مظور دعا، خوف، امید (رجاء) و توکل از دیدگاه محمد بن عبد الوهاب رحمه الله
مظور دعا، خوف، امید (رجاء) و توکل از دیدگاه محمد بن عبد الوهاب رحمه الله
شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب /
میگوید:
(و در حدیثی آمده است «الدُّعَاءُ مُخُّ العِبَادَةِ»[1] «دعاء مغز عبادت است». از
اینرو الله متعال مىفرماید: ﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ
أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِي
سَيَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ٦٠﴾ [غافر: 60] «و پروردگارتان گوید مرا به دعا خوانید تا برایتان
اجابت کنم، بیگمان کسانى که از عبادت من استکبار مىورزند به زودى با خوارى وارد دوزخ
خواهند شد».
و دلیل خوف این ارشاد الهى است:
﴿فَلَا تَخَافُوهُمۡ وَخَافُونِ إِن
كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ١٧٥﴾ [آل عمران: 175] «پس از آنان نترسید و از من
بترسید اگر مؤمن هستید».
و دلیل امید (رجاء)، این ارشاد
باریتعالی است: ﴿فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ
فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا١١٠﴾ [الكهف: 110] «هرکس امید به لقاى پروردگارش بسته است، باید
کار نیکو پیشه کند و در عبادت پروردگارش کسى را شریک نیاورد».
و
دلیل توکل این فرمودۀ باریتعالى است: ﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَتَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم
مُّؤۡمِنِينَ٢٣﴾ [المائدة: 23] «و بر الله توکل کنید اگر مؤمن هستید»، ﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ﴾ [الطلاق: 3] «و هرکس بر الله توکل کند پس همان ذات، وى را کافى است».)
عناصر درس
1- دعا:
o دعای مسئلت و دعای
عبادت.
o اقسام و احکام درخواست
از غیر الله ﻷ.
o وجوب توجه به سلامتی
قلب برای الله متعال.
o فرق میان ذلت تعلق
و ذلت رحمت و احسان.
o از سلامتی قلب برای
الله متعال، شکرگزاری از بندگان محسن است.
o نفع و ضرر فقط در
دست الله متعال است
2- خوف (بیم و ترس):
o اقسام خوف.
o مراتب مردم در خوفی
که عبادت است.
o انواع خوف مؤمنان
3- امید(رجاء):
o بیان معنای امید.
o اقسام امید.
o درجات امید به نفعبردن
از اسباب.
* قاعده داخلشدن شرک در عبادتها.
* اصول عبادتهای قلبی.
o نیازمندی شخص به
یکجا جمعنمودن محبت، خوف و امید.
4- توکل:
o معنای توکل.
o فضل توکلداشتن
بر الله یکتا که هیچ شریکی ندارد.
o وجوب
یکتادانستن الله متعال در توکلنمودن.
توکل عبادت قلبی است.
انواع توکل بر الله متعال.
معنای تحققیافتن توکل.
احکام توکل.
* این درس آغاز شرح مفصل
دربارۀ انواع عباداتی است که مؤلف شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب /، آن را ذکر نموده است.
* در این درس خلاصۀ مهمترین مسایل
متعلق به این عبادات بزرگ و بیان راههای خالصنمودن آن برای الله متعال، و درجههای
رخنهنمودن شرک در آن میباشد، تا طالب علم دربارۀ آن از بینش و بصیرت برخوردار شده
و از لغزیدن در آن برحذر باشد.
* دعا دو نوع است:
دعای مسئلت و دعای عبادت:
- این تقسیم فقط به هدف توضیح
و تشریح و آموزش است وگرنه هردو نوعِ آن، عبادت میباشند.
- هدف علما از این تقسیم بیان
شمولیت اسم دعا بر هردو نوع است؛ چون وقتی لفظ دعا در نصوص اطلاق شود مراد از آن، هم
معنای اول و هم معنای دوم میباشد و همزمان بر هردو معنا اطلاق میشود. اما دعای مسئلت
که دعای سوالکننده، با رغبت و هراس، برای جلب منفعت یا دفع ضرر باشد، جایز نیست به
غیر الله متعال انجام شود، الله متعال میفرماید:
﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكَ
وَلَا يَضُرُّكَۖ فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّكَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٠٦﴾ [يونس: 106] «و به جای الله، چیزی را که نه سودی به تو میرساند
و نه زیانی به تو میرساند؛ نخوان، پس اگر چنین کنی، بیگمان از ستمکاران خواهی بود».
- مثالهای شرک در دعای مسئلت:
مثلا از مردگان درخواست قضای حاجات و استعانت و درخواست شفاعت و ...، که اینگونه دعا
از جملۀ شرک اکبر بوده، گمراهی دور از حق و کفری آشکار میباشد.الله متعال میفرماید:
﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّن يَدۡعُواْ
مِن دُونِ ٱللَّهِ مَن لَّا يَسۡتَجِيبُ لَهُۥٓ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَهُمۡ
عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ٥ وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ كَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ
وَكَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ كَٰفِرِينَ٦﴾ [الأحقاف: 5-6] «و چه کسی گمراهتر است از آن که (معبودی) غیر
از الله را میخواند که تا روز قیامت (هم دعای) او را اجابت نکند، و آنها (= معبودان
باطل) از خواندن (و دعای) ایشان (کاملاً) بیخبر هستند؟! * و هنگامی که مردم (در قیامت)
گرد آورده شوند، آنها (معبودان باطل) دشمنانشان خواهند بود، و عبادتشان را انکار
میکنند».
* و اما دعای عبادت، عبارت است
از عبادتکردن معبود با اقوال یا اعمال که همزمان با رغبت و هراس، و تقربجستن به معبود
میباشد؛ و ادای اینگونه عبادت برای غیر الله شرک اکبر است.
- مثالهای شرک در دعای عبادت:
طقوس و رياضت و انواع اعمالی که عبادتکنندگان معبودان به منظور عبادت و تقربجستن
انجام میدهند شرک اکبر است؛ پناه بر الله.
* مسأله: کسی که از مخلوق چیزی
بخواهد که او بر آن قادر است مانند فقیری که به ثروتمندی بگوید: از مالی که الله به
تو عطا کرده برایم بده، یا مردی برای دیگری بگوید: مرا با این کار که در توان تو است
کمک برسان؛ به اتفاق علما شرک محسوب نمیشود، زیرا در آن چیزی از معانی عبادت نیست.
* معتبردانستن معنای عبادت در حکم
کردن به کاری که آیا شرک است یا نه، امری بسیار مهم میباشد؛ اگر در قلب درخواستکننده
طلب حاجت با ذلت و خواری برای جانب مقابل وجود داشت و با خوف و رجا نیز همراه بود،
پس این شرک اصغر بوده و از قبیل بندگی دنیوی میباشد.
انواع و احکام سوالکردن از غیر الله أ
سوالکردن
از غیر الله دارای سه درجه است:
-
درجۀ اول: دعایی که در آن یکی از معانی عبادت وجود داشته باشد از قبیل: رغبت، ترس،
امید و باور داشتن به اینکه نفع و ضرر از جانب مخلوق میرسد که این شرک اکبر میباشد؛
پناه بر الله.
- درجۀ دوم: سوال از مخلوقات در
مورد چیزی که آنها قادر به دادن آن هستند همراه با باور داشتن اینکه نفعرسان و ضرررسان
حقیقی الله متعال است، اما اگر با وجود این در قلب سوالکننده علاقه به آنها غلبه
کند، و در قلب او ذلت، فروتنی و خضوع برای آنان وجود داشته باشد؛ این عمل شرک اصغر
است زیرا خلاف تحققیافتن کمال بندگی واجب برای الله متعال است.
- درجۀ سوم: اینکه از مخلوقات
چیزی طلب کند که آنان قادر به فراهمنمودن آن هستند بدون اینکه علاقۀ قلبی و فروتنی
و خضوع برای آنها داشته باشد؛ پس این عمل شرک نیست، و بر حسب غرض و هدف از طلب، دارای
احکامی نیز میباشد. پس گاهی بنده به آن کار امر شده، و گاهی مباح و گاهی مکروه و گاهی
نیز حرام است.
وجوب مراقبت از سلامتی قلب برای الله متعال
* بر بنده واجب است قلب خود را
برای الله فارغ نگهدارد؛ و آن را از شرک و تعلق به غیر الله متعال پاک و منزه گرداند.
* سعی و تلاش یک مسلمان برای طلب
رزق و روزی و استفاده از اسباب برای جلب منفعت و دفع ضرر نباید وی را به ذلت و فروتنی
قلبی برای غیر الله بکشاند، چون الله متعال او را مورد امتحان قرار نداده تا برای غیر
او اظهار ذلت کند.
* فروتنی قلبی برای غیر الله لطمه
در توحید وارد میکند. مؤمن واقعی معتقد است که الله برای او کافی است: ﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِكَافٍ عَبۡدَهُۥ﴾ [الزمر: 36] «آیا الله برای بندهاش کافی نیست؟!» بلکه لازم است تا با استفاده از
اسباب مشروع تلاش کند.
* با استفاده از اسباب به قدر توان
همراه با توکل بر الله متعال کفایت بنده حاصل میشود، پس کسی که از اسباب استفاده نموده
و بر الله متعال توکل نمود در رزق و روزی او برکت نهاده میشود و در همه امور دنیوی
و اخرویاش الله متعال برای او کافی است.
* توجه: بعضی از مردم، به خاطر
اینکه خود را از ذلت و فروتنی و خاکساری برای غیر الله پاک ثابت کنند، با کسی که بر
آنها حقّ رعایت ادب دارد با بیادبی و بد رفتاری برخورد میکنند. مانند پدر، ولی امر،
رئیس که این برخورد و شیوه نادرست بوده لازم است به آنها گوشزد شود.
- الله متعال عدل، احسان و نرمی
و ملایمت را دوست دارد و در برابر آن ثواب میدهد، و از دشنام و شرارت، و کارهای زشت
و ناپسند، و برتریجویی بر مردم تنفر دارد.
فرق میان ذلتِ دلبستگی به اشخاص،
و ذلتِ رحمت و احسان به اشخاص:
* فروتنی و خاکساری که الله به
آن امر نموده تا با والدین و مؤمنان داشته باشیم فروتنی و ذلتِ رحمت و احسان است نه
ذلتِ دلبستگی و بندگی.
