاد با دشمنان دین پرداختند. در بین این دعوتگران و دشمنانشان چیزی جز این وجود نداشت که اینان به سوی یکتاپرستی و اخلاص در عبادت خداوند عزوجل، پایداری در این مسیر، نابود کردن مساجد و قبه هایی که بر قبرها بناشده بود و دعوت به تحکیم شریعت و استقامت بر این امر و دعوت به امر به معروف و نهی از منکر و برپا ساختن حدود شرعی فرامی خواندند، همین موارد دلیل نزاع و خصومت میان این دو گروه بوده است.

خلاصه آنکه: آن ها مردم را به سوی توحید و یکتاپرستی راهنمایی کرده بدان امر می نمودند و مردم را از شرک به خداوند و تمام وسائل و ذرایع پیدایش این شرک برحذر می داشتند و مردم را به برپاداشتن شریعت اسلامی ملزم می کردند. هرکس امتناعع می ورزید و پس از دعوت وبیان حقیقت و آوردن توضیحات و دلایل روشن همچنان به شرک خویش پایبند می ماند با وی به خاطر خداوند عزوجل جهاد کرده و در سرزمینش با او برخورد می کردند تا بر حق و حقیقت گردن نهد و بدان بگرود و او را با زور و شمشیر ملزم می داشتند تا او و اهالی آن شهر تسلیم آن گردند.

 
آن ها مردم را از بدعت ها و خرافاتی که خداوند دلیلی را برای آن فرونفرستاده است برحذر می داشتند، کارهایی مانند برپاکردن بنا بر روی قبرها، ساختن گنبد بر روی آن ها و بردن محکمه به نزد طاغوت، سؤال کردن از ساحران و کاهنان و تصدیق گفته هایشان و دیگر کارها. خداوند متعال به دست شیخ و یارانش رحمة الله علیهم جمیعا این بدعت ها را از میان برداشت. مساجد با تدریس کتاب قرآن عظیم و سنت مطهره، تاریخ اسلام، علوم عربی و سودمند آباد گردید و مردم مشغول تبادل نظر، مطالعه، علم، هدایت، دعوت و ارشاد گشتند و عده ای از ایشان نیز به آنچه مربوط به امور دنیایی شان می شد مانند کشاورزی و صنعت و مانند آن. علم و عمل، دعوت و ارشاد، دنیا و دین، می آموختند و مطالعه می کردند و با این حال در بر روی زمین خود کشاورزی نموده یا به صنعت یا تجارت و دیگر مشاغل خویش هم می پرداختند. زمانی را برای دین خود اختصاص داده و اوقاتی را هم برای دنیایشان، دعوتگرانی به سوی خداوند که روی به راه ایزد باری تعالی گردانده اند و با اینحال مشغول انواع صنعت های متداول در کشور خویش بودند و می کوشیدند تا آنچه را می خواهند بدون نیازمندی به خارج از کشور خویش بدست آورند. پس از  فراغت دعوتگران و و آل سعود از سرزمین نجد دعوت ایشان به سوی حرمین و جنوب شبه جزیره امتداد یافت.
 
ورود به حرمین شریفین :
پیش تر نامه های زیادی به علمای حرمین ارسال کرده بودند و پس از آن این مکاتبات ادامه یافت و دعوت راه به جایی نبرد و اهل حرمین همچنان بر شیوه ی خویش در تعظیم و بزرگداشت قبه ها، برافراشتن گنبد و بارگاه بر قبرها و وجود شرک پیرامون آن و درخواست و سؤال از صاحبان قبر ادامه می دادند. امام سعود بن عبدالعزیز بن محمد یازده سال بعد از وفات شیخ به سوی حجاز پیش روی نمود و با اهل طائف رویاروی شد و سپس آهنگ اهل مکه را نمود، البته پیش از سعود بن عبدالعزیز، امیر عثمان بن عبدالرحمن مضایفی به شدت و با نیروی بسیار با اهل طائف رویارو شده بود، امام سعود بن عبدالعزیز بن محمد امیر درعیه نیروی عظیمی از اهالی نجد و غیره را گسیل داشت و وی را تا تسلط کامل بر طائف یاری داد و بزرگان و امراء آن چا را بیرون کرده و دعوت به سوی خداوند، ارشاد به سوی حق و نهی از شرک و پرستش ابن عباس و دیگرانی که جاهلان و سفیهان طائف به پرستش آنان مشغول بودند را در آن جا آشکار ساختند. سپس امیر سعود به دستور پدرش عبدالعزیز روی به سوی سرزمین حجاز نمود و لشگریان را در اطراف مکه گردآورد.

