عقيده شیخ محمد بن عبدالوهاب رحمه الله

عقيده شیخ محمد بن عبدالوهاب رحمه الله 

کاملاً ثابت است که شیخ محمد بن عبدالوهاب رحمه الله برای مردم اعتقاد جدیدی به ارمغان نیاورده است، بلکه یک دانشمند وعالم دينى بوده که عقيدة سلف صالح را بطورى ثابت ووارد شده است، و با توجه به طرفداران آزاده ای که آگاهانه از عقاید نیاکان صالح پشتیبانی می کنند ، برای اجرای آن تلاش کرد. همانطور که امام عبدالعزیز بن عبدالرحمن فیصل رحم الله علیه بعد از امام ابن تیمیه و شاگردش امام ابن القیم و شیخ محمد بن عبدالوهاب گفت:

 عقيده  ما عقيده ى پیشینیان صالح است ، طبق آنچه رسول خدا صلی الله علیه و آله و اصحاب و پیروان و امامان چهارگانه مانند: ابوحنیفه و مالک ، الشافعی ، احمد ، سفیان الثوری ، ابن عیينه ، والبخاري ، مسلم ، ابوداود ، وعقيده همه مسلمانان است، وهمین طور کسانی که از علمای فقه و علماى حديث مثل اشعرى ، وابن خزیمه ، وتقی الدین ابن تیمیه ، وابن القیم وذهبی - که خداوند همه ى آنها را بیامرزد - پیروی می کردند.

_ بیان اعتقاد امام مجدد به ارکان ایمان:
ايمان  واعتقاد مى‌آوريم به خداى ‌تعالى؛ يعنى، او تربيت كننده، خالق، مالِك و تدبيركنندهء تمام كارهاست.

وايمان مى‌آوريم به الوهيت خداوند بزرگوار؛ يعنى اوست پروردگار بر حق و هر خدايى غير از او باطل است.

وايمان مى‌آوريم به نام‌ها و صفت‌هاى بارى‌تعالى؛ يعنى، نام‌هاى نيك، و صفت‌هاى عالى و كامل، مخصوص اوست.
وايمان مى‌آوريم به يكتايى او، يعنى اين كه: خدا يكتاست و در پروردگارى، نام‌ها و صفتها هيچ شريكى ندارد.
بارى‌تعالى مى‌فرمايد: 
«همان پروردگار آسمانها و زمين، و آنچه ميان آن دو قرار دارد! او را پرستش كن; و در راه عبادتش شكيبا باش! آيا مثل و مانندى براى او مى‏يابى؟!».

وايمان مى‌آوريم به اين كه: 
«او خدائي است كه معبودي بحق جز او نيست، داناي آشكار و نهان است، و او رحمان و رحيم است. او خدائي است كه معبودي جز او نيست، حاكم و مالك اصلي اوست، از هر عيب منزه است، به كسي ستم نمي‌كند، امنيت‌بخش است، و مراقب (همه چيز) است، او قدرتمندي شكست‌ناپذير است كه با ارادهء نافذ خود هر امري را اصلاح مي‌كند، و شايستهء عظمت است، خداوند منزه است از آنچه شريك براي او قرار مي‌دهند. او خداوندي است خالق، آفريننده‌اي بي‌سابقه، و صورتگري بي‌نظير، براي او نامهاي نيك است، و آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مي‌گويند، و او عزيز و حكيم است».
وايمان مى‌آوريم به اين كه: 
«هيچ معبودى بحق نيست جز خداوند يگانه زنده، كه قائم به ذات خويش است، و موجودات ديگر، قائم به او هستند; هيچگاه خواب سبك و سنگينى او را فرانمى‏گيرد; (و لحظه‏اى از تدبير جهان هستى، غافل نمى‏ماند;) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، از آن اوست; كيست كه در نزد او، جز به فرمان او شفاعت كند؟! (بنابراين، شفاعت شفاعت‏كنندگان، براى آنها كه شايسته شفاعتند، از مالكيت مطلقه او نمى‏كاهد.) آنچه را در پيش روى آنها (بندگان) و پشت سرشان است مى‏داند; (و گذشته و آينده، در پيشگاه علم او، يكسان است.) و كسى از علم او آگاه نمى‏گردد; جز به مقدارى كه او بخواهد. (اوست كه به همه چيز آگاه است; و علم و دانش محدود ديگران، پرتوى از علم بى‏پايان و نامحدود اوست.) عرش او، آسمانها و زمين را دربرگرفته; و نگاهدارى آن دو (آسمان و زمين)، او را خسته نمى‏كند. بلندى مقام و عظمت، مخصوص اوست».

ايمان مى‌آوريم به اينكه: 
«‏هيچ چيز همانند او نيست و او شنوا و بيناست! كليدهاى آسمانها و زمين از آن اوست; روزى را براى هر كس بخواهد گسترش مى‏دهد يا محدود مى‏سازد; او به همه چيز داناست».