* الله متعال فروتنی و خاکساری
برای مؤمنان را مورد ستایش قرار داده است و میفرماید: ﴿فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ
وَيُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ
يُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ﴾ [المائدة: 54].
«الله به زودی گروهی را میآورد
که آنها را دوست میدارد و آنها (نیز) او را دوست میدارند، (آنان) در برابر مؤمنان
فروتن و در برابر کافران سرسخت هستند، در راه الله جهاد میکنند و از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای
نمیهراسند».
و دربارۀ پدر و مادر میفرماید:
﴿وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ
مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرٗا٢٤﴾ [الإسراء: 24] «و از روی مهربانی بال فروتنی (و خاکساری) برای
آنها فرود آور، و بگو: پروردگارا! آنان را مورد رحمت قرار ده، همانگونه که مرا در
کودکی پرورش دادند».
* اساس این فروتنی همراه با نرمی
و سخن نیکو، رحمت، احسان، تواضع، لطف و مهربانی به مؤمنان است که همهاش طاعت الله ﻷ
بوده و
به خاطر دریافت فضل و احسان الهی انجام میشود. و قلب در چنین مواردی برای الله ﻷ
فارغ مانده
و هیچگونه خضوعی برای مخلوقات در آن راه نمییابد.
از سلامتی قلب برای الله متعال، شکرگزاری از بندگان محسن است
* از سلامتی قلب برای الله متعال،
شکرگزاری در برابر فرد محسن و پاداشدادن به شخص نیکوکار است، تا به این وسیله قلب
مسلمان برای الله متعال سالم و فارغ بماند. زیرا الله متعال بندگان شکرگزار خود را
دوست دارد که وقتی به او احسان صورت گرفت تشکر میکند.
* پیامبر ج
به نیکیکردن
با کسی که به ما نیکی میکند ارشاد فرموده است.
از جابر بن عبدالله انصاری ب
روایت است
که پیامبر ج فرمود: «مَنْ صُنِعَ إِلَيْهِ مَعْرُوفٌ فَلْيُجْزِهْ،
فَإِنْ لَمْ يَجِدْ مَا يُجْزِيهِ فَلْيُثْنِ عَلَيْهِ، فَإِنَّهُ إِذَا أَثْنَى عَلَيهِ
فَقَدْ شَكَرَهُ، وَإِنْ كَتَمَهُ فَقَدْ كَفَرَهُ، وَمَنْ تَحَلَّى بِمَا لَمْ
يُعْطَ، فَكَأَنَّمَا لَبِسَ ثَوْبَيْ زُورٍ»[2] «آنکه در حقش احسانی شد باید
مزد آن را بدهد، و اگر چیزی نداشت که در برابر آن پرداخت نماید پس او را ثنا و درود
گوید، چنانچه او را ثنا گوید شکرش را به جای آورده است و اگر نیکی او را پنهان دارد
در حقیقت ناسپاسی او را نموده است و کسی که به آنچه به او داده نشده تظاهر کند مانند
کسی است که لباس دروغین پوشیده است» [به روایت بخاری در ادب مفرد و ابوداود در سنن
و ترمذی در جامع الترمذی و امام آلبانی نیز این حدیث را صحیح خوانده است].
• شاعری از یهودان
مدینه در جاهلیت چنین سروده است:
اِرْفَعْ ضَعِيفَكَ لَا يَحِرْ بِكَ ضَعْفُهُ |
|
يَوْمًا فَتُدْرِكَكَ الْعَوَاقِبُ قَدْ نَمَا |
يُجْزِيْكَ أَوْ يُثْنِي عَلَيْكَ وَإِنَّ مَنْ |
|
أثْنَى عَلَيْكَ بِمَا فَعَلْتَ كَمَنْ جَزَى |
- امام بیهقی
در شعب الایمان[3] با سند ضعیف روایت کرده است که
پیامبر ج این دو بیت شعر را تحسین کردهاند.
* کسی که پاداش نیکی را با نیکی
ادا کند یا اینکه احسانکننده را مورد ستایش قرار داد به یقین که شکرانه او را ادا
نموده، و قلبش برای الله متعال نیز فارغ مانده است، و او در این کار باور دارد که
آنها فقط اسبابی بودهاند که الله متعال این نیکی را به دستان آنان به او رسانده است
و الله متعال در این کار حکمتهای زیادی دارد.
نفع و ضرر تنها در دست الله متعال است
* مبنای دعا این است که انسان یقین
و باور داشته باشد که نفع و ضرر به دست معبود است. پس کسی که به یقین دانست که نفع
و ضرر جز از جانب الله متعال نمیرسد، قلبش از دلبستگی به مخلوق در امان خواهد بود.
تأکید بر این قضیه در آیات زیادی
از قرآن کریم آمده است:
- الله متعال مشرکان را نکوهش
نموده و میفرماید: ﴿قُلۡ أَتَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ
مَا لَا يَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗاۚ وَٱللَّهُ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ٧٦﴾ [المائدة: 76] «بگو: آیا چیزی را به جای الله عبادت میكنید که دارای سود و زیانی
برای شما نیست؟! و الله شنوای دانا است».
- و در حکایت از ابراهیم ÷
میفرماید:
﴿قَالَ أَفَتَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ
مَا لَا يَنفَعُكُمۡ شَيۡٔٗا وَلَا يَضُرُّكُمۡ٦٦ أُفّٖ لَّكُمۡ وَلِمَا
تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٦٧﴾ [الأنبياء: 66-67] «(ابراهیم) گفت: آیا به جای الله چیزی را عبادت میكنید که هیچ نفعی برای شما
ندارد، و نه زیانی به شما میرساند؟! * وای برشما، و بر آنچه به جای
الله عبادت میكنید، آیا نمیاندیشید؟!».
- و میفرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ
لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلۡ أَفَرَءَيۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ إِنۡ
أَرَادَنِيَ ٱللَّهُ بِضُرٍّ هَلۡ هُنَّ كَٰشِفَٰتُ ضُرِّهِۦٓ أَوۡ أَرَادَنِي
بِرَحۡمَةٍ هَلۡ هُنَّ مُمۡسِكَٰتُ رَحۡمَتِهِۦۚ قُلۡ حَسۡبِيَ ٱللَّهُۖ عَلَيۡهِ
يَتَوَكَّلُ ٱلۡمُتَوَكِّلُونَ٣٨﴾ [الزمر: 38] «و اگر از آنها (مشرکان) بپرسی: چه کسی
آسمانها و زمین را آفریده است؟» مسلماً گویند: الله. بگو: آیا دیدید آنچه را که به
جای الله میخوانید، اگر الله زیانی برای من بخواهد، آیا آنها (معبودان) خواهند توانست
زیان او را برطرف کنند؟! و یا اگر رحمتی برای من بخواهد، آیا آنها خواهند توانست رحمت
او را باز دارند؟!. بگو: الله مرا کافی است، و (همه) توکلکنندگان بر او توکل میکنند».
- و میفرماید: ﴿وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ
إِلَّا هُوَۖ وَإِن يُرِدۡكَ بِخَيۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِۦۚ يُصِيبُ بِهِۦ
مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ١٠٧﴾ [يونس: 107] «و اگر الله زیانی به تو برساند، پس جز او
هیچکس نتواند آن را برطرف کند، و اگر ارادۀ خیری برای
تو کند، پس هیچکس فضل او را باز نتواند داشت، به هرکس از بندگانش که بخواهد میرساند
و او آمرزندۀ مهربان است».
* این مسأله در قرآن کریم به
طور کافی و شافی بیان شده است که تمامی تعلقات به غیر الله ﻷ
را از بین
میبرد؛ چون مدار بندگی بر عمل قلب استوار است؛ پس اگر قلب برای الله ﻷ
سالم و خالص
بود، -به اذن الله متعال- اصلاح گردیده و بقیه بدن انسان نیز اصلاح میشود.
* ابن قیم /
میگوید:
«ضرر و نفع در دست الله ﻷ است. پس اگر خواست به بندۀ خود
ضرر میرساند، و اگر خواست ضرر را از او دور میسازد، بلکه اگر خواست توسط اسباب ضرر
به وی نفع میرساند و یا توسط اسباب نفع به وی ضرری میرساند، تا به بندگان ثابت و
آشکار گردد که تنها الله متعال ضرررسان و نفعرسان است و بس، و اینکه اسباب ضرر و نفع
در دو دست بلاکیف او است، و او تعالی سببهای نفع و ضرر را ساخته است، اگر خواست سبببودنِ
اسباب را برمیدارد و اگر خواست سبب آن را خارج از عُرف و معمول و به گونهای
کاملا مخالف آنچه از اسباب انتظار میرود تغییر میدهد تا دانسته شود که او تعالی فاعل
مختار است، و هیچ چیزی جز به اذن او تعالی ضرر و نفع نمیرساند، و اینکه توکل و
اعتماد بر الله، اسباب نامطلوب را برخلاف توقع از سببیت آن و روشنبودن مرتبه آن دگرگون
میسازد، و اینکه همه سببیتها به مشیت و حکمت الهی ارجاع داده میشود زیرا تنها
او تعالی است که اسباب را ضررمند و نفعرسان میگرداند، و اسباب به ذات خودش هیچ دخالتی
در این امر ندارد، و تمام امور به الله تعلق میگیرد. فقط کسی ضرر اسباب ناپسند را
میچشد که به آن دل بسته و در حد آن توقف کرده و بر الله متعال توکل نکرده است.
اقسام خوف
* خوف بر دو نوع است:
- نوع اول: خوفِ عبادت: و آن خوفی
است که یکی از معانی عبادت را با خود حمل کند از قبیل فروتنی، بیم، و هراس از
فرودآمدن ضرر از سوی کسی که قادر به آن است.
- نوع دوم: خوفِ طبیعی و فطری
است که خالی از معانی عبادت است، که شرح آن خواهد آمد.
* از لوازم خوفِ عبادت، این است
که با قلب عباداتی عظیم از قبیل بیم و هراس، انابت (توبه)، توکل و وابستگی قلبی صورت
بگیرد که انجامدادن اینگونه خوف برای غیر الله بدون شک شرک در عبادت میباشد.
باید این خوف فقط برای الله متعال
خالص شود طوری که میفرماید: ﴿وَإِيَّٰيَ فَٱرۡهَبُونِ٤٠﴾ [البقرة: 40] «و تنها از من بترسید». و مفعول مقدم افادۀ حصر را دارد،
و این عبادت با ترس میباشد.