وقتی که بزرگان مکه دانستند که چاره ای جز تسلیم یا فرار ندارند به سوی جده فرار کردند. امیر سعود و مسلمانان همراهش بدون خونریزی و جنگ در سپیده دم نخستین روز محرم سال 1218هـ وارد مکه شده و بر آنجا مسلط گشتند و دعوت به سوی دین خداوند را در مکه نیز چیره ساخته و قبه هایی که بر قبر حضرت خدیجه و دیگران بنا شده بود را ویران نمودند و تمام گنبدها را ا میان بردند. دعوت به یکتاپرستی خداوند عزوجل برافراشتند و علما و مدرسین، راهنمایان و مرشدان و قضاتی را در آن جا گماردند تا شریعت را در آن مکان حاکم سازند و پس از اندک زمانی مدینه ی منوره نیز فتح شد و آل سعود در سال 1220هـ ق و دو سال پس از مکه بر مدینه نیز تسلط یافتند.

 
اکنون هر دو حرم (مکه و مدینه) تحت حکمرانی آل سعود قرار داشت. در آن جا نیز هدایتگران و راهنمایانی را تعیین نمودند و در آن سرزمین عدل و داد و حاکمیت شریعت را برپا نموده و با اهالی آن با نیکی رفتار کردند مخصوصاً با فقرا و نیازمندان آنجا، به آن ها مال و ثروت بخشیده و آنان را یاری دادند. کتاب خداوند کریم را آموزش داده و به سوی خیر و نیکی راهنمایی شان نموده و علما را بزرگداشته و آنان را به آموزش و ارشاد سایرین تشویق کردند. حرمین شریفین همچنان و تا سال 1226هـ ق تحت سلطه ی آل سعود بود تا آنکه لشگریان مصر و ترکیه حرکت خویش به سوی حجاز و به قصد نبرد با آل سعود و اخراج آنان از حرمین را آغاز نمودند. دلایل این رفتار را پیشتر بیان نمودیم، چنانچه گفته شد به خاطر آن بود که دشمنان آن ها و حسودان و خرافه گرایانی که فاقد بصیرت و بینش درستی بودند و نیز برخی سیاستمدارانی که قصد فرونشاندن این دعوت را داشته و از اینکه قدرت از دست ایشان برود می ترسیدند و از اینکه طمع هایشان برباد برود، بر شیخ و پیروان و یارانش دروغ بسته و گفتند که آنان با رسول الله علیه الصلاة والسلام و اولیای خدا کینه و دشمنی دارند، کرامات آنان را انکار می کنند و چه چیزهای دیگری که نگفتند از آنچه می پنداشتند آن ها به پیامبران خدا علیهم الصلاة و السلام بی احترامی می کنند. بعضی افراد نادان و بعضی از مغرضان این سخنان را باور کرده و آن را دست آویز دشنام دادن وجنگ با ایشان و تشویق ترک ها و مصریان برای نبرد با آنان قرار دادند. فتنه و آشوب و نبردهای بسیاری درگرفت. بین نیروهای مصری و ترکیه و همدستانشان با آل سعود در نجد و حجاز برای مدتی طولانی از سال 1226 هـ ق تا سال 1233 هـ ق جنگ و گریز برقرار بود و به مدت هفت سال جنگ و خونریزی میان قوای حق و باطل ادامه داشت.
 

خلاصه آنکه: این امام یعنی شیخ محمد بن عبدالوهاب رحمة الله علیه برای غالب ساختن دین خداوند، ارشاد مردمان به سوی توحید و یکتاپرستی و انکار تمام بدعت ها و خرافاتی که به نام دین رایج گشته بود و همچنین برای ملزم ساختن مردم به حق و دورساختن آنان از باطل و امر نمودن آنان به معروف و نهی از منکر برخواسته بود.