ايمان به فرشتگان


ايمان مى‌آوريم به فرشتگان خدا و اين كه: 
«آنها (فرشتگان) بندگان شايسته اويند. هرگز در سخن بر او پيشى نمى‏گيرند ؛ و (پيوسته) به فرمان او عمل مى‏كنند».
خداوند، آن‌ها را آفريده و آنان نيز به عبادت خدا برخاسته و به طاعت او عمل كرده‌اند؛ چنان كه مى‌فرمايد: 
«(فرشتگان) هيچ‌گاه از عبادتش استكبار نمى‏ورزند، و هرگز خسته نمى‏شوند. (تمام) شب و روز را تسبيح مى‏گويند؛ و سست نمى‏گردند».
خداوند، فرشتگان را از ما پنهان كرده، ما آنان را نمى‌بينيم و ممكن است خداوند، آن‌ها را براى برخى از بندگانش ظاهر و آشكار نمايد ؛ چنانكه رسول الله ص جبريل ؛ را بر صورت حقيقى‌اش ديد كه ششصد بال داشت و تمامى كرانهء آسمان را پوشانــده بود و همچنين جبريل ؛ به چهره انسـانى درآمد و با مريم، مادر عيسى إ گفتگو كرد، و نيز به صورت مردى نزد رسول الله ص آمد، و صحابه با رسول اكرم ص نشسته بودند و كسى او را نشناخت، در حاليكه هيچ اثرى از سفر بر او نبود، و لباس سفيدى بر تن داشت، و مويش سياه بود، نزد رسول خدا ص نشست، زانو بر زانـوى رسول الله ص نهاد و دو دست بر ران پيامبر اكرم ص گذاشته، با آن حضرت به گفتگو نشست. رسول اكرم پس از رفتنِ آن مرد، صحابه را خبر دادند كه او جبريل ؛ بود.

ايمان مى‌آوريم كه فرشتگان به اعمالى گماشته شده‌اند: همانند جبريل ؛ كه به نزول وحى بر پيامبران گماشته شده است. و ميكاييل مأمور به نزول باران، و اسرافيل مأمور دميدن در شيپور به هنگام برانگيخته شدن مردم در روز قيامت است. و ملَك الموت موكَّل به قبضِ روح، هنگام مردن است. و فـرشتگانِ كوه موكَّلند به كوه‌ها، خداوند مالك را دربان جهنم قرار داده است.