شرک در خوفِ عبادت کار مشرکان
است، و کسی که میخواهد معنای خوف شرکی را بداند پس حال مشرکان را مشاهده کند که دارای
اینگونه خوف بودند و نیز درباره قصههای قرآنی تأمل کند.
* الله متعال مجادله ابراهیم ÷ با قومش را چنین حکایت میکند:
﴿وَحَآجَّهُۥ قَوۡمُهُۥۚ قَالَ
أَتُحَٰٓجُّوٓنِّي فِي ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنِۚ وَلَآ أَخَافُ مَا تُشۡرِكُونَ
بِهِۦٓ إِلَّآ أَن يَشَآءَ رَبِّي شَيۡٔٗاۚ وَوَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيۡءٍ
عِلۡمًاۚ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ٨٠ وَكَيۡفَ أَخَافُ مَآ أَشۡرَكۡتُمۡ وَلَا
تَخَافُونَ أَنَّكُمۡ أَشۡرَكۡتُم بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ عَلَيۡكُمۡ
سُلۡطَٰنٗاۚ فَأَيُّ ٱلۡفَرِيقَيۡنِ أَحَقُّ بِٱلۡأَمۡنِۖ إِن كُنتُمۡ
تَعۡلَمُونَ٨١﴾ [الأنعام: 80-81] «و من از آنچه با او شریک قرار
میدهید، نمیترسم، مگر چیزی را پروردگارم بخواهد، علم و دانش پروردگارم همه چیز را
در برگرفته است، آیا پند نمیگیرید؟! * و چگونه از چیزی که شریک او
قرار دادهاید؛ بترسم؟! درحالی که شما نمیترسید از آنکه چیزی را شریک الله قرار دادهاید
که هیچگونه دلیلی درباره آن بر شما نازل نکرده است، پس اگر میدانید کدام یک از این
دو دسته به ایمنی شایستهتر است؟».
* و راجع به عاد قوم هود ÷ و مجادله آنها با
پیامبرشان میفرماید: ﴿قَالُواْ يَٰهُودُ مَا جِئۡتَنَا بِبَيِّنَةٖ
وَمَا نَحۡنُ بِتَارِكِيٓ ءَالِهَتِنَا عَن قَوۡلِكَ وَمَا نَحۡنُ لَكَ
بِمُؤۡمِنِينَ٥٣ إِن نَّقُولُ إِلَّا ٱعۡتَرَىٰكَ بَعۡضُ ءَالِهَتِنَا بِسُوٓءٖۗ
قَالَ إِنِّيٓ أُشۡهِدُ ٱللَّهَ وَٱشۡهَدُوٓاْ أَنِّي بَرِيٓءٞ مِّمَّا
تُشۡرِكُونَ٥٤ مِن دُونِهِۦۖ فَكِيدُونِي جَمِيعٗا ثُمَّ لَا تُنظِرُونِ٥٥ إِنِّي
تَوَكَّلۡتُ عَلَى ٱللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمۚ مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلَّا هُوَ
ءَاخِذُۢ بِنَاصِيَتِهَآۚ إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٥٦﴾
[هود:
53-56].
«گفتند: «ای هود! برای ما دلیل
روشنی نیاوردهای و ما به (خاطر) گفتار تو معبودهای خویش را رها نمیکنیم، و ما به
تو ایمان نمیآوریم * ما (چیزی) جز این نمیگویم
که بعضی از معبودان ما آسیبی به تو رساندهاند. (هود) گفت: همانا من الله را گواه میگیرم،
و شما (نیز) گواه باشید، که من از آنچه شریک (الله) قرار میدهید، بیزار هستم، * غیر از او، پس همگی برای من
نقشه بکشید، آنگاه مرا مهلت ندهید. * همانا من بر الله که پروردگار
من و پروردگار شما است توکل کردم، هیچ جنبندهای نیست مگر آنکه او (الله) گیرنده پیشانیاش
است (و برآن مسلط است) بیگمان پرودگارم بر راه راست است».
* و به پیامبرش محمد ج فرمود: ﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِكَافٍ عَبۡدَهُۥۖ وَيُخَوِّفُونَكَ
بِٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦۚ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٖ٣٦﴾ [الزمر: 36] «آیا الله برای بندهاش کافی نیست؟! و تو را به
کسانی غیر از او میترسانند، و هرکس را الله گمراه کند، پس او را هیچ هدایتگری نیست».
* ابن جریر /
گفته است:
الله متعال به پیامبرش محمد ج فرمود: ای محمد این مشرکان
تو را به خاطر بیزاری و عیبگرفتن تو از نمادها (سنگی باشد و یا فلزی مثل ضریحها
و یا از جنس قبرها) و معبودهایشان، از آنها میترسانند که گویا به سبب آن به تو بدی
و اذیتی میرسد، و الله برای تو کافی است.
* قتاده /
گفته است:
پیامبر ج خالد بن ولید را به درهای در سُقام فرستاد تا بت
عُزّی را بشکند، خادم آن گفت: ای خالد من تو را از او برحذر میدارم، او نیرویی
دارد که هیچ چیزی در مقابل او توان ایستادگی ندارد، پس خالد س به سوی آن رفت و با تبر بینی
آن را شکست. این مثالی از خوف شرکی است که در قلب خادم جا داشت.
* مجاهد /
میگوید:
«﴿وَيُخَوِّفُونَكَ بِٱلَّذِينَ مِن
دُونِهِۦ﴾ [الزمر: 36] یعنی «میترسانند تو را از كسانی که به غیرالله ﻷ عبادت میکنند»».
* بعضی از عبادتکنندگانِ امروزیِ
نمادها (سنگی باشد و یا فلزی مثل ضریحها و یا از جنس قبرها) و قبرها نیز مردم را
از معبودان باطلشان، که به غیر از الله آنها را عبادت میکنند، میترسانند که گویا
آنها قدرت و تصرف در هستی را دارند! و اگر بر شخصی خشمگین شوند کسی را میفرستند تا
آن شخص را عذاب دهد و به بیماریها دچار کند و شاید هم بدنش وی را فلج ساخته یا او
را بکشد و مانند این چیزهای ترسناک که برای یک مؤمن جایز نیست از آن بترسد.
* برخی از علما عبارت (خوف السر)
را ذکر میکنند و مقصدشان خوف عبادت است، چنانکه خوفِ عبادتکنندگان قبور و اولیا
را به عنوان مثالی برای خوف السر ارایه دادهاند.
- در حقیقت اینها انواع مختلفی
از شرک را جمع کردهاند از قبیل باور به اینکه مردگان از آنچه ایشان انجام میدهند
اطلاع دارند، و باورشان به اینکه مردگان توانایی مواخذه و مجازاتکردن و عذابنمودن
را دارند، و ترسشان از اینکه مردگان کمک و مدد را از آنها قطع خواهند کرد، یا اینکه
برایشان شفاعت نخواهند کرد! و ... .
-
از اینرو برخی را میبینید که وقتی بدگویی آن مردگان را بشنوند، یا کسی از غلو در
مورد آنها ممانعت ورزد، آثار ترس و هراس- به گمانشان- از قهر و غضب آن ولی بر
چهرهشان آشکار میشود.
- در خوف السر معانی عبادت از
قبیل هیبت، ترس، وابستگی قلب به معبود، توسل و پناهجویی به سوی او وجود دارد،
درحالی که اینها عبادتهای عظیمی هستند که اگر کسی آن را برای غیر الله انجام بدهد
به یقین شرک آورده است. پناه میبریم به الله متعال از شرک.
اقسام مردم از نظر خوفِ عبادت
* مردم از نظر خوفِ عبادت به چندین
درجه و مرتبه تقسیم میشوند:
- مرتبه اول: پیشگامان و مقربان هستند و
آنها کسانی هستند که خوف و ترس از الله متعال آنها را در شتاب به انجام کارهای خیر
و تقرب به الله متعال با ادای فرایض، نوافل، پرهیزکاری و اجتناب از محرمات و شبهات
کشانده است؛ اینها در بهترین مرتبهها و منازل قرار دارند.
اینها کسانی هستند که الله متعال ایشان را ستایش
کرده و میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ هُم مِّنۡ خَشۡيَةِ رَبِّهِم
مُّشۡفِقُونَ٥٧ وَٱلَّذِينَ هُم بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمۡ يُؤۡمِنُونَ٥٨ وَٱلَّذِينَ
هُم بِرَبِّهِمۡ لَا يُشۡرِكُونَ٥٩ وَٱلَّذِينَ يُؤۡتُونَ مَآ ءَاتَواْ
وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌ أَنَّهُمۡ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ رَٰجِعُونَ٦٠ أُوْلَٰٓئِكَ
يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَهُمۡ لَهَا سَٰبِقُونَ٦١﴾
[المؤمنون:
57-61].
«بیگمان کسانی که از خوف پروردگارشان
بیمناک هستند. * و کسانی که به آیات پروردگارشان
ایمان میآورند. * و کسانی که به پروردگارشان
شرک نمیآورند * و کسانی که (در راه الله)
آنچه را باید بدهند، میدهند، و (با این حال) دلهایشان بیمناک است، که بیگمان آنان
به سوی پروردگارشان بازمیگردند. * (آری) اینان هستند که در نیکیها
شتاب میکنند، و در انجام آن (از دیگران) پیشی میگیرند».
و میفرماید: ﴿أَمَّنۡ هُوَ قَٰنِتٌ ءَانَآءَ ٱلَّيۡلِ سَاجِدٗا
وَقَآئِمٗا يَحۡذَرُ ٱلۡأٓخِرَةَ وَيَرۡجُواْ رَحۡمَةَ رَبِّهِۦۗ قُلۡ هَلۡ
يَسۡتَوِي ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَۗ إِنَّمَا
يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٩﴾ [الزمر: 9] «آیا (این مشرک بهتر است، یا) کسی که در ساعات
شب در حال سجده و قیام به عبادت مشغول است، و از (عذاب) آخرت بیمناک است، و به رحمت
پروردگارش امیدوار است؟! بگو: آیا کسانی که میدانند، و کسانی که نمیدانند یکسان هستند؟!
تنها خردمندان پند میپذیرند».
- مرتبه دوم: اشخاص میانهرو؛ و اینها کسانی
هستند که خوف از الله متعال آنها را به پرهیز از محرمات و انجام واجبات دینی وادار
نموده است، پس اینها پرهیزگاران میانهرو هستند.