این خلاصه ای از دعوت ایشان رحمة الله تعالی علیه بود. در عقیده ایشان بر طریقه ی سلف صالح بود و به خدا و به اسماء و صفات وی ایمان داشت و به فرشتگان، پیامبران و کتاب های پروردگار باور داشت، به روز قیامت، به قضا قدر چه خیر و چه شر ایمان داشت و بر طریقه ی امامان دین اسلام در زمینه ی توحید خداوند و اخلاص در عبادت آن ذات جل وعلا بود. در زمینه ی ایمان به اسماء خداوند وصفاتش انگونه که شایسته ی شأن پروردگار سبحان باشد و بدور از تعطیل صفات خداوند یا تشبیه خداوند به آفریده هایش و در ایمان به رستاخیز و برانگیختن و جزاء و حساب و بهشت و دوزخ و دیگر مسائل همان عقاید بی آلایش را داشت.

چکیده ی اندیشه های شیخ محمد بن عبدالوهاب :
درباره ی ایمان همان چیزی را می گوید که سلف گفته اند؛ که ایمان با گفتار و کردار آدمی است و افزوده و کاسته می شود. با طاعت و عبادت افزون شده و به گناه و نافرمانی فروکاسته می شود. این ها همه عقیدی وی رحمه الله هستند و او بر طریقه ی سلف صالح است و بر عقیده ی آنان به صورت قولی و عملی و به هیچ عنوان از راه آنان خارج نگشته است. ایشان برای خود مذهبی خاص یا حتی طریقه ای خاص نداشت بلکه او بر طریق سلف صالح از بین صحابه و تابعین آنان به احسان بود رضی الله عن الجمیع.

 
وی این مواضع را ابتدا در نجد و اطراف آن نمایان ساخت و به سوی آن دعوت داد و با آنکه از آن امتناع ورزد جهاد نمود و دشمنی کرده و جنگید تا آنکه دین خداوند را آشکار ساخته و حق را یاری رساند. وی مانند دیگر دعوتگران مسلمان به سوی خدا فرا می خواند و باطل را منکر شده و امر به معروف و نهی از منکر می نمود مگر آنکه شیخ و یارانش مردم را به سوی حق فرامی خواندند و آنان را بدان ملزم می ساختند و از باطل برحذر داشته و باطل را برایشان ناپسند دشته و از آن بازمی داشتند تا آن را رها سازند.

 
همچنین او در انکار بدعت ها و خرافات جدیت به خرج داد تا آنکه خداوند سبحان به سبب دعوت وی تمام آن ها را از میان برداشت. دلایل سه گانه ای که پیش تر ذکر شد دلایل دشمنی ها و رویارویی وی با مردم بودند، که به قرار زیر می باشند:

اولاً : انکار شرک و دعوت به توحید خالص .
ثانیاً : انکار بدعت ها و خرافاتی همچون ساختن بنا بر روی قبرها و قرار دادن آن به عنوان مسجد و مانند آن از قبیل محل روزی دادن فرزند و دیگر چیزهایی که طریقه های مختلف صوفیه برساخته بودند.
ثالثاً: او مردم را به معروف دستور داده و با نیرو و احبار بدان ملزم می ساخت و هرکس از آن معروفی که خداوند متعال بر وی واجب ساخته روی می گرداند وی را بدان مجور ساخته و در صورت ترک آن وی را آگاه می ساخت و مردم را از منکرات نهی کرده و بازمی داشت و حدود خداوند را برپا می داشت و مردم را به پایبندی بر حق ملزم می ساخت و از باطل دور می نمود. به این ترتیب حق نمایان گشت و انتشار یافت و باطل خوار و ذلیل شد و تنها ماند. مردم راه و روش نیکو و روشی راست و درست را در بازارها، مساجد و دیگر حالاتشان پیش گرفتند.