فرشتـگانى هستنـد كه مأمور بر جنين و بچه‌‌هايى هستند كه در شكم مادرانشان به سر مى‌برند، فرشتگانى هستند كه مأمور به نگهدارى از بنى آدم و دفاع از ايشان هستند.
نيز فرشتگان ديگرى به نوشتن اعمال و كردار بنى آدم گماشته شده‌اند، و براى هر فردى دو فرشته قرار داده شده است؛ خداوند مى‌فرمايد: 
«(به خاطر بياوريد) هنگامى را كه دو فرشته، طرف راست (براى اعمال نيك) و فرشته چپ (براى اعمال بد) ملازم انسانند اعمال او را دريافت مى‏دارند. انسان هيچ سخنى را بر زبان نمى‏آورد مگر اينكه همان دم، فرشته‏اى مراقب و آماده براى انجام ماموريت (و ضبط آن) است».
فرشتگان ديگرى هستند كه خداوند، آن‌ها را براى سؤال و پرسش از مردگان، در هنگام دفن آن‌ها قرار داده است. دو فرشته بر مرده وارد مى‌شوند و او را مورد بازخواست قرار داده و مى‌گويند: معبود تو كيست؟ دين تو چيست؟ پيامبر تو چه كسى است؟ پس: 
«خداوند كسانى را كه ايمان آوردند، به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان، استوار مى‏دارد ؛ هم در اين جهان، و هم در سراى ديگر! و ستمگران را گمراه مى‏سازد، (و لطف خود را از آنها برمى‏گيرد) ؛ خداوند هر كار را بخواهد (و مصلحت بداند) انجام مى‏دهد!».
فرشتگان ديگرى هستند كه مكلّفند به بهشتيان؛ خداوند مى‌فرمايد: 
«از هر درى بر آنان وارد مى‏گردند. (و به آنان مى‏گويند:) سلام بر شما بخاطر صبر و استقامتتان! چه نيكوست سرانجام آن سرا(ى جاويدان)».
رسول اكرم ص به ما خبر داده است كه: ((إنَّ بيت المعمور في السماء يدخله، ـ وفي رواية ـ: يصلي فيه، كل يوم سبعون ألف ملك ثم لا يعودون إليه آخر ما عليهم)). [متفق عليه].
بيت المعموردر آسمان است. هر روز هفتاد هزار فرشته در آن داخل مى‌شوند، و در روايتى در آن نماز مى‌خوانند، سپس به آن خانه باز نمى‌گردند.
ايمان به كتابهائيكه بر پيامبران نازل شده است
ايمان مى‌آوريم به اين كه خداى‌تعالى بر پيامبران خود كتاب‌هايى فرستاده تا حجت و دليلى باشد براى جهانيان تا به آن عمل كنند و به وسيلهء آن كتاب‌ها، به جهانيان، حكمت آموزند، و آنان را پاكيزه نمايند.
48 ـ ايمان مى‌آوريم كه خداوند بر هر پيامبرى كتابى نازل فرموده ؛ چنان كه مى‌فرمايد: 
«ما رسولان خود را با دلايل و معجزات روشن و شريعت‌هاى آشكار فرستاديم، و با آنها كتاب (آسمانى كه داراى احكام و شرايع است) و ميزان (شناسايى حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند».
شمارى از آن كتاب‌ها كه بر ما ظاهر و آشكار مى‌باشد، عبارتند از:
أ ـ تورات كه بر موسى؛ نازل فرموده است و آن بزرگترين كتابهاى بنى اسراييل است: 
«در آن، هدايت و نور بود ؛ و پيامبران، كه در برابر فرمان خدا تسليم بودند، با آن براى يهود حكم مى‏كردند ؛ و (همچنين) علما و دانشمندان به اين كتاب كه به آنها سپرده شده و بر آن گواه بودند، داورى مى‏نمودند».
و مى‌فرمايد: 
ب ـ «و انجيل را به او داديم كه در آن، هدايت و نور بود؛ و (اين كتاب آسمانى نيز) تورات را، كه قبل از آن بود، تصديق مى‏كرد ؛ و هدايت و موعظه‏اى براى پرهيزگاران بود».
«و (آمده‏ام) تا پاره‏اى از چيزهايى را كه (بر اثر ظلم و گناه،) بر شما حرام شده، (مانند گوشت بعضى از چهارپايان و ماهيها،) حلال كنم».
ج ـ زبور كه به پيامبر داوود ؛ عطا شده بود.
د ـ صحف كه به ابراهيم و موسى إ داده شده بود.
هـ ـ قرآن كريم كه بر خاتم پيامبران محمد ص نازل شد: 
«قرآن، براى راهنمايى مردم، و نشانه‏هاى هدايت و معيارهاى سنجش حق و باطل است».
مى‌فرمايد: 
«كتب پيشين را تصديق مى‏كند، و حافظ و نگاهبان آنهاست».
پس، خـداوند، قرآن را ناسخ و محو كننده تمامى كتاب‌هاى آسمانى گذشته قرار داده و عهده‌دارِ حفظ آن از عبث و تحريف و دست بردن در آن شده است: 
«ما قرآن را نازل كرديم; و ما بطور قطع نگهدار آنيم».
زيرا اين قرآن تا روز قيامت باقى است و آن هم حجت و برهان بر تمامى جهانيان است.
اما كتاب‌هاى پيشين، هر كدام براى دوره و زمانى معين و معلوم بوده است كه با نزول كتاب ديگرى، صلاحيتش پايان يافته و كتاب بعدى، آن چه از تحريف و تبديل و نقص و زيادت در آن بـوده بيان كرده است، به همين سبب كتاب‌هاى سابق، مَصون از خطا و اشتباه نبوده و تحريف و تبديل و نقص و زيادت در آن‌ها وجود داشته است. خداوند مى‌فرمايد: 
«بعضى از يهود، سخنان(خدا)  را از جاى خود، تحريف مى‏كنند».
«پس واى بر آنها كه نوشته‏اى با دست خود مى‏نويسند، سپس مى‏گويند: «اين، از طرف خداست.; تا آن را به بهاى كمى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند; و واى بر آنان از آنچه از اين راه به دست مى‏آورند!».
«بگو:  چه كسى كتابى را كه موسى آورد، نازل كرد؟! كتابى كه براى مردم، نور و هدايت بود; (اما شما) آن را بصورت پراكنده قرارمى‏دهيد; قسمتى را آشكار، و قسمت زيادى را پنهان مى‏داريد».
«در ميان آنها (يهود) كسانى هستند كه به هنگام تلاوت كتاب (خدا)، زبان خود را چنان مى‏گردانند كه گمان كنيد (آنچه را مى‏خوانند،) از كتاب (خدا) است;در حالى كه از كتاب (خدا) نيست! (و با صراحت) مى‏گويند: «آن از طرف خداست!» با اينكه از طرف خدا نيست، و به خدا دروغ مى‏بندند در حالى كه مى‏دانند! براى هيچ بشرى سزاوار نيست كه خداوند، كتاب آسمانى و حكم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگويد: «غير از خدا، مرا پرستش كنيد!».
«اى اهل كتاب! پيامبر ما، كه بسيارى از حقايق كتاب آسمانى را كه شما كتمان مى‏كرديد روشن مى‏سازد، به سوى شما آمد; و از بسيارى از آن، (كه فعلا افشاى آن مصلحت نيست،) صرف نظر مى‏نمايد. (آرى،) از طرف خدا، نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمد. خداوند به بركت آن، كسانى را كه از خشنودى او پيروى كنند، به راه‏هاى سلامت، هدايت مى‏كند; و به فرمان خود، از تاريكيها به سوى روشنايى مى‏برد; و آنها را به سوى راه راست، رهبرى مى‏نمايد. آنها كه گفتند: «خدا، همان مسيح بن مريم است‏»، بطور مسلم كافر شدند».
ايمان به پيامبران و حكمت فرستادن آنها
ايمان مى‌آوريم به اين كه خداوند متعال، پيامبران و رسولانى بر خلق و جهانيان فرستاد: 
«آنان پيامبرانى كه بشارت‏دهنده و بيم‏دهنده بودند، تا بعد از اين پيامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود;) و خداوند، توانا و حكيم است».
ايمان مى‌آوريم به اينكه نخستين اين پيامــبران نوح ؛ و آخرين آنها محمد ص مى‌باشد. خـداوند مى‌فرمايد: 
«ما به تو وحى فرستاديم; همان گونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى فرستاديم».
و مى‌فرمايد: 
«محمد (ص) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست; ولى رسول خدا و ختم‏كننده و آخرين پيامبران است».
بهترين و برترين آن‌ها محمد، سپس ابراهيم، سپس موسى، سپس نوح و عيسى فرزند مريم  صلوات الله عليهم مى‌باشد؛ چنانكه خداوند آنان را بطور خاص در اين آيه مباركه ذكر نموده است: 
«(به خاطر آور) هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم، و (همچنين) از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم، و ما از همه آنان پيمان محكمى گرفتيم (كه در اداى مسؤوليت تبليغ و رسالت كوتاهى نكنند)».