- مرتبه سوم: مسلمانان سهلانگار که کوتاهی
میکنند و بر خویش ظلم میکنند، اینها کسانی هستند که اساسا خوف از الله متعال در
دل آنها وجود دارد طوری که آنها را از شرک اکبر و از ارتکاب باطل کنندههای اسلام
بازمیدارد، اما به سبب ضعف و کمی این خوف از الله، مرتکب کبایر و ترک برخی فرایض
میشوند؛ پناه بر الله. پس اینها گنهکاران هستند و سزاوار عذاب به تناسب تخلّفشان
میباشند و کماکان در دایره اسلام باقی میمانند.
- مرتبه چهارم: افراطگرایان غالی در ترس از
الله، و این گروه کسانی هستند که خوف شدید آنها را به یأس و ناامیدی از رحمت الله
متعال کشانده است؛ پس اینها گنهکاران افراطگر هستند، چون جایز نیست که مؤمن از رحمت
الله متعال مأیوس و ناامید شود.
- مرتبه پنجم: مشرکان هستند که
این عبادت بزرگ را برای غیر الله متعال انجام میدهند؛ پس آنها مشرک،کافر و خارج از
دین اسلام هستند؛ پناه بر الله.
* این بود مراتب مردم در رابطه
با خوفِ عبادت که در هر مرتبه منازل و جایگاههایشان فرق میکند.
* قسم دوم خوف: ترس طبیعی و فطری
است، و آن است که خالی از معانی عبادت باشد، و حکم آن بر حسب همان چیزی است که منجر
به خوف او میشود.
- مثال آن: ترس بنده از حیوانات
درنده، حشرات مؤذی و ظالمان سرکش. پس اینگونه ترس بنده را مورد نکوهش قرار نداده بلکه
بر حسب حالاتی که به آن دچار میشود معذور هستند؛ مانند مردی که به سبب اینگونه خوف،
وجوب نماز جماعت از وی ساقط میشود، و شاید هم به سبب اینگونه خوف جمعنمودن نمازها
برایش جایز شود، و امثال آن.
اما اگر چنین خوف و هراسی شخص
را به ترک برخی از واجبات وادار کرد که در ترک آن عذری برایش نیست و یا او را وادار
به ارتکاب حرام کند، در این صورت اینگونه خوف حرام بوده و جایز نیست.
مثال اینگونه خوف: گروهی از مسلمانان
با وجود اینکه در سرزمین خویش غالب هستند، ولی خوف از دشمن آنها را به ترک جهاد در
راه الله ﻷ و ترک آمادگی برای جهاد کشانده است؛ پس اینها مورد
مذمت قرار گرفته، مقصر و گنهکاران هستند؛ زیرا فریضۀ جهاد در راه الله تعالی را ترک
نمودهاند. و سنت الهی بر این امر جاری است که، به خاطر نافرمانی از فرامین او
تعالی، دشمن را بر آنها مسلط ساخته و هیبت و ترسشان را از دل کافران بیرون میآورد.
خوف از دشمن را بر خوف از الله
مقدم میشمارند، و الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ يُخَوِّفُ
أَوۡلِيَآءَهُۥ فَلَا تَخَافُوهُمۡ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ١٧٥﴾ [آلعمران:175] «(در حقیقت) این شیطان است که دوستانش را میترساند،
پس اگر ایمان دارید از آنها نترسید، و از من بترسید».
* ﴿يُخَوِّفُ
أَوۡلِيَآءَهُۥ﴾ یعنی شیطان اولیای خود را در نزد شما بزرگ
نشان میدهد تا از آنها بترسید، و این خوف و هراس از دوستان و اولیای شیطان حرام بوده
و جایز نیست.
گاهی اینگونه خوف از غیر الله
بنده را به کفر میکشاند. پناه بر الله؛ یا شدت خوف او را به مرحله ای میکشاند که
به کفر راضی گردد و به سبب این خوف و بزدلی کفر را برگزیند. طوری که الله متعال میفرماید:
﴿مَن كَفَرَ بِٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ
إِيمَٰنِهِۦٓ إِلَّا مَنۡ أُكۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِيمَٰنِ
وَلَٰكِن مَّن شَرَحَ بِٱلۡكُفۡرِ صَدۡرٗا فَعَلَيۡهِمۡ غَضَبٞ مِّنَ ٱللَّهِ
وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ١٠٦ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمُ ٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا
عَلَى ٱلۡأٓخِرَةِ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ١٠٧
أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ طَبَعَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَسَمۡعِهِمۡ
وَأَبۡصَٰرِهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ١٠٨ لَا جَرَمَ أَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ
هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ١٠٩﴾ [النحل: 106-109] «کسی که بعد از ایمانش به الله
کافر شود (بازخواست میشود) مگر کسی که به زور (به کفر) واداشته شود درحالی که قلبش
به ایمان آرام باشد، اما کسی که سینۀ خود را برای (پذیرش) کفر بگشاید، پس
خشم الله بر آنها است، و برای آنها عذاب بزرگی است. * این به (خاطر) آن است که زندگی
دنیا را بر آخرت ترجیح دادند، و همانا الله گروه کافران (لجوج) را هدایت نمیکند. * اینان کسانی هستند که (بر
اثر گناهانشان) الله بر دلهایشان و گوششان و چشمانشان مهر نهاده است، و اینان غافلان
(واقعی) هستند. * بدون شک آنها در آخرت زیانکاران
هستند».
- این اساسِ خوف پیروان از پیشوایان یا ائمۀ کفر است، طوری که الله
متعال دربارۀ آنها میفرماید: ﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلظَّٰلِمُونَ
مَوۡقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمۡ يَرۡجِعُ بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٍ ٱلۡقَوۡلَ
يَقُولُ ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ لِلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُواْ لَوۡلَآ أَنتُمۡ
لَكُنَّا مُؤۡمِنِينَ٣١ قَالَ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُواْ لِلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُوٓاْ
أَنَحۡنُ صَدَدۡنَٰكُمۡ عَنِ ٱلۡهُدَىٰ بَعۡدَ إِذۡ جَآءَكُمۖ بَلۡ كُنتُم
مُّجۡرِمِينَ٣٢ وَقَالَ ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ لِلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُواْ بَلۡ
مَكۡرُ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ إِذۡ تَأۡمُرُونَنَآ أَن نَّكۡفُرَ بِٱللَّهِ
وَنَجۡعَلَ لَهُۥٓ أَندَادٗاۚ وَأَسَرُّواْ ٱلنَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۚ
وَجَعَلۡنَا ٱلۡأَغۡلَٰلَ فِيٓ أَعۡنَاقِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۖ هَلۡ يُجۡزَوۡنَ
إِلَّا مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٣٣﴾ [سبأ: 31-33] «(ای پیامبر!)
اگر ببینی (در روز قیامت) هنگامی که ستمکاران در پیشگاه پروردگارشان (برای حسابرسی)
نگه داشته شدهاند، (از حال آنها به شگفت میآیی) برخی از آنها سخن برخی دیگر را
پاسخ میدهند (و هرکدام گناه خود را به گردن دیگری میاندازد) کسانی که به استضعاف
کشیده شدهاند، به کسانی که استکبار (و سرکشی) نمودند، گویند: اگر شما نبودید ما قطعاً
مؤمن بودیم. کسانی که سرکشی (و تکبر) کردند (مستکبران) به کسانی که به استضعاف کشیده
شدهاند (مستضعفان)، گویند: آیا
ما شما را از هدایت بازداشتیم بعد از آنکه به سراغ شما آمد؟! (هرگز نه) بلکه شما خود
مجرم بودید. و مستضعفان به مستکبران گویند: بلکه، مکر و حیلۀ شب و روز شما (سبب شد
که از هدایت بازمانیم) هنگامی که به ما دستور میدادید که به الله کافر شویم و برای
او همتایانی قرار دهیم. و هنگامی که عذاب (الهی) را ببینند، پشیمانی (خود) را (در دل)
پنهان دارند، و ما غلها را در گردنهای کسانی که کافر شدند؛ بگذاریم، آیا جز آنچه
عمل میکردند، به آنها جزا داده میشود؟!».
- و میفرماید: ﴿وَإِذۡ يَتَحَآجُّونَ فِي ٱلنَّارِ فَيَقُولُ ٱلضُّعَفَٰٓؤُاْ
لِلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُوٓاْ إِنَّا كُنَّا لَكُمۡ تَبَعٗا فَهَلۡ أَنتُم
مُّغۡنُونَ عَنَّا نَصِيبٗا مِّنَ ٱلنَّارِ٤٧ قَالَ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُوٓاْ
إِنَّا كُلّٞ فِيهَآ إِنَّ ٱللَّهَ قَدۡ حَكَمَ بَيۡنَ ٱلۡعِبَادِ٤٨﴾ [غافر: 47-48] «و چون در
آتش (جهنم) با همدیگر مجادله (و کشمکش) میکنند، پس ناتوانان به کسانی که تکبر ورزیدند،
میگویند: بیشک ما (در دنیا) پیرو شما بودیم، پس آیا شما (امروز) میتوانید بخشی از
آتش را که نصیب ما شده از ما دور کنید؟! * کسانی که
تکبر ورزیدند، گویند: بیگمان ما همگی در آن (آتش) هستیم، همانا الله در میان بندگان
داوری کرده است».
* اینها را خوف و ترس طبیعی و فطریشان به کفر وادار ساخته است؛ پناه بر الله.
انواع خوف مؤمنان
* خوف مؤمنان سه نوع است:
- نوع اول: ترس
از نارضایتی و رویگردانی الله تعالی از بنده، و این ترس محبوبان است.
- نوع دوم: ترس
از عذاب دنیوی و اخروی، و این ترس متقیان است.
- نوع سوم: ترس
از دسترفتن اجر و پاداش، و این ترس عملکنندگان است.
* معنای
امید:
- امید ضد نااُمیدی است، و امید طمعکردن قلب برای به دستآوردن منفعت
است.
* الله متعال میفرماید: ﴿وَٱدۡعُوهُ خَوۡفٗا وَطَمَعًاۚ
إِنَّ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ قَرِيبٞ مِّنَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٥٦﴾ [الأعراف: 56] «و او را با
بیم و امید بخوانید، همانا رحمت الله به نیکوکاران نزدیک است».