دیگر بدعتی در میان آن ها شهرت نداشته و در سرزمین آنان شرکی نیست و منکرات آشکار صورت نمی گیرند. در عوض کسی که از سرزمین  آنان دیدن کند و وضعیت آنان را دریابد که چگونه اند به یاد حال و وضعیت سلف صالح و رفتار آنان در زمان پیامبرعلیه الصلاة والسلام و زمان صحابه  زمان تابعین نیکرفتار ایشان رحمة الله علیهم در بهترین قرن ها خواهد افتاد.


آری، این اشخاص راه خویش را پیمودند و بر شیوه ی خویش گشتند و بر آن شکیب ورزیدند و بر آن جدیت نموده و سخت کوشیدند. زمانیکه برخی تغییر و تحولات در زمانی دیگر و سال ها پس از وفات شیخ محمد و وفات بسیاری از فرزندان وی رحمة الله علیهم و بسیاری از یارانش رخ داد، این تحولات باعث بروز برخی آزمایش ها و دشواری ها برای دولت های  ترکیه و مصر گردید و مصداق فرمایش خداوند عزوجل بود که می فرماید: {إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ} (الرعد:11) یعنی: « در حقیقت‏خدا حال قومی را تغییر نمی‏دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند.»

از خداوند عزوجل می خواهیم که سختی هایی را که دیدند را کفاره و پاکی گناهانشان و موجب بلندی قدر و درجه ی شهادت برای کشته شدگان ایشان قراردهد. (رضی الله عنهم ورحمهم)
 
گسترش و انتشار دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب:
دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب در خارج از سرزمین نجد زمانی انتشار یافت که دولت سعودی بر مکه ی مکرمه در سال 1219 هجری قمری تسلط پیداکرد و بگونه ای شد که حجاج سرزمین های اسلامی گروه گروه به مکه ی مکرمه می آمدند و علمای آنان این دعوت راستین را مشاهده می نمودند و به خطبه ها و ارشادات آنان گوش می دادند، همانطور که رفتار دولت آن را نیز می دیدند که چه میزان به کتاب خداوند و سنت پایبند می باشد و برخی از حجاج از این دعوت متاثر گشتند و به نشر اصول و مبادی دعوت و ستیز با خرافات و بدعت ها در سرزمین خویش دست زدند.
انتشار این دعوت در جهان اسلام آثاری به جای گذارد که از جمله مهم ترین این تاثیرات موارد زیر را می توان ذکر کرد :
1-  خیزش بیداری فکری اسلامی در وضعیتی که جهان اسلام و مسلمین به شدت بدان نیازمند بودند.
2-  این دعوت یکی از عوامل مهم رشد و تکوین هوشیاری ملی در بسیاری از کشورهای اسلامی گردید که در چنگال استعمار گرفتار بودند.
3- از جمله آثار دعوت سلفی در بسیاری از دولت های اسلامی زمین گیر شدن و تضعیف همه ی اندیشه های مخالف این دعوت مبارک بود.
4-  تأیید فراگیر این دعوت اصلاحی از جانب علمای مسلمان غیور بر دین وعقیده های خود در سرزمین های اسلامی و به عنوان سرچشمه ای که بسیاری از رجال اصلاح و تجدید در کشورهای مسلمان بدان اعتماد و تکیه نمودند.
 
دیدگاه برخی از نویسندگان و مورخین درباره ی گسترش دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب در بعضی از کشورها:

عقاد :
عقاد چنین می گوید: " فریاد ابن عبدالوهاب نه در جزیرة العرب و نه در دیگر بخش های جهان اسلام از مشرق تا مغرب آن بیهوده و بی ثمر نماند. چرا که بسیاری از حجاج و زائرین سرزمین حجاز از آن پیروی نموده و آموزش های او به هند و عراق و سودان و دیگر مناطق دورافتاده نیز رسید و مسلمانان دریافتند که علت شکست هایی که بر آنان وارد می آید همانا در ترک نمودن دین است و نه در خود دین و اینکه آنان پیشوایانی اند که باید آنچه از نیرو و توانی که از دست داده اند را بواسطه ی دوری گزیدن از بدعت ها و بازگشت به دین سلف صالح با تمام آن جوهره و خلوصش بازپس گیرند." ( عباس محمود العقاد، الإسلام فی القرن العشرین، ص 86)
 عقاد همچنین می افزاید :
" به سرعت دعوت ابن عبدالوهاب در جزیرة العرب نمایان گشت، تا جاییکه پژواک آن در سال 1804 م در کشور بنگال بازتاب یافت و گروهی از فرائضیه آن را حرف به حرف دنبال کردند. هند را دار الحرب شماردند تا آنکه به حکم شریعت گردن نهد و پس از آن آواز دعوت وهابیت به زعامت سید احمد باریلی در پنجاب بازتاب یافت و وی بر پیروانش برداشتن سلاح را برای نبرد با سیک ها و رویارویی با آنان تا مرگ را واج نمود. " (عباس محمود العقاد، الإسلام فی القرن العشرین، ص 69)
 آرنولد :
در کتاب خود با عنوان (دعوت به سوی اسلام) می نویسد:
"و در قرن بیستم حرکت دعوت به سوی اسلام در بنگال شور تازه و قابل توجهی یافت و گروه های بسیاری را که افراد آن همگی متاثر از حرکت  اصلاحی وهابیت بودند را فرستاد و دعوتگران آن پیوسته در این مناطق در رفت و آمد بودند تا آنکه این سرزمین ها را از بقایای عقاید هندو در میان کفار پاک سازی نمایند."  (توماس أرنولد، الدعوة إلی الإسلام، ص 239)
در یمن :
در کشور یمن شیخ علی شوکانی (متوفی به سال 1250 هجری قمری) برخاست و دعوتی را آغاز نمود که خود جلوه ای از دعوت شیخ بن عبدالوهاب و تقلیدی از ابن تیمیه بود و کتاب "نبیل الأوطان" را نوشت که شرح کتاب "منتقی الأخبار" شیخ الاسلام ابن تیمیه بود. (دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب وأثرها فی العالم الإسلامی)
 
در عراق :
خانواده ی (آلوسی ) را می یابیم که زندگی خود را وقف عمق بخشیدن به تربیت اسلامی در کشور عراق نموده و کتب هایی در مورد شیخ و دعوتش نگاشته و از آن دفاع کردند. دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب وأثرها فی العالم الإسلامی ص 83)
 
 در الجزایر :
نخستین کسی که پرچم دعوت سلفیت را برافراشت مؤرخ الجزایری ( ابورواس ناصری ) بود که تقدیر چنان بود که وی در مراسم با شاگردان شیخ محمد بن عبدالوهاب روبرو گردد و درباره ی امور بسیاری با هم بحث نمودند که منجر به اقتناع وی گشت. این واقعه در در حضور گروهی از حجاج بود که در رأس آن ها ولیعهد آن زمان مراکش قرار داشت. (عبد الحلیم عویس، أثر الإمام محمد بن عبدالوهاب فی الفکر الإسلامی الإصلاحی بالجزائر، مصر، 1، دار الصحوة، 1305 هجری، ص 13)
 
به این ترتیب ( جمعیة العلماء المسلمین الجزائریین ) با رویکردی سلفی و به ریاست عبدالحمید بن بادیس (1305-1359) تاسیس گردید. بن بادیس وقتی که برای حج به مکه ی مکرمه رفته بود با اصول دعوت سلفیه آشنا شده بود و شروع کرد به فراخواندن اهالی الجزایر به اصلاح عقاید خویش و پاک سازی آن از بدعت ها و خرافات و به روی آوردن به اجتهاد و ستیز با تقلید کورکورانه و تحجر فکری نمود و این کار را با تعمق  و ژرف اندیشی در فراگیری قرآن کریم و سنت نبوی صورت داد. (محمد السلمان، دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ص 95)
 سودان :
سر آرنولد می گوید: " نزدیکی های پایان قرن هجدهم میلادی در میان جماعت فلبی مردی معروف که شیخ عثمان دانفودو خوانده می شد پیدا شد. چنان چه پیدا بود وی یک مصلح دینی بوده و دعوت می داد و جنگ می کرد. او برای ادای فریضه ی حج از سودان به مکه سفر کرد و از آن جا پر از تب و تاب و غیرت دینی برای اصلاح و دعوت به اسلام بازگشت.
 