ما معتقديم كه دين و شريعت محمد ص شامل تمامى فضيلت‌هاى شريعت پيامبـرانى كه سرشار از فضل بودند چنان كه مى‌فرمايد: 
«آيينى را براى شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود; و آنچه را بر تو وحى فرستاديم و به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش كرديم اين بود كه: دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد!».
ايمان مى‌آوريم به اين كه همه پيامبران، بشر و مخلوق هستند در وجود هيچ يك از ايشان صفات خداوند وجود ندارد. خداوند از زبان پيامبر نوح ؛ مى‌فرمايد: 
«من هرگز به شما نمى‏گويم خزائن الهى نزد من است! و غيب هم نمى‏دانم! و نمى‏گويم من فرشته‏ام».
خداوند به خاتم الانبياء ـ محمد ص ـ فرمان داد تا بگويد: 
«بگو: «من نمى‏گويم خزاين خدا نزد من است; و من، (جز آنچه خدا به من بياموزد،) از غيب آگاه نيستم! و به شما نمى‏گويم من فرشته‏ام».
 و اين كه بگويد: 
«من مالك سود و زيان خويش نيستم، مگر آنچه را خدا بخواهد».
و بگويد: 
«بگو: من مالك زيان و هدايتي براي شما نيستم. بگو: (اگر من نيز بر خلاف فرمانش رفتار كنم) هيچ كس مرا در برابر او حمايت نمي‌كند، و پناهگاهي جز او نمي‌يابم».
ايمان مى‌آوريم كه تمام پيامبران، بنده‌اى از بندگان خدا هستند و خداوند متعال، آنان را به پيامبرى، بزرگ داشته است و آنان را به بندگى در بلندترين مقام و بر شيـوه مدح، وصف فرموده است؛ چنانكه در باره اولينِ آن‌ها ـ نوح ؛ ـ مى‌فرمايد: 
«اى فرزندان كسانى كه با نوح (بر كشتى) سوار كرديم! او بنده شكرگزارى بود».
درباره آخرينِ آنها محمد ص مى‌فرمايد: 
«زوال ناپذير و پر بركت است كسى كه قرآن را بر بنده‏اش نازل كرد تا بيم‏دهنده جهانيان باشد».
 [خدا] درباره پيامبران ديگر مى‌فرمايد: 
«و به خاطر بياور بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را، صاحبان دستهاى (نيرومند در طاعت خدا) و چشمهاى (بينا)».
«و به خاطر بياور بنده ما داوود صاحب قدرت را، كه او بسيار توبه‏كننده بود!».
«ما سليمان را به داوود بخشيديم; چه بنده خوبى! زيرا همواره به سوى خدا بازگشت مى‏كرد (و به ياد او بود)!».
درباره عيسى، فرزند مريم، مى‌فرمايد: 
«مسيح فقط بنده‏اى بود كه ما نعمت به او بخشيديم و او را نمونه و الگوئى براى بنى اسرائيل قرار داديم».
55 ـ ايمان مى‌آوريم كه خداوند متعال، رسالت‌ها را با پيامبرى محمد ص پايان داد و او را بر همه جهانيان فرستاد؛ چنانكه مى‌فرمايد: 
«بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم; همان خدايى كه حكومت آسمانها و زمين، از آن اوست; معبودى بحق جز او نيست; زنده مى‏كند و مى‏ميراند; پس ايمان بياوريد به خدا و فرستاده‏اش، آن پيامبر درس نخوانده‏اى كه به خدا و كلماتش ايمان دارد; و از او پيروى كنيد تا هدايت يابيد».

ايمان مى‌آوريم به اين كه شريعت و آيين محمد ص همان دين اسلام است كه خداوند، آن را براى بندگان خود قبول فرمود و غير از اسلام، هيچ دينى را از هيچ‌كس نمى‌پذيرد؛ چنان‌كه مى‌فرمايد:
«دين (پسنديده) در نزد خدا، اسلام (و تسليم بودن در برابر حق) است».
ومى‌فرمايد: 
«امروز، دين شما را كامل كردم; و نعمت خود را بر شما تمام نمودم; و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم».
و مى‌فرمايد: 
«و هر كس جز اسلام (و تسليم در برابر فرمان حق،) آيينى براى خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد; و او در آخرت، از زيانكاران است».
5 معتقديم كه اگر كسى ادعا كند، امروز دينى غير از دين اسلام مانند دين يهود و يا نصارى و غيرِ اينها در نزد خدا مقبول است، او كافر است و بايد از او خواست تا توبه كند، وگرنه مرتد است، و كشتن او لازم است؛ زيرا قرآن را انكار كرده است.
ما بـر ايـن باوريم كه هركس بـه رسالت محمد صلى الله عليه وسلم ـ كه براى جهانيان است ـ كافر شود، در حقيقت، به تمام پيامبران كافر شده است؛ حتى پيامبرى كه ادعا مى‌كند به او ايمان دارد و پيرو اوست؛ چنان كه بارى‌تعالى مى‌فرمايد: 
«قوم نوح، رسولان را تكذيب كردند».

و آنان را تكذيب كنندهء همهء پيامبران دانسته است؛ در حالى كه قبل از نوح ؛، پيامبرى فرستاده نشده بود و فرمود: 
«كسانى كه خدا و پيامبران او را انكار مى‏كنند، و مى‏خواهند ميان خدا و پيامبرانش تبعيض قائل شوند، و مى‏گويند: «به بعضى ايمان مى‏آوريم، و بعضى را انكار مى‏كنيم‏» و مى‏خواهند در ميان اين دو، راهى براى خود انتخاب كنند. آنها كافران حقيقى‏اند; و براى كافران، مجازات خواركننده‏اى فراهم ساخته‏ايم».
59 ـ ايمان مى‌آوريم كه هيچ پيامبر و رسولى پس از محمد ص نيست [و نخواهد آمد] و هركس، پس از او ص ادعاى نبوت كند يا كسى‌كه ادعاكننده نبوت را [باور كرده] و به راستى و درستى او گواهى بدهد، كافر است؛ زيرا تكذيب كننده و دروغ پندارنده خداوند و رسول خدا ص و اِجماع مسلمانان شده است.