* و دربارۀ دوستان و اولیای متقی و پرهیزگار خود میفرماید:
﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ
يَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ١٦﴾ [السجدة: 16] «پهلوهایشان از بسترها (در دل شب) دور میشود،
پروردگارشان را با بیم و امید میخوانند، و از آنچه به آنها روزی دادهایم انفاق
میکنند».
* امید دو نوع است:
- نوع اول: امیدی که عبادت
است
- نوع دوم: امیدی که برای نفعبردن
از اسباب است.
* امیدی که عبادت است جایز نیست
برای غیر الله متعال انجام شود، و کسی که آن را برای غیر الله ﻷ
انجام بدهد
پس او مشرک است، چون اینگونه امید معانی عبادت را دربر دارد از قبیل فروتنی، خضوع
و عاجزی، محبت، منقادبودن و باورداشتن به نفع و ضرر، و سپردن امر به معبود، و وابستگی
قلبی و تقرب و نزدیکی به معبود.
- تمام اینها عبادتهای عظیمی
هستند که از مقتضیات و ملزومات عبادتِ امید هستند. پس کسی که آنها را برای غیر الله
متعال انجام دهد مشرک و کافر است.
- از مثالهای امید شرکی: امید
مشرکان به معبودانشان آنگاه که آنها را به جز الله مورد عبادت قرار میدهند. گویا
آنها در نزد الله متعال برایشان شفاعت میکنند! یا اینکه آنها را به الله متعال نزدیک
میسازند! و امید برخی از عبادتکنندگانِ اولیاء و قبرها که امید دارند اولیاء و قبرها
آنها را از مشکلات نجات میدهند و بلا و مصایب را نیز از آنها دفع میکنند و
برایشان جلب منفعت میکنند! و دیگر اموری که جز الله متعال کسی بر آن قادر نیست.
درجات امیدواری از نفعبردن اسباب
* امیدی که برای نفعبردن از اسباب
همراه با اعتقاد داشتن به اینکه نفع و ضرر در دست الله ﻷ
است دارای
سه درجه میباشد:
- درجه اول: امید جایز، و آن امید
برای منفعتبردن از اسباب مشروع همراه عدم وابستگی قلبی به آن اسباب میباشد.
از ابوهریره س
روایت است
که پیامبر ج فرمود: «خَيْرُكُمْ مَنْ يُرْجَى خَيْرُهُ،
وَيُؤْمَنُ شَرُّهُ، وَشَرُّكُمْ مَنْ لَا يُرْجَى خَيْرُهُ، وَلَا يُؤْمَنُ
شَرُّهُ»[4] «بهترین شما کسی است که مردم
به خیر او امید داشته باشند و از شرش خود را در امان بدانند، و انسان بد در شما کسی
است که مردم خیری از او انتظار نداشته باشند و نیز از شر او در امان نباشند» [به روایت
احمد و ترمذی با سند صحیح].
اینگونه امیدواری امید عبادت
نیست، بلکه امید نفع و سودبردن از اسباب است همراه با اعتقادداشتن به اینکه نفع و ضرر
از جانب الله ﻷ میباشد.
- درجه دوم: امید حرام، و آن عبارت
از امیدداشتن شخص در اسباب حرام است تا از آنها در معصیت الهی کمک و استعانت بگیرد.
- درجه سوم: شرک اصغر، و آن وابستگی
قلبی به اسبابی است که امید نفعگرفتن از آنها میرود؛ مانند دلبستگی بعضی از مریضها
به دمخواندن و پزشکان. غافل از اینکه شفا در دست الله ﻷ
است؛ پس این
از جملۀ شرک در اسباب است که پیشتر شرح آن گذشت.
قاعدۀ رخنهکردن شرک در عبادات:
* قاعدۀ این عبادات یکی است
کسی که آن را دانست شناخت این تقسیمات و فهم دقیق مسایل آن برایش آسان میشود.
* الفاظی همچون محبت، ترس، امید،
استعانت (کمکگرفتن)، استعاذه (پناهبردن) رغبت، هراس، خشیت، و مانند اینها در نصوص
شرعی بر دو معنا اطلاق میگردند:
معنای اول: آنچه معنای عبادت را
دربر دارد، از قبیل فروتنی، خضوع، محبت، تعظیم، منقادبودن، باورداشتن نفع و ضرر که
در این صورت عبادت میباشند و کسی که آنها را برای غیر الله متعال انجام دهد مرتکب
شرک اکبر میشود. پناه بر الله؛ بنابر این کافر شده و از ملت اسلام خارج میگردد.
* اگر خواستید معنای اول را بفهمید
پس به آنچه موحدان انجام میدهند و مورد ستایش الله متعال قرار گرفتهاند و آنچه
مشرکان انجام میدهند و مورد سرزنش الله متعال قرار گرفتهاند بنگرید و به این ترتیب
معنای تعبدی نهفته در آن را میدانید که انجامدادن آن برای غیر الله جایز نیست.
- معنای دوم: چیزی که در آن معانی
عبادت وجود ندارد، بلکه سببی از اسباب است. پس حکم آن بر حسب نتیجه آن است. اگر از
آن برای طاعت الله استفاده شود پس آن طاعت و تقرب به الله متعال است. و اگر از آن برای
انجام فعل حرام استفاده شود پس حرام است، و اگر بر انجام حرام، یا ترک واجبی که در
ترک آن عذر مقبولی نیست واداشت پس آن نیز حرام است.
اما اگر قلب به سببی وابستگی پیدا
کرد و به نوعی فروتنی همراه ترس و امید در آن ایجاد شد پس در این حالت شرک اصغر است،
و از جملۀ شرک اسباب میباشد چنانکه شرح آن پیشتر گذشت.
* مولف (شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب) /
محبت را ذکر
نکرده است درحالی که محبت از بزرگترین عبادات است، بلکه اصل و اساس این عبادات شمرده
میشود، و اعلیترین عبادات از نظر شأن و جایگاه است. الله متعال میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ
حُبّٗا لِّلَّهِۗ﴾ [البقرة: 165] «و کسانی که ایمان آوردهاند الله را بیشتر دوست
میدارند».
و محبت بزرگی که معنای عبادت از قبیل فروتنی، خضوع، تعظیم، انقیاد را دربر دارد انجام
آن برای غیر الله جایز نیست، طوری که در شرح قاعده این فصل گذشت.
اصول عبادات قلبی
* اصول عبادات قلبی که مدار سایر
عبادات بر آن است: (محبت، بیم، امید).
ابن قیم /
میگوید:
«قلب در سیر خود به سوی الله ﻷ مانند پرنده است؛ چنانکه محبتْ
سرِ آن، و ترس و امید بالهایش است؛ پس هرگاه سر و بالها سالم بودند پرنده به خوبی
پرواز میکند، و هرگاه سر قطع شود پرنده میمیرد، و هرگاه بالهایش را از دست بدهد؛
پس او در معرض خطر شکارچی و درندهای قرار خواهد گرفت».
* و بیان این مثال چنین است که
قلب را سه چیز به سوی عمل وامیدارد: محبت، بیم، امید. پس کسی که الله را دوست داشت
و کسی که از الله متعال ترس داشت و کسی که به اجر و پاداش الله متعال امیدوار بود؛
اطاعت او تعالی را میکند.
- مؤمنانی هستند که انگیزه محبت
بر آنها غلبه نموده و بر اثر همین محبتی که به الله ﻷ
دارند با
بیم و امید از او تعالی اطاعت میکنند اما در قلبشان محبت و راستی تقرب به الله ﻷ غالب است.
- مؤمنانی هستند
که ترس از الله بر آنان غلبه نموده اطاعت الله متعال را با ترس از او تعالی انجام
میدهند، چه از عذاب دنیوی او تعالی بترسند یا از مجازات اخروی؛ پس چیزی که غالبا او
را وادار به انجام طاعات و پرهیز از محرمات میکند ترسش از الله متعال است.
- مؤمنانی هستند
که بر آنها امید به اجر و پاداش الله متعال غلبه مینماید از اینرو مشاهده میکنید
که بیشترین چیزی که آنها را به انجام طاعات الهی و پرهیز از محرمات میکشاند امیدش
به اجر و پاداش و فضل الهی است.
- و کمال این
است که بنده هر سه را جمع کند، طوری که الله متعال را از روی محبت، بیم و امید به پاداش
و فضلش اطاعت کند.
* مرتبۀ محبت نسبت به مرتبۀ بیم و امید بالاتر است. اگر برتری
میان این مراتب را بخواهیم پس محبت بالاترین مرتبه را دارد چون محبت در دنیا و آخرت
پایدار میماند، اما ترس در آخرت زایل شده از بین میرود.
جمع بین محبت، ترس و امید
جمع میان این
سه امر شیوۀ سلف صالح بوده و مبتنی بر روش پیامبر ج
و یارانش است.
- آنها الله را
با محبتی که با او تعالی دارند عبادت میکنند؛ طوری که الله متعال آنها را چنین وصف
نموده است: ﴿وَٱلَّذِينَ
ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ﴾ [البقرة: 165] «و کسانی
که ایمان آوردهاند الله را بیشتر دوست میدارند».
- و الله را با
بیم و ترسی که از مجازاتش دارند عبادت میکنند، طوری که الله متعال آنها را امر میفرماید:
﴿وَخَافُونِ إِن
كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ١٧٥﴾ [آل عمران: 175] «اگر ایمان
دارید (از آنها نترسید) و از من بترسید».
- و امید را حد
فاصل میان مؤمنان و کافران گردانیده است و میفرماید: ﴿وَتَرۡجُونَ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا
يَرۡجُونَۗ﴾ [النساء:
104] «و شما امیدی از الله دارید که آنها ندارند» و آنها را تشویق
و ترغیب نموده تا به اجر و پاداش او تعالی امیدوار باشند. و نیز به طلبکردن فضل و
کرم خود امر میفرماید: ﴿وَسَۡٔلُواْ ٱللَّهَ مِن فَضۡلِهِۦٓۚ [النساء: 32] «و از الله
از فضل و بخشش او بخواهید».
* برخی از صوفیان گمراه میان این
سه امر فرق گذاشته و گمان بردهاند کسی که تنها الله متعال را با محبت عبادت کند عبادتش
والاتر و کاملتر از کسی است که الله متعال را به خاطر امید به پاداش و یا ترس از عذابش
عبادت میکند!