کسانی را که کارشان بر سحر و افسون بود را با عقاید وهابیت متاثر ساخت و فرستادن درود بر روح میت، بزرگداشت اولیائی که فوت می کنند را انکار نموده و عمل کسانی را که در تمجید خود محمد مبالغه می نمودند را ناپسند داشته و بر شرب خمر و فساد اخلاق که هردو در آنجا رواج داشتند حمله کرد. (محمد بن عبدالوهاب، أحمد عبد الغفور العطار، ص 213)
 
مصر :
در آنجا شیخ محمد عبده و محمد رشید رضا را می یابیم که هردو منتسب به اصول دعوت محمد بن عبدالوهاب بوده و در کتاب هایشان از وی دفاع می نمودند. همچنین عبدالرحمن جبرتی مؤرخ مصری که از جمله سرسخت ترین افراد متأثر از دعوت بن عبدالوهاب بود و عقیده داشت که ترک ها مرتکب خطای فاحشی شدند زمانیکه علیه دعوت شیخ و یارانش به نبرد برخاسته و محمد علی پاشا را به قتل وی واداشت. (نگا: بحوث الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ج2، ص320 - ص337)
 
مغرب :
(سیدی محمد بن عبدالله ) که در آن جا با صوفیه به نبرد پرداخت متاثر از کتاب ها و آراء شیخ محمد بن عبدالوهاب بود. همچنین (مولای سلیمان) که علیه خانقاه ها و  زوایا قیام نمود و مردم را به سوی توحید دعوت کرد. (حیات الشیخ محمد بن عبدالوهاب وحقیقة دعوته، الاستاذ الدکتور سلیمان بن عبدالرحمن الحقیل، الطبعة الأولی 1999م، ص208)


مطابق آنچه ذکر شد ملاحظه می شود که که انتشار دعوت مبارک و اصلاحگرای سلفیه در کل جهان اسلام به شدت در حال گسترش می باشد و در جوامعی که به آن می رسد حرکات اصلاحی را بر می انگیزد که هدف آن ها اسلام و پاک نمودن آن از هرگونه بدعت و شائبه و خرافات بوده و به تصحیح اوضاع زندگی و برکندن فساد از آن می پردازد. سپس می کوشد تا دولتی اسلامی را روی کار آورده و هدف تشکیل حکومت اسلامی شایسته را کامل سازد. (نگا: قول دکتور عبدالله بن یوسف الشبل، العدد الرابع، مجلة الدارة، عام 1399، ص 32- ص 24)
 

گفته های بعضی از نویسندگان درباره ی دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب:

 
احمد قطان :
" حرکت موحدین توانست که به نشر علم و آگاهی در بین طبقات مختلف جوامع مختلف دست زده و نیز توان آن را داشت که قشر ممتاز و برجسته ای را از علمای دین و رجال معرفت بپروراند. بنابراین این حرکت در میان مردم علوم شریعت پاک و لوازم آن یعنی تفسیر، حدیث, توحید و فقه, سیره، تاریخ و دیگر علوم را گسترش داد و موجب شد تا شهر درعیه به قبله ی علوم و معارف مبدل گردد که طلاب از دیگر نواحی و مناطق از آن بهره گیرند و علم را در میان همه ی طبقات در جامعه انتشار داد." (عبدالله بن یوسف الشبل، الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ص 64)
 

محمد کرد:
علامه ی سرزمین شام "محمد کرد" بحث و تحقیقی را با نام (اصل الوهابیة) نوشته که در انتهای آن چنین آورده است: " ابن عبدالوهاب کسی نبود جز دعوتگری که آنان را از گمراهی هدایت کرد و به سوی دین پر از گذشت سوق داد. چنانچه از برخی از آن ها چیزی هم دیده شود از تاثیرات بادیه است و به ندرت ملتی را در میان مسلمانان می بینیم که دینداری و صداقت بر آن ها اینچنین چیره گردد. ما سالیان دراز درباره ی عوام و خواص آنان کنکاش کردیم و ندیدیم که به اندازه ی یک تیر از دین اسلام فاصله بگیرند.... الی آخر" (القدیم و الحدیث، محمد کرد علی، ص 120)
 