ايمان مى‌آوريم كه پس از پيامبر صلى الله عليه وسلم خلفاى راشدين‌اند كه در ميان امّت او با علم و معرفت و دعوت و ولايت، بر مؤمنان خلافت كردند و بهترين و شايسته‌ترينِ آنها به خلافت [به ترتيب]: ابوبكر صديق، سپس عمر بن خطّاب، سپس عثمان بن عفان، سپس علي بن ابي طالب ن مى‌باشند.
و همچنان كه در خلافت به ترتيب، قدر و منزلت داشتند، در فضيلت نيز چنان بودند و خداوند متعال ـ كه براى اوسـت حكمت رسا و بالغ ـ ممكن نبود كه بر اين سده‌هاى برگزيده، شخصى را به خلافت منصوب كند؛ كه از او شخص شايسته‌ترى غير از او وجود داشته باشد.

ايمان مى‌آوريم به اين كه صاحب فضيلت كمتر از جملهء اينان ممكن است داراى خصوصيت ويژه و يا برترى در بعضى خصوصيت‌ها باشد نسبت به آنكه از او برتر و افضل است، ولى ممكن نيست صاحب فضيلت و برترى مطلق بر آنان گردد؛ زيرا علل و انگيزه‌هاى فضيلت و برترى، بسيار زياد است.

ايمان مى‌آوريم كه امت محمـــدى، بهترين امت‌ها و فاضل‌ترينِ آن‌هاست؛ چنان كه خداوند مى‌فرمايد: 
«شما بهترين امتى بوديد كه به سود انسانها آفريده شده‏اند; (چه اينكه) امر به معروف و نهى از منكر مى‏كنيد و به خدا ايمان داريد».

ايمان مى‌آوريم كه بهترينِ اين امت، ياران و صحابه (صحابى مسلمانى است كه به خدمت پيغمبر اسلام رسيده و محضر آن حضرت را درك كرده و مسلمان از دنيا رفته باشد پيامبر ص، سپس تابعين، سپس تابعِ تابعين مى‌باشند.

ايمان مى‌آوريم كه در اين امت گروهى هستند كه تا روز قيامت بر حق بوده و مخالفت و دشمنى دشمنان و مخالفان هيچ ضررى به آن‌ها نمى‌رساند كه فرمان و امر الهى جارى شود.

ما معتقديم كه آن چه بين صحابه و ياران پيامبر از جنگ و اختلاف و فتنه رخ داد، از اجتهاد آنان بود. كسى كه از آن‌ها بر حق بودند، براى او دو اجر است و كسى كه بر حق نبود، براى او يك پاداش، و آن هم پاداشِ اجتهاد است و خطاى او بخشوده مى‌شود.

ما معتقديم كه نبايد از بدى آنان سخن بگوييم، بلكه آنان را به آن چه كه از مدح و ثَنا، سزاوار و شايسته آنند، بستاييم و دل‌هاى خود را از حِقد و حسد و كينهء آنان پاك كنيم؛ چنان‌كه خداوند متعال مى‌فرمايد: 
«كسانى كه قبل از پيروزى فتح مكه انفاق كردند و جنگيدند (با كسانى كه پس از پيروزى انفاق كردند) يكسان نيستند; آنها بلندمقامتر از كسانى هستند كه بعد از فتح مكه انفاق نمودند و جهاد كردند; و خداوند به هر دو وعده نيك داده است».
مى‌فرمايد: 
«(همچنين) كساني كه بعد از آنها (مهاجران و انصار) آمدند مي‌گويند: پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشي گرفتند بيامرز، و در دلهايمان حس و كينه‌اي نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحيمي».

ايمان به روز قيامت
ايمان مى‌آوريم به روز قيامت. و آن روزى است كه بعد از آن، روز ديگرى نيست، وقتى مردم زنده شده، از قبرهاى خود برمى‌خيزند تا اين كه زندگىِ ابدى را شروع كنند و راه ايشان يا به بهشت، و يا به دوزخ خواهد بود.

ايمان مى‌آوريم به برانگيخته شدن. و آن هم زنده كردنِ خداوند مردگان را ؛ در حالى‌كه اسرافيل در شيپور مى‌دمد:
«و در «صور» دميده مى‏شود، پس همه كسانى كه در آسمانها و زمينند مى‏ميرند، مگر كسانى كه خدا بخواهد; سپس بار ديگر در «صور» دميده مى‏شود، ناگهان همگى به پا مى‏خيزند و در انتظار (حساب و جزا) هستند».
در اين وقت، مردم از قبرهايشان برمى‌خيزند؛ در حالى‌كه پا برهنه‌اند و لخت هستند و ختنه نشده‌اند: 
«همان گونه كه آفرينش را آغاز كرديم، آن را بازمى‏گردانيم; اين وعده‏اى است بر ما، و قطعا آن را انجام خواهيم داد».

ايمان مى‌آوريم به نامهء اعمال و كردار كه به دست راست و يا از پشت بـه دست چپ داده مى‌شود: 
«پس كسى كه نامهء اعمالش به دست راستش داده شود. به زودي حساب آساني براي او مي‌شود. و خوشحال به اهل و خانواده‌اش باز مي‌گردد. و اما كسي كه نامهء اعمالش به پشتِ سرش داده شود. به زودي فرياد مي‌زند: اي واي بر من كه هلاك شدم. و در شعله‌هاي سوزان آتش مي‌سوزد».
«و هر انسانى، اعمالش را بر گردنش آويخته‏ايم; و روز قيامت، كتابى براى او بيرون مى‏آوريم كه آن را در برابر خود، گشوده مى‏بيند! (اين همان نامه اعمال اوست!) (و به او مى‏گوييم:) كتابت را بخوان، كافى است كه امروز، خود حسابگر خويش باشى!».