- از بعضی صوفیها نقل شده که
میگفتند: «بارالها! اگر میدانی که من تو را به خاطر رغبت به بهشت تو عبادت میکنم
پس مرا از آن (بهشت) محروم کن!!» گویندۀ این مقوله در گمراهی آشکار و زیان بزرگی قرار
دارد اگر به خاطر جهالت و بیخردیاش مورد رحمت الهی قرار نگیرد.
- الله متعال امر فرموده تا فضل
و کرمش را طلب کنیم و ترغیب به اجر و پاداشش نموده است، پس کسی که امیدواری به الله
متعال را ترک کند به یقین که مرتکب معصیت الهی گردیده است.
و الله متعال از عذاب و مجازاتش
برحذر داشته است پس کسی که از الله متعال نترسد به یقین که معصیت پروردگار را مرتکب
شده است.
نیاز بنده به جمعنمودن این عبادات بزرگ
* کسی که الله را دوست داشت به
سویش میرود و به او نزدیک میشود، و سیر به سوی الله متعال با اجرای اوامر و پرهیز
از نواهی او تعالی صورت میگیرد. چون این یک سیر معنوی در راه مستقیم است، راهی که
رسیدن به بزرگترین محبوب میباشد.
* پس محبت داشتن با الله متعال
بنده را به قرب او تعالی میکشاند، و براساس قوت و ضعف این محبت، بنده در انجام طاعات
و پرهیز از محرمات سعی ورزیده و میشتابد.
* امید بنده به الله متعال مانع
انحراف وی از راه راست میشود و درحالی که از عذاب الهی در هراس میباشد از حدود
او تعالی تجاوز نمیکند.
* امیدواری بنده به فضل و کرم الله،
او را به انجام طاعات تشویق نموده و در انتظار دیدار پروردگار و دستیابی به تقرب و
بهرهمند شدن از پاداش بزرگ او تعالی میباشد.
معنا و فضیلت توکل
* توکل درخواست وکالت از وکیل است،
وکیل یا کسی که امر به وی موکول است ضمانت انجام آن را به عُهده دارد.
* بنابر این وکیل کسی است که به
او کاری سپرده شود و به او اختیار داده شود و در آن کار مورد اعتماد باشد، و کسی
که به او توکل میشود قابل اعتماد است، چون دیگری کار را به وی میسپارد و اختیار را
به او میدهد.
* حقیقت توکل به الله متعال: اعتماد
به الله و سپردن امور به او و اعتماد داشتن به او تعالی در حسن تدبیرش و باور داشتن
به اینکه نفع و ضرر تنها در دست او تعالی است.
* توکل از والاترین عبادات است،
زیرا عبادات بزرگی را با یکدیگر جمع میکند، از قبیل فروتنی برای الله، عاجزی به او،
و سپردن امور به وی، و امیدواری به او تعالی، و کمکخواستن از او تعالی، و پناهبردن
به او، و گمان نیک داشتن به او تعالی و باور به اینکه نفع و ضرر تنها در دست او است.
* توکل ایجاب میکند که بنده به
نامهای نیکوی پروردگار و صفات والای او تعالی ایمان داشته باشد. وقتی ایمان بنده چنین
باشد پس به وسعت علم و قدرت او تعالی، بزرگی ملک و فراخی رحمت او، کمال بینیازی و
نیکویی ستایش او، شایستگی ولایت و ربوبیت او، ابتکار در حکم و حکمتش و دیگر صفات ارجمندی
که نامهای نیک او تعالی آن را دربر دارد ایمان میآورد.
- آنچه در قلب توکلکننده هنگام
توکلش بر الله استوار و برقرار میگردد، هیچ عبارتی نمیتواند آن را دربر بگیرد و هیچ
شرح و بیانی نمیتواند حق آن را ادا کند.
* توکلکنندگان در این زمینه بر
یکدیگر فضیلتها و برتریهای بزرگی دارند؛ البته بر حسب میزانِ سپردن امور به الله
متعال و برتریشان در پیروی نیک از رهنمودهای الله متعال.
وجوب یگانهدانستن الله متعال در توکلکردن
* توکل عبادتی بزرگ و از والاترین
عبادات است که کسی که آن را برای غیر الله متعال انجام دهد هیچ شکی در کفر و ستمگری
و گمراهی او نیست.
الله متعال میفرماید: ﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَتَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم
مُّؤۡمِنِينَ٢٣﴾ [المائدة: 23] «و بر الله توکل کنید؛ اگر ایمان دارید» برای افادۀ حصر جار و مجرور را
مقدم آورده است، طوری که به این مطلب در این قول الله متعال تصریح شده است: ﴿أَلَّا تَتَّخِذُواْ مِن دُونِي وَكِيلٗا٢﴾ [الإسراء: 2] «(و فرمودیم:) که جز من کارسازی برمگزینید».
و میفرماید: ﴿قُلۡ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ءَامَنَّا بِهِۦ وَعَلَيۡهِ
تَوَكَّلۡنَاۖ﴾ [الملك: 29] «بگو: «او (الله) رحمان است، به او ایمان آوردهایم،
و بر او توکل کردهایم». و میفرماید: ﴿وَعَلَيۡهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُتَوَكِّلُونَ٦٧﴾ [يوسف: 67] «بر او توکل کردهام، و (همۀ) متوکلان بر او توکل
کنند»، و
میفرماید: ﴿وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ
وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلٗا٣ مَّا جَعَلَ ٱللَّهُ لِرَجُلٖ مِّن قَلۡبَيۡنِ فِي
جَوۡفِهِۦۚ﴾ [الأحزاب: 3-4] «و بر الله توکل کن، و الله
(به عنوان) کارساز (و مدافع)، كافی است * الله برای هیچکس دو قلب در
درونش قرار نداده است».
توکل عبادتی قلبی است
* امام احمد بن حنبل /
میگوید:
«توکل عمل قلب است».
* پاداش توکل بر الله متعال بزرگ
و فراوان است. زیرا الله متعال پاداش توکلکننده را این قرار داده است که او
تعالی برایش کافی باشد تا بر اثر آن از هر آنچه نفس تقاضا میکند بینیاز شود چون
بعد از الله دیگر درخواست و طلبی برای درخواستکننده باقی نمیماند.
- الله متعال میفرماید: ﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا٢
وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُۚ﴾ [الطلاق: 2-3] «و هرکس که از الله بترسد، (الله) راه نجاتی برای
او قرار میدهد * و او را از جایی که گمان ندارد
روزی میدهد».
پس الله متعال با توجه به این
دو آیۀ کریمه، پاداش تقوای بنده را رهایی از مشکلات و حصول بر هر نوع رزقی قرار داده
است. اما پاداش توکل بسیار بزرگ است طوری که میفرماید: ﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ﴾ [الطلاق: 3] «و هرکس بر الله توکل کند، پس او تعالی برايش کافی است».
- و میفرماید: ﴿فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَوَكِّلِينَ١٥٩﴾ [آل عمران: 159] «بر الله توکل کن، زیرا که الله توکلکنندگان
را دوست میدارد». و آثار این محبت بسیار گسترده و بزرگ است.
- الله متعال خود را ستایش نموده
و میفرماید که او تعالی ﴿نِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ١٧٣﴾ [آلعمران: 173] «بهترین حامی» است. این ثنا و ستایش زیبا درهایی
از معانی بزرگ را برای خردمندان باز میکند که ثمرۀ آن تفکر در آن با ایمان و یقینی
است که بنده را به الله مطمئن میسازد.
- اینکه میگوییم الله متعال نعم
الوکیل است نشانگر این است که او تعالی نیاز و حاجت کسی را که او را وکیل گرفته است
میداند، و میداند توکلکننده به چه چیزی امیدوار است و از چه چیزی در هراس است،
طوری که الله متعال میفرماید: ﴿وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ
بِأَعۡدَآئِكُمۡۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَلِيّٗا وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ نَصِيرٗا٤٥﴾ [النساء: 45] «و الله به دشمنان شما داناتر است، و کافی است
که الله كارساز (شما) باشد، و کافی است که الله یاور (شما) باشد». قدرت الله متعال ایجاب میکند
که آنچه به بندهاش منفعت میرساند برایش محقق سازد و آنچه که به او ضرر میرساند از
وی دفع کند. همچنین قدرت او تعالى موجب نصرت، لطف، مرحمت و احسان او تعالی به بندهاش
است و دیگر معانی بزرگی را دربر دارد که وصف آن به نعم الوکیل کافی است، تا برای مؤمن
یقین، آرامش، امن و اطمینان و اعتماد کامل به الله متعال ایجاد شود، به حدی که تمام
هم و غم دنیا اگر با هم جمع شوند نزد او ناچیز خواهد بود.
- عبارت ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ١٧٣﴾ [آل عمران: 173] «الله ما را بس است، و بهترین حامی است» را مردمانی میگویند و بر اثر
آن به جایگاه بسیار عالی از خشنودی و رضایت الله، و تقرب و نزدیکی به او تعالی نایل
میگردند، و مردمانی هم آن را میگویند و از گلوهایشان بالاتر نمیرود، و سرّ آن در
انواع بندگیهایی است که در قلب بنده جای گرفته است.
انواع توكل
* ابن قیم /
میگوید:
توکل بر الله متعال دو نوع است:
- اولی: توکل بر الله متعال در
زمینۀ جلب نیازمندیها و خوشبختیهای دنیوی بنده، یا دفع مشکلات و مصائب دنیوی او.
- دومی: توکل بر الله متعال در
زمینۀ به دستآوردن آنچه موجب رضامندی و خشنودی الله متعال میشود از قبیل: ایمان،
یقین، جهاد و دعوت مردم به سوی او تعالی.
- و در هردو نوع آن فضایلی وجود
دارد که شمار آن را جز الله متعال کسی نمیتواند؛ پس هرگاه بنده، به تمام معنا توکل
بر مبنای نوع دوم کند؛ نوع اولی را نیز کفایت میکند، و هرگاه بنده بر مبنای نوع اولی
بر الله متعال توکل کند آن هم برایش کافی است، اما نمیتواند پاداش کسی را به دست
آورد که توکلش به خاطر به دستآوردن رضامندی و خشنودی الله متعال است.
- پس بزرگترین توکل بر الله متعال
توکلی است که در راستای هدایت، و پاکسازی توحید از خرافات، و پیروی از پیامبر ج
و جهاد علیه
اهل باطل باشد، که اینگونه توکل همان توکل پیامبران و پیروان خاص آنها است.