طه حسین:
بدینگونه دعوت محمد بن عبدالوهاب را توصیف می نماید: " گفتم که این مذهبی است که همزمان هم جدید و هم قدیم می باشد، واقعیت این است که به نسبت حرکت های معاصر جدید نیست ولی در حقیقت خود قدیم است. برای آنکه چیزی نیست جز دعوتی نیرومند به سوی اسلام خالص و پاکیزه و مطهر از هرگونه  عیب و نقص و شرک و بت پرستی. دعوتی است به سوی اسلام به همان ترتیب که پیامبر صلی الله علیه و سلم آورده بود و خالص برای خداوند و با کنار زدن هرگونه واسطه ای بین خداوند و مردم."(حیات الشیخ محمد بن عبدالوهاب وحقیقة دعوته، الأستاذ الدکتور سلیمان بن عبدالرحمن الحقیل، الطبعة الأولی 1999م، ص 210)
 

حافظ وهبه:
در کتابش با نام (جزیرة العرب ) در مورد شیخ محمد بن عبدالوهاب بیان می کند: "مصلح مجدد، دعوتگر به بازگشت به دین راستین و حقیقت. شیخ محمد دارای تعالیمی مخصوص یا دیدگاهی ویژه نبود و تمام آنچه در نجد به اجرا درمی آورد مطابق مذهب امام احمد بن حنبل رحمه الله بود، اما در عقاید پیرو آراء سلف صالح بوده و مخالف کسانی بود که با آنان دشمنی کنند. "
 
زرکلی :
در کتاب خود با نام ( الأعلام، جلد هفتم ) درباره ی شیخ محمد بن عبدالوهاب می گوید: " دعوت وی شعله های نخستین نهضت نوین در کل علم اسلامی بود که مردان اصلاح گر را در هند، مصر، عراق و سوریه و غیره تحت تاثیر قرار داد. "
 
محمد رشید رضا :
سید محمد رشید رضا درباره ی محمد بن عبدالوهاب چنین می گوید: " او برای یگانه و خالص ساختن توحید و اخلاص در عبادت یگانه برای خداوند و مطابق شریعت خداوندی که در قرآن کریم و بر زبان پیامبر خاتم النبیین علیه الصلاة والسلام آمده برخاست و برای ترک بدعت ها و معاصی و برپایی شعائر اسلام که رها شده بودند و پاسداشتن حرمت هایی که شکسته شده بودند. "
 
دیدگاه عقاد :
استاد عباس عقاد در کتاب خود با عنوان (اسلام در قرن بیستم) و درباره ی دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب چنین می نویسد: " از سرگذشت شیخ محمد ابن عبدالوهاب وهابی معلوم می شود که در جریان رسالت خویش با درد و رنج های فراوانی مواجه شده است. او دچار رنج و ناراحتی می شد از اینکه آنان کسی را می خواندند که سمیع نبود و از پریشان حالی اقشار مردم از نادانی و توسل به چیزی که نه سود و نه زیانی می رسانند و تمنای مصلحت و منفعت کنند بدون آنکه اسباب آن را فراهم آورده باشند و راه جویان به مملکت ها از راهی به جز دروازه هایش. بادیه آن زمان را پشت سر نهاده بود که در آن تعاویذ را می خواندند و آویزها و گمراهان حیله گر و منجمین بزرگان آن را به تلاش برای توسل به اباطیل ساحران و دجالان جهت شفا یابی و برطرف نمودن وبا فرامی خواندند و بر دعوتگران واجب بود که آنان را از این نادانی بازدارند و از دستاوردهای این دعوت آن بود که همه ی رنگ ها و انواع بدعت و خرافه را از ریشه برکند. "

 
همانطور که اندیشمندان عرب درباره ی دعوت مطالبی را بیان داشته اند، برخی خاورشناسان نیز مطالبی را عرضه کرده اند:

لوتروب ستودارد:
در کتابش با عنوان (حاضر العالم الإسلامی ) می نویسد:
" در قرن دوازدهم هجری جهان اسلامی به شدیدترین حالت زبونی و انحطاط رسیده بود. محیط و جوی تار که ظلمت گوشه گوشه ی آن را فراگرفته بود ..... و درحالیکه جهان اسلام در آرامش خویش خفته بود و در ظلمت خود سردرگم مانده بود، با صدای یک بدوی در قلب صحرا در شبه جزیره ی عربی، مهد اسلام، مسلمانان بیدار گشته و وی آنان را به سوی اصلاح و بازگشت به راه درست و صراط مستقیم فرامی خواند. فریاد برآورنده ی این صدا همانا مصلح مشهور محمد بن عبدالوهاب بود که آتش وهابیت را شعله ور ساخت و آن را برافروخت و آنگاه این دعوتگر شروع کرد به ترغیب و واداشتن مسلمانان به اصلاح نفوس و بازگردادن مجد و عظمت پیشین به اسلام." (حاضر العالم الإسلامی، ج 1)


مستشرقی به نام بروکلمن :
"وقتی که محمد بن عبدالوهاب به زادگاه خویش بازگشت کوشید تا به عقیده و زندگی اسلامی صفا و شفافیت اصلی اش را بازگرداند. (تاریخ الشعوب الإسلامیة، ترجمة الدکتور نبیه أمین ومنیر البعلبکی)
 
ویلفرد کانتول :
"از استادانی در دانشگاه مک ییلدر در کانادا شنیدم که:
محمد بن عبدالوهاب پیش از هر چیز می گوید که دوست دارد بر اساس شریعت اسلام زندگی کنید و این بدان معنی است که مسلمان باشید و نه آن یاوه گوی احساسی و دارای گرمای خالصی که تصوف عرضه می دارد. چرا که اساس اسلام همان شریعت است و اگر دوست دارید که مسلمان باشید باید براساس اوامر شرع زندگی کنید." (الإسلام فی نظر الغرب لجماعة من المستشرقین نقله للعربیة إسحاق الحسینی)


برنارد لویس :
" و برای اسلامی خالی از شائبه هایی که در قرن اول در آن رواج یافته بود، محمد بن عبدالوهاب به دور گشتن از هر پیرایه ای که بر عقیده و عبادات بسته شود، که آن را بدعت های خرافی بیگانه با اسلام می دانست، بانگ برآورد." (العرب فی التاریخ , ترجمة نبیه أمین ومحمد سیف زائد)

 
تألیفات شیخ محمد بن عبدلاوهاب:

- مختصر صحیح البخاری
- التوحید فیما یجب من حق الله علی العبید
- کشف الشبهات
- کتاب الکبائر
- أربع القواعد فی التوحید
- مختصر زاد المعاد
- استنباط القرآن
- السیرة المختصرة
- فضائل الإسلام
- أصول الإیمان
- تفسیر القرآن
- مختصر الإنصاف
- مختصر الشرح الکبیر
- مسائل الجاهلیة
- مفید المستفید
- الثلاثة الأصول
- آداب المشی فی الصلاة

 در پایان ناگفته نماند که حرکت شیخ محمد بن عبدالوهاب سلفی حرکتی جدید یا مذهبی تازه نبود که برای آن قیام نمود بلکه تجدید و احیای همان دین اسلامی حنیف و راستین ما است به دور از هرگونه شائبه و بدعت و مسائل شرک آمیزی که در طول تاریخ اسلامی قدیم و جدید در آن رواج یافته بود و حتی بسیاری از آن ها هنوز هم ادامه داشته اند، ولی هنوز هم فرقه های بسیاری هستند که حرکت سلفیه با آنان سر ستیز دارد، این فرقه ها صوفیه،  اشعریه، حبشیه و اباضیه و بسیاری دیگر از فرقه های مسلمانان و نیز مسیحیان، یهودیان و هندو و دیگر فرقه ها می باشند.


اما نام گذاری دعوت تجددگرای شیخ محمد بن عبدالوهاب بیشتر از سوی مخالفان وی صورت گرفته است، برخی آن را به نام حرکت وهابیت یا حرکت موحدون یا سلفیه نامیده اند، بطوریکه این اسم بر هرگونه حرکتی که بر مسیر اندیشه های شیخ مجدد محمد بن عبدالوهاب و برای برکندن شرک و دعای از غیر خداوند به هرشیوه و با تمام اشکال آن باشد، استفاده می شود.
نشر :