ايمان مى‌آوريم به ترازويى كه در روز قيامت براى حساب و جزا و كيفر و پاداش گذاشته مى‌شود و به هيچ‌كس ظلم نمى‌شود: 
«پس هر كس هم‌وزن ذرّه‌اي كار خير انجام دهد آن را مي‌بيند. و هر كس هم‌وزن ذرّه‌اي كار بد كرده آن را مي‌بيند».
«و كسانى كه وزنه اعمالشان سنگين است، همان رستگارانند! و آنان كه وزنه اعمالشان سبك باشد، كسانى هستند كه سرمايه وجود خود را از دست داده، در جهنم جاودانه خواهند ماند! شعله‏هاى سوزان آتش همچون شمشير به صورتهايشان نواخته مى‏شود; و در دوزخ چهره‏اى عبوس دارند».
 
«هر كس كار نيكى بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر كس كار بدى انجام دهد، جز بمانند آن، كيفر نخواهد ديد; و ستمى بر آنها نخواهد شد».

ايمان مى‌آوريم به شفاعـت عظمى و بزرگى كه مختص پيامبر، و آن هم از خداوند شفاعت مى‌طلبد تا اين كه بين مردم، به مصيبتى كه بر آنان وارد شده است، از همّ و غمّ و سختى و شدت روزِ محشر قضاوت نمايد؛ پس مردم نزد آدم، سپس نزد نوح، سپس نزد ابراهيم، سپس نزد موسى، سپس نزد عيسى ﻹ رفته تا اين كه سر انجام به پيامبر ص مى‌رسند].
ايمان مى‌آوريم به شفاعتى كه مردم را از جهنم بيرون مى‌آورد و آن شفاعت، براى رسول الله ص و پيامبران ديگر و مؤمنان و فرشته‌ها مى‌باشد.
و اينكه خداوند متعال، گروهى ازمؤمنان را از جهنم بيرون مى‌آورد بدون شفاعت كسى، بلكه به فضل و رحمت خداوندى.

ايمان مى‌آوريم به حوض رسول الله ص و اين كه آب آن سفيدتر از شير، و شيرين‌تر از عسل است، و بوى آن بهتر از بوى خوش مشك مى‌باشد. طول آن به مسافت رفتن يك ماه، و عرض آن نيز همان قدر است. ظرف‌هاى آن مانند ستارگان آسمان، زياد و زيبا هستند و مؤمنانِ امت محمدى، بر آن وارد مى‌شوند و هركس كه از آن حوض بنوشد، بعد از آن هرگز تشنه نخواهد شد.

ايمان مى‌آوريم به صراط. و آن پلى است كه بر جهنم نصب شده و مردم به قدر و اندازه اعمال و كردار خود از روى آن مى‌گذرند، اولين آن‌ها مانند برق عبور مى‌كند، سپس بعد از آن همانند باد، سپس مانند پرنده‌اى و شد الرحال رسول الله ص بر پل ايستاده و مى‌فرمايد: بارخدايا! نجات ده، نجات ده، تا اينكه اعمال (بندگان) كم و ناتوان مى‌گردد، و كسانى بيايند كه از پل بطور خزيدن عبور كنند، و در دو طرف پل، قلاب‌هايى آويزان است و مأمورند كسى را كه به آنان امر شود، بگيرند و به آنان خدشه وارد شده و مجروح مى‌شوند و سپس نجات مى‌يابند و ديگران به آتش جهنم مى‌افتند.

 ايمان مى‌آوريم به تمامى آن چه در قرآن و سنت پيامبر ص از اخبار و سختى و هراس آن روز آمده است، خدا ما را از آن نجات دهد.

ايمان مى‌آوريم به شفاعت پيامبر ص نسبت به اهل بهشت تا اين كه به آن داخل شوند و آنهم [شفاعتى كه] مخصوص پيامبر اكرم ص مى‌باشد.

ايمان مى‌آوريم به بهشت و دوزخ و اين كه بهشت دار النعيم است كه خـداوند آن را براى مؤمنانِ پـرهيزگار، مُهيا كرده و در آن نعمت‌هايى است كه هرگز چشم مانند آن نديده، گوش مانند آن نشنيده، و دلِ بشر، مانند آن تصور نكرده است: 
«هيچ كس نمى‏داند چه پاداشهاى مهمى كه مايه روشنى چشمهاست براى آنها نهفته شده، اين پاداش كارهائى است كه انجام مى‏دادند».
و جهنم، دار العذاب است كه خداوند آن را براى كافران ستمگر، مُهيا ساخته و در آن عذابى هولناك و شديد است كه هرگز در تصور هيچ بشرى، خطور نكرده است: 
«ما براى ستمگران آتشى آماده كرديم كه سراپرده‏اش آنان را از هر سو احاطه كرده است! و اگر تقاضاى آب كنند، آبى براى آنان مياورند كه همچون فلز گداخته صورتها را بريان مى‏كند! چه بد نوشيدنى، و چه بد محل اجتماعى است».
و آن دو؛ يعنى بهشت و دوزخ، اكنـون وجـود دارد و هيچ‌گاه فانى نشده و از بين نخواهد رفت. خداوند متعال مى‌فرمايد: 
«و هركس به خدا ايمان آورده و اعمال صالح انجام دهد (و اين راه را تداوم بخشد خداوند) او را در باغهايي از بهشت وارد مي‌سازد كه از زير (درختانش) نهرها جاري است، جاودانه در آن مي‌مانند، و خداوند روزي نيكوئي براي او قرار داده است».
«خداوند كافران را لعن كرده (و از رحمت خود دور داشته) و براى آنان آتش سوزاننده‏اى آماده نموده است، در حالى كه همواره در آن تا ابد مى‏مانند، و ولىّ و ياورى نخواهند يافت! در آن روز كه صورتهاى آنان در آتش (دوزخ) دگرگون خواهد شد (از كار خويش پشيمان مى‏شوند و) مى‏گويند: «اى كاش خدا و پيامبر را اطاعت كرده بوديم».