الله متعال توکل بر خویش در امور
دین را قبل از امور دنیا تشویق نموده است، طوری که در حدیث قدسی میفرماید: «يَا عِبَادِي كُلُّكُمْ
ضَالٌّ إِلَّا مَنْ هَدَيْتُهُ، فَاسْتَهْدُونِي أَهْدِكُمْ، يَا عِبَادِي
كُلُّكُمْ جَائِعٌ، إِلَّا مَنْ أَطْعَمْتُهُ، فَاسْتَطْعِمُونِي أُطْعِمْكُمْ،
يَا عِبَادِي كُلُّكُمْ عَارٍ، إِلَّا مَنْ كَسَوْتُهُ، فَاسْتَكْسُونِي
أَكْسُكُمْ»[5]. «ای بندگانم! همۀ شما گمراهید
جز آن که من او را هدایت کردهام، پس از من هدایت طلبید تا شما را هدایت کنم! ای بندگانم!
همۀ شما گرسنه هستید، جز آنکه من او را طعام دهم، پس از من بخواهید تا شما را طعام
دهم! ای بندگانم! همۀ شما برهنه هستید، جز کسی که من او را بپوشانم، پس از من بخواهید
تا شما را بپوشانم!».
- این حدیث وجوب توکل بر الله أ
را دربر دارد؛
زیرا جز به اذن، علم و قدرت او تعالی هیچگونه منفعت دینی و دنیوی حاصل نمیشود.
- الله متعال در این حدیث بیان
میفرماید که جز راه پروردگار أ تمام دروازههای نفع بسته است،
پس چیزی را که الله به آن اجازه نفع دهد سودمند است و چیزی را که اجازه ندهد، هیچ
فایدهای دربر ندارد.
فرمودۀ الله متعال در حدیث قدسی:
«پس از من هدایت طلبید تا شما را هدایت کنم» «پس از من طعام بخواهید تا شما را طعام
دهم» «از من پوشش بخواهید تا شما را بپوشانم» مشتمل بر ارشاد و وعدۀ الهی است،
وعدهای که الله متعال هرگز آن را خلاف نمیکند، و چه کسی از الله به وعدهاش
باوفاتر است؟!!
- این فرمودۀ الله متعال در حدیث
قدسی را حدیث دیگری که در مسند امام احمد و سنن ترمذی و ابن ماجه و ... است تصدیق کرده
و بیان میکند. از عمر بن الخطاب س روایت شده که پیامبر ج
فرمود: «لَوْ أَنَّكُمْ
تَتَوَكَّلُونَ عَلَى اللَّهِ حَقَّ تَوَكُّلِهِ: لَرَزَقَكُمْ كَمَا يَرْزُقُ
الطَّيْرَ تَغْدُو خِمَاصًا وَتَرُوحُ بِطَانًا»[6] «اگر شما به نحوی که شایسته است
بر الله توکل و اعتماد کنید، قطعا الله شما را مانند مرغان که صبح گرسنه بیرون میآیند
و شام سیر بازمیگردند، روزی میدهد».
تحققیافتن توکل
* توکل با دو امر تحقق مییابد:
- اول: با اخلاص در توسل و
پناهجستن به الله، و سپردن امور به او تعالی، و گمان نیکداشتن به او تعالی، و رغبت
و تمایل به فضل و احسانش، و یکتادانستن او تعالی در این عبادات و دیگر عبادات
بزرگی که ایجاب میکند بنده آن را انجام دهد.
- دوم: پیروی از هدایت الهی با
اخذ اسبابی که الله متعال در جلب منفعت و دفع شر آن را اجازه داده است.
* این امری است که حدیث اخیر بر آن دلالت دارد
که پیامبر ج
فرمود: «پرندگان صبح گرسنه میروند...»، پس بیرونرفتن پرندگان
در حقیقت استفاده از اسباب، در راه به دستآوردن رزق و روزی است.
- کسی که هردو امر متعلق به عبادت
قلبی را با توکل و سعی در اخذ اسباب که از لوازم ارشادات الهی است با هم جمع نمود،
یقینا توکل را محقق ساخته و راهی را پیموده که در آن رضایت الله است.
* هنگامی که این دو امر پس از غزوه
احد برای مؤمنان جمع شد، الله متعال آنها را از آنچه مضطرب و نگرانشان ساخته بود رهایی
بخشید و کفایت کرد؛ و آنها را با یادنمودنشان در قرآن کریم شرف داد. پس باید آنها
را اسوه و سرمشق خویش قرار دهیم. الله متعال میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ
جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِيمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ
وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ١٧٣ فَٱنقَلَبُواْ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ لَّمۡ
يَمۡسَسۡهُمۡ سُوٓءٞ وَٱتَّبَعُواْ رِضۡوَٰنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ
عَظِيمٍ١٧٤﴾ [آل عمران: 173-174] «کسانی
که مردم به آنان گفتند: مردم (مشرکان
مکه) برای (جنگ با) شما گرد آمدهاند، پس از آنها بترسید. (این سخن) بر ایمانشان
افزود و گفتند: الله ما را بس است، و بهترین حامی است. * پس به نعمت و فضل الله (از
میدان جنگ) بازگشتند، هیچ آسیبی به آنان نرسید، و رضامندی الله را پیروی کردند، و الله
دارای فضل و بخشش بزرگی است».
* دو امر بالا را مرد مؤمنی که
در آل فرعون بود محقق نمود، هنگامی که در سپردن امور خویش به الله متعال و پیروی از
رهنمودهای الهی صادق ماند؛ یعنی کفر قوم خود را انکار نمود، و به نصرت و یاری موسی ÷
به پا خاست،
و به نصیحت پرداخت. پس الله متعال او را در حفاظت و پناه خود قرار داد و یاد نیکوی
او را در قرآن کریم باقی گذاشت و او را از آنچه نگران و مضطربش ساخته بود رهایی
بخشید و او را کفایت نمود و از کسانی که ارادۀ مکر به او را داشتند انتقام گرفت.
- الله متعال در حکایت از او پس
از آنکه قوم خویش را نصیحت کرد میفرماید: ﴿فَسَتَذۡكُرُونَ مَآ أَقُولُ لَكُمۡۚ وَأُفَوِّضُ
أَمۡرِيٓ إِلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَصِيرُۢ بِٱلۡعِبَادِ٤٤ فَوَقَىٰهُ ٱللَّهُ
سَئَِّاتِ مَا مَكَرُواْۖ وَحَاقَ بَِٔالِ فِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ ٱلۡعَذَابِ٤٥ ٱلنَّارُ
يُعۡرَضُونَ عَلَيۡهَا غُدُوّٗا وَعَشِيّٗاۚ وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ
أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ٤٦﴾ [غافر: 44-46] «پس به زودی آنچه را به شما میگویم به یاد خواهید
آورد، و من کار خودم را به الله واگذار میکنم، بیگمان الله (نسبت) به بندگان بینا
است» * پس الله او را از آسیب آنچه که (برایش) مکر کرده بودند،
حفظ کرد، و بدترین عذاب، آل فرعون را احاطه کرد. * (آن عذاب) آتش (دوزخ است)
که هر صبح و شام بر آن عرضه میشوند. و روزی که قیامت برپا میشود (گفته میشود:) آل
فرعون را در سختترین عذاب وارد کنید».
- علامه شنقیطی /
گفته است:
فرمودۀ الله متعال در این آیه کریمه: ﴿وَأُفَوِّضُ أَمۡرِيٓ إِلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ
بَصِيرُۢ بِٱلۡعِبَادِ٤٤ فَوَقَىٰهُ ٱللَّهُ سَئَِّاتِ مَا مَكَرُواْ﴾ [غافر: 44-45] «و من کار خودم را به الله واگذار میکنم، بیگمان
الله (نسبت) به بندگان بینا است * پس الله او را از آسیب آنچه
که (برایش) مکر کرده بودند، حفظ کرد». دلیلی واضح و آشکار بر این است که توکلکردن صادقانه
بر الله متعال و سپردن امور به او تعالی سبب حفاظت و پناه از هرگونه بدی است.
* توکلکردن بر الله متعال در راه
تحققیافتن بندگی او تعالی -از بزرگترین انواع توکل است- و الله متعال همراه با این
توکل به سعی در اخذ اسباب و انجام عبادات امر میفرماید: ﴿فَٱعۡبُدۡهُ وَتَوَكَّلۡ عَلَيۡهِۚ﴾ [هود: 123] «پس (تنها) او را عبادت کن و بر او توکل
کن». و میفرماید:
﴿وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱلۡحَيِّ ٱلَّذِي
لَا يَمُوتُ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِهِۦۚ﴾ [الفرقان: 58] «و بر زندهای که هرگز نمیمیرد؛ توکل کن، و به
ستایش او تسبیح گوی». و میفرماید: ﴿وَٱذۡكُرِ ٱسۡمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلۡ إِلَيۡهِ
تَبۡتِيلٗا٨ رَّبُّ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَٱتَّخِذۡهُ
وَكِيلٗا٩ وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ وَٱهۡجُرۡهُمۡ هَجۡرٗا جَمِيلٗا١٠﴾ [المزمل: 8-10] «و نام پروردگارت را یاد کن، و تنها به او دل
ببند * (همان) پروردگار مشرق و مغرب که معبودی (بهحق) جز او نیست
پس او را کارساز (و نگاهبان خود) برگزین * و بر آنچه (مشرکان) میگویند،
شکیبا باش، و به شیوۀ نیکو (و شایسته) از آنها دوری کن».
* همچنین کسی که در جلب منفعتی
یا دفع ضرری بر الله متعال توکل نمود؛ پس به قدر توان باید از اسبابی استفاده کند که
الله متعال استفاده از آن را اجازه داده و به آنها ارشاد فرموده است.
* کسی که به زبان خود بگوید توکلم
بر الله است اما قلباً در غفلت قرار داشته باشد یا در توکلش قاطع و صادق نباشد، چنین
فردی توکل را محقق نکرده است، و همچنین کسی که از ارشادات الهی پیروی نکرده و از اسبابی
استفاده نکند که الله به استفاده از آن امر فرموده، پس وی جاهل بوده و بر نفس خود ظالم
است، و فهم و برداشتش نادرست و منحرف، و عقل او قابل نکوهش است.