ما شهادت مى‌دهيم به بهشت رفتن كسانى را كه قرآن و سنت پيامبر ص آن را بيان كرده، چه كسانى كه پيامبر با نام، آن‌ها را معلوم كرده، و چه كسانى كه به وسيله صفت و نشانه‌اى، معين و مشخص شده‌اند؛ مانند: ابوبكر، عمر، عثمان و علي  كه رسول اكرم ص آن‌ها را نام برده است.
چه آنانى كه به سبب صفت و اعمالشان به بهشت وارد مى‌شوند؛ مانند: هر مؤمن يا هر شخص پرهيزگار و متقى.

ما شهادت مى‌دهيم به دوزخ رفتن كسانى را كه قرآن و سنت رسول ص آن‌ها را بيان كرده است؛ چه با نام، و چه با وصف آنها. از كسانى كه نام برده شده‌اند ابولهب و عُمرو بن لحي الخزاعي و مانند اين‌هاست، و از كسانى كه وصف‌شان آمده است: هر كافر و مشركى كه شرك اكبر دارد و همهء منافقان.

ايمان مى‌آوريم به سختى قبر و سؤال و پرسش از مرده در قبرش؛ از معبود، دين و پيامبر او، پس: 
«خداوند كسانى را كه ايمان آوردند، به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان، استوار مى‏دارد; هم در اين جهان، و هم در سراى ديگر».
انسان مؤمن در اين جا مى‌گويد: معبود من خدا، دين من اسلام، و پيامبر من محمد ص است.
اما انسان كافر و منافق مى‌گويد: نمى‌دانم؛ شنيدم مردم چيزى مى‌گويند، من هم همان را گفتم.

ايمان مى‌آوريم به نعمت و آسايش قبر براى مؤمنان؛ چنان‌كه خداوند مى‌فرمايد: 
«همانها كه فرشتگان (مرگ) روحشان را مى‏گيرند در حالى كه پاك و پاكيزه‏اند; به آنها مى‏گويند: «سلام بر شما! وارد بهشت شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى‏داديد!».

ايمان مى‌آوريم به عذاب قبر براى ظالمان كافر؛ چنان‌كه مى‌فرمايد: 
«و اگر ببينى هنگامى كه (اين) ظالمان در شدايد مرگ فرو رفته‏اند، و فرشتگان دستها را گشوده، به آنان مى‏گويند: «جان خود را خارج سازيد! امروز در برابر دروغهايى كه به خدا بستيد و نسبت به آيات او تكبر ورزيديد، مجازات خواركننده‏اى خواهيد ديد»! (به حال آنها تاسف خواهى خورد)».
احاديث در اين باره زياد وارد شده است و براى مؤمن روشن و آشكار است؛ پس بر هر انسان مؤمن، واجب است كه به آن چه در قرآن و سنت رسول الله ص از امور غيبى وارد شده است، ايمان بياورد و به آن چه در دنيا مشاهده مى‌كند با آن جدال و مقابله نكند، و آن را مورد تكذيب قرار ندهد؛ زيرا بين دنيا و آخرت فرق بسيار است. والله المستعان.