در صحیح بخاری از ابن عباس ب
روایت است
که: «كَانَ
أَهْلُ اليَمَنِ يَحُجُّونَ وَلاَ يَتَزَوَّدُونَ، وَيَقُولُونَ: نَحْنُ
المُتَوَكِّلُونَ، فَإِذَا قَدِمُوا مَكَّةَ سَأَلُوا النَّاسَ، فَأَنْزَلَ
اللَّهُ تَعَالَى: ﴿وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيۡرَ ٱلزَّادِ
ٱلتَّقۡوَىٰ﴾ [البقرة: 197]»[7] «اهل یمن حج میکردند ولی توشۀ
سفر با خود نمیگرفتند و میگفتند: ما توکلکنندگان هستیم؛ و هنگامی که به مکه مکرمه
میرسیدند از مردم درخواست کمک میکردند؛ الله متعال در این مورد این آیۀ کریمه را
نازل فرمود: ﴿وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيۡرَ ٱلزَّادِ
ٱلتَّقۡوَىٰۖ﴾ [البقرة: 197] «و توشه برگیرید که بهترین توشه پرهیزگاری است».
* و الله متعال از یعقوب ÷
چنین حکایت
میکند: ﴿وَقَالَ يَٰبَنِيَّ لَا
تَدۡخُلُواْ مِنۢ بَابٖ وَٰحِدٖ وَٱدۡخُلُواْ مِنۡ أَبۡوَٰبٖ مُّتَفَرِّقَةٖۖ
وَمَآ أُغۡنِي عَنكُم مِّنَ ٱللَّهِ مِن شَيۡءٍۖ إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِۖ
عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُۖ وَعَلَيۡهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُتَوَكِّلُونَ٦٧﴾ [يوسف: 67] «و گفت: ای پسرانم! از یک در وارد نشوید، بلکه
از درهای متفرق داخل شوید، و (من) نمیتوانم چیزی از (قضای) الله (که مقرر کرده است)
از شما دفع کنم، حکم تنها از آنِ الله است، بر او توکل کردهام، و (همۀ) متوکلان باید
بر او توکل کنند».
الله متعال در این آیۀ کریمه توکل
و سپردن امر به ذات خویش، و استفاده از اسباب را برای حمایت آنها از نظر بد یکجا جمع
نموده است آنگاه که یعقوب ÷ به ایشان امر نمود که از چندین
دروازه داخل شوند.
* کسی که این معنی را طوری که شایسته
است فهمید در استفاده از اسباب حریص خواهد بود، زیرا این عمل از رهنمودهای الله
تعالی است که هر چیزی را هستی بخشیده و سپس آن را در راستای آن چیزی که برایش آفریده
شده هدایت کرده است. پس جز به الله به کسی دل نمیبندد، زیرا یقین دارد که نفع و ضرر
تنها در دست او تعالی است.
* ترک استفاده از اسباب با وجود
امکان آن خودش نوعی ناتوانی است، و ترککننده به خاطر این عجز و ناتوانی محروم، مذمت
شده و ملامت شده میباشد؛ و اگر چیزی از امور خیر از دستش رفت یا به سبب بیاعتناییاش
به چیز بدی دچار شد حجتی در آن نخواهد داشت؛ بر خلاف توکلکننده.
از پیامبر گرامی ج
در حدیث صحیحی
روایت شده است که ایشان از عاجزی و کسالت به الله ﻷ پناه میبردند؛[8] و بین این دو جمع میکردند.
* کسی که گمان برد که او توکلکننده
بر الله است ولی از رهنمودهای الهی در زمینه اخذ اسباب پیروی نمیکند، پس چنین فردی
در ادعای خود دروغگو است.
* در مذمت عجز و عاجزی دو حدیث
وارد شده است که در اسناد هردو سخنانی گفته شده است اما معنای هردو درست میباشد:
- اولی: حدیث مرفوع از شَدّاد
بن اَوس س روایت است که: «الْكَيِّسُ مَنْ دَانَ نَفْسَهُ وَعَمِلَ لِمَا
بَعْدَ الْمَوْتِ، وَالْعَاجِزُ مَنْ أَتْبَعَ نَفْسَهُ هَوَاهَا وَتَمَنَّى عَلَى
اللَّهِ الأماني»[9] «زیرک کسى است که نفس خود را
مهار و رام کند و براى پس از مرگ کار کند. و بىخرد کسى است که از هواى نفس خود پیروى
کند و از الله آرزوهاى باطل داشته باشد». [به روایت احمد و ترمذی که آن را حسن خوانده،
و گروهی از اهل علم به این حدیث استدلال کردهاند، و برخی از اهل علم آن را ضعیف خواندهاند].
-
دومی: از عَوف بن مالک س روایت است که پیامبر ج
میان دو مرد
قضاوت کردند؛ پس کسی که علیه او قضاوت صورت گرفته بود وقتی برگشت و رفت گفت: «حَسْبِيَ اللهُ وَنِعْمَ
الْوَكِيلُ»
رسول الله ج فرمود: «رُدُّوا عَلَيَّ الرَّجُلَ» «این مرد را دوباره نزدم بیاورید»
فرمود: «مَا
قُلْتَ؟»
«چه گفتی؟»
گفت: گفتم: «حَسْبِيَ
اللهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ»؛ پیامبر ج فرمود: «إِنَّ اللَّهَ يَلُومُ
عَلَى الْعَجْزِ، وَلَكِنْ عَلَيْكَ بِالْكَيْسِ، فَإِذَا غَلَبَكَ أَمْرٌ فَقُلْ:
حَسْبِيَ اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ» «بیگمان الله ناتوانی و بیکاری را نکوهش میکند.
باید از هوشیاری کار بگیری (کار و عمل کن). هرگاه چیزی بر تو غلبهکرد و از عهدهاش
برنیامدی، بگو: حَسْبِيَ اللهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ»[10] [به روایت احمد، ابوداود و نسایی
رحمهم الله تعالی].
* ابن قیم / میگوید: «سر و راز توکل و حقیقت
آن همان اعتماد قلب انسان تنها بر الله متعال میباشد. بنابر این گرفتن اسباب
درحالی که قلب بر آن اسباب اعتمادی نداشته باشد ضرری ندارد، طوری که به تنهایی گفتن
(توکل بر الله) همراه اعتماد شخص به غیر الله و خود را سپردن به غیر الله به وی سودی
نمیرساند، پس توکل در زبان چیزی و توکل قلبی چیزی دیگری است. طوری که توبۀ زبانی همراه
با اصرار قلبی چیزی، و توبۀ قلبی هرچند با زبان نطق نکند چیزی دیگری است، پس وقتی بنده
میگوید: توکل من بر الله است ولی به غیر الله اعتماد دارد، مثل این است که بگوید:
به الله توبه کردم درحالی که مصرانه مرتکب معصیت میشود!!».
* خلاصه؛ هرکس معنای توکل بر الله
را طوری که شایسته است بداند، در دنیا و آخرت سعادتمند میشود.
* وقتی این امر واضح شد میدانیم
که توکل یکی از بزرگترین عبادات است، پس کسی که آن را برای غیر الله انجام دهد مشرک،
کافر و خارج از دین مبین اسلام میباشد.
* اگر خواستید معنای توکل شرکی
را بدانید پس به حال مشرکان که مورد نکوهش الله متعال قرار گرفتهاند بنگرید؛ که چگونه
معبودانشان را که به جز الله میخواندند، در جلب نفع و دفع ضرر و شفاعت و دیگر امور
بر آنها توکل میکردند.
* این مسأله برای کسانی که امروز
از حال مشرکان آگاه هستند و یا با بعضی از آنها زیستهاند آشکار و معروف است؛ چون
از آنها اموری را میشنوند که بر توکل شرکیشان دلالت میکند، اموری که آشکارا عبادت
غیر الله است مانند عبادت اولیا و جن و ... .
* کسی که تنها بر الله توکل میکند،
اما در برخی اسباب از قبیل اشخاص و اعمال غلو و افراط میکند و بر اثر آن در قلب وی
نوعی تعلق و امید به آنها پیدا میشود با وجود اینکه معتقد است نفع و ضرر تنها در
دست الله متعال است، پس این شخص در شرک اصغر واقع شده است. پناه بر الله؛ که شرک مربوط
به اسباب میباشد طوری که پیشتر با امثال آن را شرح نمودیم.
* و اما کسی که قلب خود را از وابستگی
به اسباب سالم نگهداشت، پس تکیۀ وی بر اسباب از شرک سالم میماند و حکم او با توجه
به اختلاف حکم سبب و هدف فرق میکند؛ چنانکه تکیه بر اسباب مباح در یک امر مباح جایز
میباشد، و تکیه بر اسباب مباح در یک امر حرام، حکمش حرام است؛ اما تکیه بر اسباب نامشروع
در همه حالات حرام است.
[1]- سنن
ترمذی: 3371 حكم آلبانی: ضعیف. و با لفظ «الدُّعَاءَ هُوَ الْعِبَادَةُ= دعا همان
عبادت است» صحيح است. سنن ابیداود:1479 و سنن ابن ماجه: 3828 و سنن ترمذی: 2969 و
3247 و 3372.
[2]- سنن ابیداود: 4813 و سنن
ترمذی: 2034 و لفظ از ادب مفرد: 215 است. حکم آلبانی: صحیح.
[3]- شعب
الايمان بيهقی: 8714.
[4]- سنن
ترمذی: 2263 و مسند احمد: 8812 و 8920. حکم آلبانی: صحیح.
[5]- صحيح مسلم: 2577.
[6]- سنن ابن ماجه: 4164 و سنن
ترمذی: 2344 و مسند احمد: 205 و 370 و 373. حکم آلبانی: صحیح.
[7]- صحيح بخاری: 1523.
[8]- «اللَّهُمَّ إِنِّي
أَعُوذُ بِكَ مِنَ العَجْزِ وَالكَسَلِ» صحيح بخاری: 2823 و 2893 و
5425 و 6363 و 6367 و 6369 و صحيح مسلم: 2706 و 2722.
[9]- سنن ابن ماجه:
4260 و سنن ترمذی: 2459 و مسند احمد: 17123. حکم ترمذی: حدیث حسن. حکم آلبانی:
ضعیف. نگا: سلسلة الأحادیث الضعیفة: 5319.
[10]- سنن ابیداود:
3627 و مسند احمد: 23983. حکم آلبانی: ضعیف. و شعيب ارنؤوط اسناد آن را ضعیف
خوانده است.