ايمان به قضا و قدر

ايمان مى‌آوريم به قضا و قدر و خير و شر آن، و آن هم تقدير و سرنوشت خدا براى آفريدگان وخلايق. چنان كه علم خدا بر آن سرنوشت، حكم كرده است.
قضا و قدر چهار مرتبه دارد:
مرتبهء اول: مرتبه علم است. ايمان مى‌آوريم كه خداوند متعال (با علم ازلى و ابدى خود) بر همه چيز عالم و داناست، دانا بر آن چه بوده، و آن چه خواهد بود، و بر چگونگى آن علم جديدى براى وى به ميان نمى‌آيد كه مسبوق به جهالت باشد، و بعد از علم فراموشى برايش عارض مى‌شود.
مرتبهء دوم: مرتبه نوشتن (آن علم است). ايمان مى‌آوريم كه خداوند متعال آن‌چه مقدر و سرنوشت است تا روز قيامت در لوح محفوظ نوشته است: 
«آيا نمى‏دانستى خداوند آنچه را در آسمان و زمين است مى‏داند؟! همه اينها در كتابى ثبت است (همان كتاب علم بى‏پايان پروردگار); و اين بر خداوند آسان است».
مرتبهء سوم: مرتبهء مشيت و خواست خداست: ايمان مى‌آوريم به اينكه خداوند آنچه در آسمان‌ها و زمين است خواسته و هيچ چيز جز به مشيت و اراده او نخواهد بود، هر چه را كه خدا خواهد مى‌شود، و آن چه نخواهد، نمى‌شود.
مرتبهء چهارم: مرتبه خلقت و آفرينش است. ايمان مى‌آوريم به اينكه: 
«خداوند آفريدگار همه چيز است و حافظ و ناظر بر همه اشيا است. كليدهاى آسمانها و زمين از آن اوست».
اين مراتب چهارگانه شامل آن چه از خود بارى‌تعالى و آن چه از بندگان خواهد بود، مى‌باشد.
پس هر چه بنده از گفتار و كردار و غير آن انجام مى‌دهد براى خداوند واضح، آشكار و معلوم است و خداوند آن را خواسته و به وجود آورده اسـت: 
«براي كسي از شما كه بخواهد راه مستقيم پيش گيرد. و شما اراده نمي‌كنيد مگر اين كه خداوند ـ پروردگار جهانيان ـ اراده كند و بخواهد».
«اگر خدا مى‏خواست، با هم پيكار نمى‏كردند; ولى خداوند، آنچه را مى‏خواهد، (از روى حكمت) انجام مى‏دهد».
«و اگر خدا مى‏خواست، چنين نمى‏كردند (زيرا مى‏توانست جلو آنان را بگيرد; ولى اجبار سودى ندارد) بنابر اين، آنها و تهمتهايشان را به حال خود واگذار (و به آنها اعتنا مكن)».
«با اينكه خداوند هم شما را آفريده و هم بتهايى كه مى‏سازيد!».
اما با اين حال، ايمان مى‌آوريم كه خداوند براى بندهء خود اختيار و قدرت قرار داده تا با آن، عمل خود را انجام دهد و نشانى بر اين كه بنده با خواست و اراده و اختيار خود عمل انجام مى‌دهد:
[دليل] اول: خداوند مى‌فرمايد:
«پس هر زمان كه بخواهيد، مى‏توانيد با آنها آميزش كنيد».
و مى‌فرمايد: 
«اگر آنها (راست مى‏گفتند، و) اراده داشتند كه (بسوى ميدان جهاد) خارج شوند، وسيله‏اى براى آن فراهم مى‏ساختند».
پس آمادگى و مُهيا شدن براى جنگ را با اراده مطلق و خواست خود، بر بندهء خود، ثابت كرده است.
[دليل] دوم: توجيه امر و نهى به بنده. اگر بنده اختيار و قدرت نداشت، امر و نهى كردن به او از جمله تكاليفى بود كه توانايى انجام آن را نداشت، و اين امرى است كه حكمت خداوندى و رحمت او نمى‌پذيرد و از آن دورى مى‌كند. خداوند در خبر صادق و راستين قـرآن مى‌فرمايد: 
«خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمى‏كند».
[دليل] سوم: ستايش نيكوكار به خاطر احسان و نيكى، و نكوهش بدكار بر عمل بد و ناشايست او. جزاى هر كدام به آن چه سزاوارش هستند. اگر عمل و كردار بنده با اراده و اختيارش انجام نمى‌شد، مدحِ نيكوكار، بى‌نتيجه و كيفرِ بدكار، ظلم به شمـار مى‌آمد و خداونـد از كار بى‌ارزش و بى‌نتيجه و ظلم، منـزه و پاك است.
[دليل] چهارم: اين كه خداوند رسولانى را فرستاده است: 
«آنان پيامبرانى كه بشارت‏دهنده و بيم‏دهنده بودند، تا بعد از اين پيامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود;) و خداوند، توانا و حكيم است».
اگر اعمال وكردار بنده با اراده و اختيار او انجام نمى‌گرفت حجت و برهان خدا در فرستادن رسولان و پيامبران، باطل مى‌شد.
[دليل] پنجم: هركس احساس مى‌كند كه عملى را انجام مى‌دهد، يا آن را ترك مى‌كند، بدون آن كه حس كند كسى او را به انجام آن كار وادار كرده است؛ مثلا با اراده مطلق و خالص خودش برمى‌خيزد، و مى‌نشيند، داخل مى‌شود، و خارج مى‌گردد، مسافرت مى‌كند، و ساكن مى‌شود، بدون آن كه هيچ احساس زور و اجبار در او به وجود آيد، البته كه فرق زيادى است ميان كسى‌كه به انجام چيزى اجبار شود، تا كسى‌كه با اختيار مطلق، كارى را انجام دهد. آيين اسلام نيز بين اين دو؛ يعنى اجبار و اختيار، فرق گذاشته است، پس هركس عملى را انجام دهد و در انجام آن عمل ناگزير و مجبور باشد، شرع و آيين اسلام، او را در آن‌چه به خداى بارى‌تعالى تعلق دارد، مورد بازخواست قرار نخواهد داد.
ما ايمان مى‌آوريم كه شر و بدى به خداوند نسبت داده نمى‌شـود؛ زيـرا رحـمت و حكمت او كامل است. رسـول الله ص مى‌فرمايد: ((والشر ليس إليك)). [مسلم]. 
شر و بدى نزد تو وجود ندارد.
پس هيچ‌گاه در قضا و قدرِ خداوند، ابداً شر نيست؛ زيرا [قضا و قدر] از حكمت و رحمت او صادر مى‌شود، و شر در مخلوقات و مقتضيات او مى‌باشد؛ چنان كه رسول الله ص به حسن بن علي م در دعاى قنوت چنين آموخت: ((وقني شر ما قضيت)) «مرا از شرى كه قضا كردى دور فرما» و شر و بدى به آن چه قضا فرموده اضافه كرد. با اين حال، شرِّ موجود در آن چه قضا شده است، شر و بدى محض و مطلق نيست، بلكه از يك جهت شر و بدى است كه در محل آن است، و در جهت ديگر خير است، يا در اين جا شر، و در جاى ديگر خير است؛ مثل فساد در زمين، و خشكى و قحطى و مرض و فقر و گرسنگى و ترس، شر و بدى است، ولى در جاى ديگر خير است؛ چنان‌كه خداوند مى‌فرمايد: 
«فساد، در خشكى و دريا بخاطر كارهايى كه مردم انجام داده‏اند آشكار شده است; خدا مى‏خواهد نتيجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شايد (بسوى حق) بازگردند».
همچنين قطع كردن دست دزد و سنگساركردن زناكار براى آن‌ها شر است؛ زيرا دست دزد قطع مى‌شود و جان زناكار از بين مى‌رود، ولى از جهت ديگر براى آنها خير است؛ چون كفاره گناهان آن‌ها خواهد بود، و كيفر دنيا و آخرت با هم جمع نخواهد شد، و از جهت ديگر نيز خير است؛ زيرا در آن حمايت از اموال و ناموس و نژاد بشر است.
در پايان، از خداى‌تعالى مى‌خواهيم تا ما را بر اين عقيده، ثابت و استوار گرداند، و ثمره آنرا به ما برساند، و از فضل خود بر ما زياد فرمايد، و قلب ما را بعد از هدايت منحرف نگرداند، و از رحمت خود به ما عطا فرمايد.
نشر :